«🌾💣»
-
-
پِلاڪراازگردنشدرآورد..
گفتم:ازڪُجاتورابشناسند؟!
گفت:آنڪہبایدبشناسد!
میشناسد...✋🏿
-
-
❁ ¦↫#شھیدانه
#نوحه سرا
https://eitaa.com/nowhsara
-
نگاهش کھ میکنم حالِ دلم خوب میشود
و آن وقت است کھ حتی در اوج
ناراحتی هم به رویش لبخند میزنم :)🌱
••
-
⤦
(◍ #شھیدانہ💐📿◍)
-میگفت..
جنگیدندرراهخداخستگیندارد،🙃
اگرداریمخستهمیشیماحتمالاچیزیغیراز
خداقاطیقضیهاست...(:
#شھیدانہ
⊰•🕊•⊱
تکلیفـمانروشناسـت...!
لیـاقتمیخـواهدبههـرکـسینمـیدهنـد..
#شھیدانہ🪴
•
یہدعـٰاۍخیلۍقشنگ...:))🌱
الهۍلاستیڪنگاهتون
توجـٰادهشهداپنچربشه :)
#شھیدانہ
پدرصورتپسـرشرابوسیدوگفت:
تاڪیمیخوـٰاۍبرۍجبھہ؟!
پسـرباخندهگفت:
قولمیدهمدفعہۍآخرمبآشہ
پدر:قولدادیـٰا..!'
وپسـرشسرقولشجآنداد❤️🩹!
#شھیدانہ
آقا جلیل
حقوقش را از سپاه نمیگرفت
پرسیدم آخه چرا ؟!
میگفت: الان وضع اقتصادی کشور خوب نیست، جنگه !
باید همه به انقلاب کمک کنیم🌱
#شھیدانہ
#سردارشهیدجلیلمحدثیفر
‹📓🖇›
-
اینویادتونباشه...!
آدمهاموندنینیستن؛
رفتنیاند،
چهخوبهکهاینرفتنباشهادت
همراهباشه. . .🕊
-
#شھیدانہ
#شهید_محسن_حججی 🌱✨
#شھــیـــدانه
🏀 یک بار با محسن سوار ماشین بودیم. گرم حرف بودیم که یک توپ بادی افتاد جلویمان. نتوانستم بکشم کنار. رفت زیر ماشین و ترکید. محسن گفت: بزن کنار! پیاده شد رفت سمت بچه ای که سر کوچه دمغ شده بود. دست کشید روی سرش و گفت: ناراحت نشو! برو با دوستات یه بازی دیگه بکن تا من برات توپ بخرم. جلوی یک مغازه ترمز کردم. دو تا توپ بادی خرید؛ مثل همان توپی که ترکیده بود. خوشحال بود که در این دوره و زمانه هنوز بچه هایی پیدا می شوند که دست از موبایل و بازی کامپیوتری بکشند و بیایند در کوچه خودشان را سرگرم کنند.
#شهید_محسن_حججی
پدرصورتپسـرشرابوسیدوگفت:
تاڪیمیخوـٰاۍبرۍجبھہ؟!
پسـرباخندهگفت:
قولمیدهمدفعہۍآخرمبآشہ
پدر:قولدادیـٰا..!'
وپسـرشسرقولشجآنداد❤️🩹!
#شھیدانہ
یہدعـٰاۍخیلۍقشنگ...:))🌱
الهۍلاستیڪنگاهتون
توجـٰادهشهداپنچربشه :)
#شھیدانہ