#قسمت_دوم
«قومى كه تو را كشتند از رحمت خدا به دورند و در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود. (بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامة فیک جدک
سپس فرمود: «سوگند به خدا براى عموى تو بسيار دشوار است كه او را بخوانى و نتواند به تو پاسخ دهد، يا به تو پاسخ گويد اما به حال تو سودى نبخشد، در يك چنين روزى كه دشمنان او بسيار و ياران او اندك باشند.» (عزّ والله علی عمّک ان تدعوه فلا یجیبک فلا ینفعک صوت والله کثر واتروه و قلّ ناصروه.
گویا مقصود از «فزونی خونخواهان و کمی یاران»، این است که گرچه در این صحنه، یاران قاسم اندک هستند، در خارج از این صحنه (در مدینه و کوفه) خونخواهان زیادی دارد و خواهد داشت، و خدای متعال و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان، خونخواه او خواهند بود.)
حميد بن مسلم گويد: آنگاه او را برداشت، دو پاى پسر را ديدم كه روى زمين مىكشيد، و حسين (عليهالسلام) سينه به سينه وى نهاده بود.
با خود گفتم «او را كجا مىبرد»؟ وى را برد و در كنار پسرش علیاکبر (عليهالسلام) و ديگر شهیدان قرار داد.
از اسم آن نوجوان پرسش كردم. گفتند وى قاسم بن الحسن (عليهالسلام) است.
امام حسین (علیهالسّلام) پس از آنکه پیکر قاسم را کنار سایر کشتگان از خاندانش گذاشت، رو به آسمان کرد و فرمود: «خداوندا، آنان را نابود گردان و احدی از آنان را باقی نگذار و هرگز آنان را نیامرز صبر کنید ای عموزادگانم، صبر کنید ای خاندان من، پس از امروز، دیگر هرگز خواری نمیبینید». (اللهم احصهم عددا و لا تغادر منهم احدا ولا تغفر لهم ابدا صبرا یا بنی عمومتی، صبرا یا اهل بیتی، لا رایتم هوانا بعد هذا الیوم ابداً.)
⚪️عروسی حضرت قاسم
به قضيه ميدان رفتن و شهادت حضرت قاسم (عليهالسلام)، داستان مفصّلى نيز درباره عروسى وى ضميمه شده است.
ملاحسین کاشفی در اين زمينه پس از بيان چگونگى اذن خواستن حضرت قاسم از امام حسين (عليهالسلام) و اذن ندادن آن حضرت، و نشان دادن بازوبندى كه پدرش امام حسن (عليهالسلام) به بازويش بسته بود و در او وصیت كرده بود كه هرگز دست از يارى عموى خود حسين (عليهالسلام) برندارد ... كيفيت عروسى حضرت قاسم را چنين بيان مىكند: «..و دست دخترى كه نامزد قاسم بود گرفته گفت: اى قاسم اين امانت پدر توست كه براى تو وصيت كرده، تا امروز نزد من بود اكنون بستان! پس دختر را با وى عقد بست و دستش به دست قاسم داد و از خيمه بيرون آمد...» و سپس مىافزايد «...قاسم دست عروس را رها كرد و خواست از خيمه بيرون آيد، عروس دامنش بگرفت و گفت اى قاسم چه خيال دارى و عزيمت كجا مىكنى؟ ... قاسم گفت: اى نور دوديده عزم ميدان دارم ... دامنم رها كن كه عروسى و دامادى ما به قیامت افتاد ... عروس گفت ... تو را كجا جويم و به چه نشان بشناسم؟ گفت ... بدين آستينِ دريده بشناس. پس دست دراز كرد و سر آستين بدريد...
⚠️اين داستان موافقان و مخالفانى دارد.
📚موسوی زنجانی، ابراهیم، وسيلة الدارين، ص ۲۵۳.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص ۵۷-۵۸. شریف قریشی، باقر، حیاة الامام الحسن بن علی علیهما السلام دراسة وتحلیل، ج ۲، ص ۴۶۰.
سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصار الحسین علیهالسلام، ص ۷۲.
موسوی زنجانی، ابراهیم، وسيلة الدارين، ص ۲۵۳.
بحرانی، هاشم، مدینة المعاجز، ج ۴، ص ۲۱۴-۲۱۵.
قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص ۲۰۸.
مجلسی، مجمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۶۷.
#مناسبتی
#محرم
#شب_ششم
#شخصیت_شناسی
حضرت قاسم 1.pdf
522.4K
⚫️متن روضه #حضرت_قاسم_علیه_السلام
📩pdf
✅ #فیش_روضه
⚫️ #شب_ششم محرم ⚫️
#مَتْنِ_رُوضِـہ_روشمندومستند
🆔👇تلگرام👇
http://t.me/yamojebalmoztr
🆔👇ایتا👇
https://eitaa.com/yaMojebalmoztr
http://eitaa.com/joinchat/550961166C2c98fe3e8a