eitaa logo
☆novel☆
127 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
756 ویدیو
0 فایل
(Welcome to my kanal) 🌚🖤
مشاهده در ایتا
دانلود
... من: یعنی چی نرگس؟اقا امیر رفته مرز؟مرز افغانستان؟ همونطور که هق میزد جواب داد: ن..نمی...خوا...نمیخواست ت..تو...بف..بفهمی.. من: وای....ابلفضل گفت تو مرز درگیری سختی شده و خبری از امیر آقا نیست؟ نرگس سری تکان داد نگران شدم...ولی چرا؟مگه چه صنمی باهام داشت؟به عنوان همخونه نگرانش شدم؟یا.... سری به طرفین تکان دادم تا این فکر و خیال از سرم دور شه ولی مثل اینکه موفق نبودم زهرا با ابلفضل اومدن تو اتاق: زهرا میای بغلم؟ همونطور که هق هق میکرد پرید بغلم: م..من د..داداشم....ر..رو ...می..میخوام بو*سه ای رو سرش زدم که تلفنم زنگ خورد صفر های زیادی داشت جواب دادم: بله؟ پسری که پشت خط بود چیزایی به به زبونی گفت که نفهمیدم من: زبونتون رو نمیفهمم فارسی ادامه داد: اگه جون این پسره مهمه تنهایی بیا...... ؟ پس‌بیا‌تو‌کانالمون‌ @modafanvelayatt
... من: یعنی چی نرگس؟اقا امیر رفته مرز؟مرز افغانستان؟ همونطور که هق میزد جواب داد: ن..نمی...خوا...نمیخواست ت..تو...بف..بفهمی.. من: وای....ابلفضل گفت تو مرز درگیری سختی شده و خبری از امیر آقا نیست؟ نرگس سری تکان داد نگران شدم...ولی چرا؟مگه چه صنمی باهام داشت؟به عنوان همخونه نگرانش شدم؟یا.... سری به طرفین تکان دادم تا این فکر و خیال از سرم دور شه ولی مثل اینکه موفق نبودم زهرا با ابلفضل اومدن تو اتاق: زهرا میای بغلم؟ همونطور که هق هق میکرد پرید بغلم: م..من د..داداشم....ر..رو ...می..میخوام بو*سه ای رو سرش زدم که تلفنم زنگ خورد صفر های زیادی داشت جواب دادم: بله؟ پسری که پشت خط بود چیزایی به به زبونی گفت که نفهمیدم من: زبونتون رو نمیفهمم فارسی ادامه داد: اگه جون این پسره مهمه تنهایی بیا...... ؟ پس‌بیا‌تو‌کانالمون‌ @modafanvelayatt
... من: یعنی چی نرگس؟اقا امیر رفته مرز؟مرز افغانستان؟ همونطور که هق میزد جواب داد: ن..نمی...خوا...نمیخواست ت..تو...بف..بفهمی.. من: وای....ابلفضل گفت تو مرز درگیری سختی شده و خبری از امیر آقا نیست؟ نرگس سری تکان داد نگران شدم...ولی چرا؟مگه چه صنمی باهام داشت؟به عنوان همخونه نگرانش شدم؟یا.... سری به طرفین تکان دادم تا این فکر و خیال از سرم دور شه ولی مثل اینکه موفق نبودم زهرا با ابلفضل اومدن تو اتاق: زهرا میای بغلم؟ همونطور که هق هق میکرد پرید بغلم: م..من د..داداشم....ر..رو ...می..میخوام بو*سه ای رو سرش زدم که تلفنم زنگ خورد صفر های زیادی داشت جواب دادم: بله؟ پسری که پشت خط بود چیزایی به به زبونی گفت که نفهمیدم من: زبونتون رو نمیفهمم فارسی ادامه داد: اگه جون این پسره مهمه تنهایی بیا...... ؟ پس‌بیا‌تو‌کانالمون‌ @modafanvelayatt
... من: یعنی چی نرگس؟اقا امیر رفته مرز؟مرز افغانستان؟ همونطور که هق میزد جواب داد: ن..نمی...خوا...نمیخواست ت..تو...بف..بفهمی.. من: وای....ابلفضل گفت تو مرز درگیری سختی شده و خبری از امیر آقا نیست؟ نرگس سری تکان داد نگران شدم...ولی چرا؟مگه چه صنمی باهام داشت؟به عنوان همخونه نگرانش شدم؟یا.... سری به طرفین تکان دادم تا این فکر و خیال از سرم دور شه ولی مثل اینکه موفق نبودم زهرا با ابلفضل اومدن تو اتاق: زهرا میای بغلم؟ همونطور که هق هق میکرد پرید بغلم: م..من د..داداشم....ر..رو ...می..میخوام بو*سه ای رو سرش زدم که تلفنم زنگ خورد صفر های زیادی داشت جواب دادم: بله؟ پسری که پشت خط بود چیزایی به به زبونی گفت که نفهمیدم من: زبونتون رو نمیفهمم فارسی ادامه داد: اگه جون این پسره مهمه تنهایی بیا...... ؟ پس‌بیا‌تو‌کانالمون‌ @modafanvelayatt