✅#سیره_سیاسی_آقا
🚨ماجرای شکنجه های دردناک رهبری در یکی از زندان های#ساواک 1⃣
💠 مدتی بعد یکی از آنها (نگهبانان) درِ سلول را باز کرد و گفت شما فلانی هستید؟ گفتم : «بله» گفت : «با من بیا» به همراه او تا انتهای انبار و سپس تا اتاقی که در یکی از گوشه های آن بود رفتم . وارد اتاق شدم . در اتاق ، شش هفت نفر بودند . چون عینکم را گرفته بودند ، آنها را نشناختم . احساس خطر کردم . بنا بر عادت و یا غریزه ، حمله ی کلامی را آغاز کردم . به گرفتن عینکم اعتراض کردم : « چرا عینکم را گرفتید ؟ من بدون عینک نمیتوانم ببینم » همین طور که من صدایم را به اعتراض بلند کرده بودم ، یکی از آنها جلو آمد. وقتی نزدیک شد ، او را شناختم . او کسی بود که در زندان قبلی من را بازجویی کرده بود و گزارش مرا به دادگاه داده بود ، من در دادگاه او را بدون ذکر نام محکوم کرده بودم و مورد حمله قرار داده بودم از جمله گفتم : «نویسنده این گزارش فردی نادان است» او به من نزدیک شد و با لحنی خشمگین و تمسخر آمیز گفت : «گمان می کنی اینجا دادگاه است و به تو اجازه می دهند که به این شکل حرف بزنی ؟» سپس با صدای خشن به سخن گفتن پرداخت و در حالی که با تمسخر و استهزاء صدای مرا تقلید می کرد نخستین #ضربه را به صورتم نواخت . من خودم را کنترل کردم اما او دومین ضربه را هم وارد کرد و مرا به #زمین_انداخت . من روی تختی که در کنار اتاق بود افتادم خواستم برخیزم اما یکی از آنها گفت : «همان جا بمان خوب جایی افتادی» فهمیدم که این #تخت_شکنجه است ، پایم را به تخت بستند و ...
#ادامه_مطلب در پست بعد
📚 #خون_دلی_که_لعل_شد
-
✅#سیره_سیاسی_آقا
🚨ماجرای #شکنجه های رهبری در #زندان_ساواک2⃣
💠...پایم را به تخت بستند شلاق هایی با ضخامت های مختلف به سقف آویخته بودند که ضخامت آنها یک انگشت ، دو انگشت و یا بیشتر بود . یکی از آنها شلاقی برداشت و شروع کرد به زدن به پاهایم ، آنقدر زد که خسته شد ، فرد دیگری #شلاق را گرفت او هم زد و زد و خسته شد ، نفر سوم شروع کرد به زدن و به همین ترتیب...
هر کدام از آنها فرصتی برای استراحت داشتند بجز من که نگذاشتند حتی اندکی استراحت کنم . در آن حال که قابل توصیف نیست من از خباثت برخی از آنها به شگفتی می آمدم ، وظیفه آنها بود که شلاق را بالا ببرند و به من بزنند و همچنین وظیفه داشتند مرا آنقدر بزنند تا در برابر آنها از پا درآیم بنابراین طبیعی بود که پشت سر هم بزنند ، اما یکی از آنها خباثت خاصی از خود نشان میداد : #شلاق را به دست میگرفت #تسمه آن را با دست دیگر از پشت سرش خوب می کشید و بعد ضربه را میزد تا بیشتر دلش خنک شود . در حین شلاق زدن یکی از آنها بالای سرم می آمد و از من میخواست از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری بجویم من اظهار مخالفت میکردم و آنها به زدن ادامه میدادند تا اینکه #از_هوش_رفتم در خلال این تجربه عملی تلخ دریافتم که ضربه زدن به کف پا از #سخت_ترین_شکنجه_ها است چون پیش از آنکه شخص بیهوش شود ضربات میتواند ساعتها ادامه یابد ضمنا تاثیر وحشتناکی بر روی اعصاب دارد ، شنیده بودم که این شکنجهگران دورههای شکنجه را زیر نظر کارشناسان اسرائیلی گذرانده اند و لذا در اعتراف گرفتن حرفهای هستند و در کار خود مهارت دارند.
📚#خون_دلی_که_لعل_شد
- فصل دوازدهم -
✅ #سیره_سیاسی_آقا
🚨 #پسرم مرا نشناخت !
💠 یک روز پسرم #مصطفی را که دو ساله بود ، به #زندان آوردند. یکی از سربازان دوان دوان آمد و گفت: پسر شما را آورده اند . به درِ زندان نگاه انداختم ، دیدم یکی از افسران مصطفی را بغل گرفته و به سوی من می آید. مصطفی را گرفتم و بوسیدم . کودک ، به علت این که مدتی طولانی از او دور بودم ، مرا نشناخت . لذا با چهره ای گرفته و اخم کرده و حیرت زده به من می نگریست سپس زد زیر گریه به شدت می گریست نتوانستم او را آرام کنند لذا او را دوباره به افسر دادم تا به همسرم و بقیه - که اجازه دیدار با من را نداشتند - بازگرداند .
