خانواده صبور 🇵🇸🕊
می گفت که باگریه و ناله رفتم دم خانه شان و گفتم مادر مرا برای این رسالت بزرگ آماده کن مرا مادری کن
بعد اشاره کرد که
بعد ها
بدون اینکه حتی یکبار به همسرش بگه در مورد این خواسته ها و ناز ها و اجابت ها
همسرش گفته بود
بهترین کسی که می تونست یاور و همراه من برای عبادت باشه، شما هستی خانومم
در وصف این چند روزی که گذشت
شاید به اندازه پنج کتاب حرف مگو وجود داشته باشد
هدایت شده از بنت الصابر🇵🇸
نفس های آخرش بود
ملک الموت را دید
ندا آمد، به مادرش ببخشیدش...
بهم می گید چرا حرفی نمی زنی
میگم
حقیقتا می ترسم دهن باز کنم ..
عمیقا می ترسم
خیلی می ترسم
من بنت الصابر یک سال پیش نیستم
حتی بنت الصابر دوازده روز پیش هم نیستم
آدمی هستم بین زمین و آسمان معلق
نزدیک تر به نار
و دور تر به جنت
و میان این دو برزخ
تا می آیم بلند شوم
محکم تر زمین می خورم
تا می آیم دست هایم را به زانو بگیرم و دوباره بلند شوم
شدید تر به زمین می خورم
به عذاب شب اول قبر تابه حال فکر کردید ؟
با نکیر و منکر آشنا هستید ؟
می گفت
شب اول قبر همه چیز تویی
دادگاه تویی
قاضی تویی
محکوم تویی
حکم تویی
همه چیز تویی
انسان مواجه میشه با اعمال خودش
بعد شرمنده میشه
این شرمندگی میشه عذابش
که هرچه نقل هست اشاره کرده به اینکه
اینقدر این شرمندگی شدید و بدون تحمل
و سخت و شدید که انسان با خودش میگه دیگه از این بد تر مجازات نیست !
بعد این خودش هست که حکم میده
از شدت پشیمونی که داره خودش حکم به عذاب خودش میده ..
خودش حکم به مجازات میده ..
انسان روبه رو میشه با خودش !
بعد از گناه
زمان توبه چقدر حس شرمندگی زیاده
دقت کردید به شدتش؟
دلت می خواد زمین دهن باز کنه و ببلعه تو رو
اینقدر که حس رو سیاهی و شرمندگی داری ..
حالا تصور کن شب اول قبر
همه اون زمان هایی که اشتباه کردی ،کج رفتی ،بی راهه رفتی و بعدش توبه و جبران نکردی
با شدت خیلی خیلی بیشتر قراره به روحت هجوم بیاره ..
ای بی نوا روح
ای بی چاره روح
بی نوا از این بابت که می خواست جلوت رو بگیره اما زورش به دیو نفس نرسید
نماز می خواست جلوش رو بگیره اما از شدت بی جونی (خودمون بی جونش کردیم ذره ذره جونش رو گرفتیم )کم آورد
اشک بر اهل بیت می خواست که نزاره چیره بشه
اما نفس زورش بیشتر بود ..
چه کردیم
ای بی نوا روح
چقدر در برابرت سرم کجه روح من
چقدر در حقت کوتاهی کردم روح من
چقدر بیهوده و سر هیچ و پوچ دنیا و لذت نفس موجب عذابت شدم
ای روح طفلکی من
ای روح مظلوم من
الان باید در محضر امامت می بودی
اما من نذاشتم
تو الان باید مرهم دل غصه دار امامت می بودی اما من جلوت رو گرفتم
ای روح مظلوم من ..
چقدر اسیر من شدی
چقدر آزار و اذیتت کردم ..
ای روح طفلکی من
تو پاک و طیب بودی
از نفس خدا درت دمیده شد
اما من چه کردم با تو ؟
حقا که دوزخ من تویی
عذاب من تویی
جفای من تویی
چقدر در حقت نامردی کردم
تو نباید درگیر زمان و مکان می بودی
نباید زمانی که عمیقا با عجز در طلب زیارت کربلا بودی
می ماندی
کمترینش طی الارض بود
من چه کردم با تو ؟
چه نامردی در حقت کردم ؟
بعد برای خاموش کردن التماس هایت سرت داد کشیدم
هزینه و زمان و هزار هیچ و پوچ را بهت گفتم
در حالی که اگر فرمان دست تو بود
اگر ناخدا تو بودی
این قایق شکسته همین حالا کربلا بود ..
من چه نامرد بودم در برابرت
چه ظالمانه در حقت ظلم کردم
چه بی رحمانه اشک های محرم و فاطمیه ات را هدر دادم
چقدر شکسته شکسته ات کردم
هزار پاره ات کرده ام
کاری با تو کردم که آدمی به دشمنی نمی کرد
من اما با تو ،عزیز خدا
دردانه خدا کردم
کاری با تو کردم که منزوی بشوی
درون سرزمین سینه ات گوشه گیر بشوی
جوری مایملک تورا به غیر دادم
که انگار تویی هیچ وقت نبوده
حالا می فهمم غربت امیرالمؤمنین را
زمانی که خلافت حق را از او گرفتن
چه مظلومانه بود ..
حالا می فهمم حال مادرم زهرا را
آب مهریه او بود
مال او بود
اصلا به برکت او ارزانی خلق شد
آب را طوری از اولادش دریغ کردند ..
ای روح بی نوای من
شمر منم
خولی منم
ابن ملجم منم..
خانواده صبور 🇵🇸🕊
کاری با تو کردم که منزوی بشوی درون سرزمین سینه ات گوشه گیر بشوی جوری مایملک تورا به غیر دادم که ا
ای روح بی نوای من
امیرالمؤنین تویی
زهرا تویی
سیدالشهدا تویی
حضرت حجت تویی
تو آیینه تمام معنای هستی بودی
من بی رحمانه بارها و بارها تو را شهید کردم
چه کردم با تو
چه کردم ...
خانواده صبور 🇵🇸🕊
تا می آیم بلند شوم محکم تر زمین می خورم تا می آیم دست هایم را به زانو بگیرم و دوباره بلند شوم شدی
جوری تورا هزار باره به زمین زدم که حالا که خودم می خواهم
زورت نرسد بلندم کنی
دستت کم جان بشود برای گرفتن دستم
صورتت نیلی بشود آنقدر که من
خواسته و عمدی صورت امامم را نیلی کردم
مگر می شود به امام سیلی بزنم و تو نخوری ؟
تو اگر ناخدا بودی بخشی از سرزمین وجود امام بودی
اشک های امام بودی
لبخندش بودی
دعای عهد و آل یاسین بودی
زیارت عاشورا و حدیث کساء بودی ...
ای روح بی نوای من
چقدر آسیب دیده ای
چقدر جراحت داری
چرا پهلو ات را گرفته ای
چرا به سرت عمامه بسته ای
چرا لبانت پاره پاره از تشنگی شده اند
مگر از چند جنگ تن به تن آمده ای ؟..