این امر به قدری مرا #متاثر ساخت که تا چند روز بعد نیز همچنان دل آزرده بودم .
📚 #خون_دلی_که_لعل_شد ص 151
✅ #سیره_سیاسی_آقا
✅ #سیره_اخلاقی_آقا
💠آقای #سید_حسن_نصر_الله (دبیر کل حزب الله لبنان) می گفت: یک دفعه به همراه شورای حزب الله لبنان محضر #مقام_معظم_رهبری بودیم. اوج سختی و تنگنایی ما بود و خیلی به حزب الله سخت می گذشت. کنفرانس شرم الشیخ هم صورت گرفته بود، همه توطئه ها شده بود که حزب الله را نابود کنند. موقعی که ما با رهبر معظم جهان اسلام دیدار داشتیم، ایشان به ما امید داد و فرمود: «شما پیروز می شوید، این چیزها زیاد مهم نیست.»
سپس اضافه کردند: من در اداره امور کشور بعضی وقتها حل مسائل برایم دشوار می شود و دیگر هیچ راهی پیدا نمی شود، به دوستان و اعوان و انصار می گویم که آماده شوید به #جمکران برویم. راه #قم را پیش می گیریم و راهی مسجد جمکران می شویم، بعد از راز و نیاز با آقا، من احساس می کنم همانجا دستی از غیب مرا راهنمائی می کند و من در آنجا به تصمیمی می رسم و مشکل بدین صورت حل می شود و همان تصمیم را عملی می کنم.»
✅ #سیره_اخلاقی_آقا
✅ #سیره_سیاسی_آقا
🚨 حتی در مقابل یک عکس سر خم نکردند ...
💠آیت اللّه #خزعلی در بیان خاطره ای از سفر آیت الله خامنه ای در زمان ریاست جمهوری به #لیبی می گوید:
در #لیبی، خیمه ای بر پا كرده بودند كه ارتفاع درِ ورودی آن خیمه ، كوتاه بود و به ناچار هركس می خواست وارد بشود، باید خم می شد. از طرفی داخل خیمه، روبروی در، عكس قذاّفی (رهبر لیبی) بود، یعنی هر كس وارد می شد ، ناخواسته در مقابل عكس #قذّافی سر خم می كرد. حضرت #آیت_الله_خامنه_ای وقتی میخواستند وارد خیمه شوند ، به قهقرا (پشت) وارد می شوند تا در مقابل عكس قذّافی سر خم نكنند.
📚 کتاب «آب،آیینه،آفتاب» به نقل از آیت الله خزعلی
پ ن۱ : در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۶۳ آیةالله خامنه ای، رئیسجمهور وقت به لیبی سفر می نمایند. ایشان در پایان سفر ۲۴ ساعته به لیبی در یك مصاحبه تلویزیونی می فرمایند: «محور مذاكرات با قذافی، مقابله با رژیم صهیونیستی و حل قضیه فلسطین بود.»(روزنامه کیهان ۱۹ شهریور ۱۳۶۳)
پ ن۲ : این حرکت امام خامنه ای نشان داد ، که ایشان در راستای حفظ اقتدار ملی و شأن اسلام ، حاضر نیستند که حتی اندکی مسامحه نمایند.
✅ #سیره_اخلاقی_آقا
✅ #سیره_سیاسی_آقا
🚨#توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
🔘 حجت الاسلام علی صادقی کاشمری:
💠در سال ۱۳۵۰ هجری شمسی ، که قضیه جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی پیش آمد. ندای #امام ره از نجف اشرف باعث حرکت هایی در حوزه علمیه مشهد گردید و #ساواک با اطلاع از اینکه همه ی این تحریک ها ، به محوریت چند نفر انجام می پذیرد که در رأس آنها حضرت #آیت_الله_خامنهای است ، ایشان را دستگیر و روانه #زندان کرد. بنده نیز به همین دلیل در زندان بودم. فردای آن روز معظم له که در #سلول مجاور من بود ، بر اثر #نفوذی که در زندانبانان گذاشته بود ، موفق شد از سلول بیرون بیاید . ایشان وقتی مرا با آن وضع رقت بار دید ، فرمودند: دیشب تو بودی که ناله میکردی؟ پاسخ دادم: بله و ادامه دادم : با همین وضع #خون_آلود مجبور شدم نماز صبح را برای اینکه قضا نشود ، به جا آورم ، آیا نمازم صحیح است؟ آقا فرمودند: بهترین نمازی که شاید در عمرت موفق به خواندن آن شدی همین دو رکعت بوده است ، دیشب که ناله های تو را به این نحو میشنیدم با خود می گفتم این شخص کیست؟ یک لحظه در دلم به جده ام #حضرت_زهرا سلام الله علیها متوسل شدم که صاحب این ناله هر که هست از شکنجه خلاصی یابد . این سخن آن چنان در من تاثیر گذاشت که دردهای ناشی از #شکنجه را به فراموشی سپردم .
📚 سلاله الابرار - بهاء الدین قهرمانی نژاد - ص ۱۰۲
📚 حدیث آفتاب - مرتضی یقینی پور - ص۳۱۲