انگار که خدا بخواهد بهم بگوید ،آرام باش بنت الصابر از پشت بام دل بی قرار جامانده از تشیع ات را دیدم ، و بعد همان شب طوری برنامه را بچیند که فردا صبحش گوشه ای از خیابان آزادی چشم انتظارتان باشم.
من تهران بلد بشو نیستم حقیقتش را بخواهید ، حالا هرچقدر خانواده بی آیند حالی ام کنند که شما از دانشگاه آمده اید بیرون این مسیر را باید طی کنید تا برسید به ما ،هر چقدر هم لوکیشن مسیر هارا بگویند ،چشم من از قاب گوشی ، تلوبیون آن هم شبکه سه اش را چک می کند که در آن قاب چهارتایی ببینم کدام خیابان هستید و چند تقاطع دیگر به ما می رسید . این بی قراری چشم هایم را دوست داشتم امروز ،این دو راهی چشم هایم بین مَپ و تلوبیون را دوست داشتم .
من از تهران بدم می آید آقای رئیسی ،به هوای مامانی و آقاجون هم که می آییم سر بزنیم دلم نمی خواهد از خانه شان تکان بخورم ،امروز اما از شهرشان خوشم آمد ،از مردمش بیشتر .
راستش را بخواهید فکرش را نمی کردم زن و مرد آنطور زجه بزنند برایتان . یعنی مختصات ذهنی ام این بود که هستند اما تعداد شان زیاد نیست .
آقا که اما آمد برای نماز، مردم دیگر اختیار خودشان را نداشتند ،شاید هم نیت کرده بودند که با هر خطاب آقا گریه شان را رها کنند تا صدای بغض آقا به گوش نرسد .
نبود ،گوشم را چسباندم به آن بلندگوهای قوی گوشی حتی گوشی را به سیستم ماشین وصل کردم که خوب بشنوم اما نبود ،آقا بغض نکرد!
محکم ایستاد نماز را اقامه کرد و بعد همان طور ایستاده فاتحه و دعاهای بدرقه اش را خواند و بعد بچه های همراهان شهید تان را در آغوش گرفتند و بوسیدند و بعد خیلی سریع تر رفتند که مثل یک صاحب عزای حقیقی میزبانی مهمانان تان را کنند .
حتی عبای مشکی شان راهم در آوردند
محکم و با صلابت .طوری که مردم خودشان را جمع کنند و احساس پریشانی و نگرانی را لحظه ای هم حتی به دل راه ندهند .
در صحبت با آقای هَنیه مثال موسی را زدند حکایت ما و شما را تشبیه کردند به حکایت موسی و مادرش .
و بعد دوباره دوباره خیال مان را راحت کردند که اسرائیل ماندنی نیست!
در تشیع شما یک شهر گریه کرد. من قم را شهر شورانگیز می دانم ،تهران اما شهر شگفتی هاست!
چند وقتی می شود که همه ی آدم هارا با ذره بین آدم خوب بودن می بینم ،این نشان خوب بودن را با قید دین نصیب شان می کنم. قید دین را برای همه تبعیت کامل از احکام نمی دانم .
یعنی آنقدر می گردم درش که یک چیز خوب را پیدا بکنم و آن را بکنم توی چشم هایم ،طوری که حس غبطه خفه ام کند و شرمسار!
ممکن است دروغ بگوید ،اما خیانت نکند ،ممکن است غیبت بکند اما مال حرام خور نیست ، ممکن است نماز نخواند تنبلی کند اما مادر و پدرش خط قرمز زندگی اش باشند و هیچ وقت یک تو نگوید ، هزار چیز ممکن است که خطاکار باشد اما آدم خوبی هم باشد .
امروز از نظرم همه ی آدم هایی که به خاطر شما آمدند نشان خوب بودن را گرفتند ،مخصوصا آن خواهر کم حجابم که از اشک هایش خجالت می کشید و شالش را تا نوک بینی خوش فرم و عملی اش پایین کشیده بود ،یا آن برادرم که بازوهایش همه رد چاقو و بخیه بود و تمام دو دستش خال کوبی های رنگی داشت اما چشم هایش ، در چشم هایش حلقه اشکی بود که انگار به مرام لوتی اش هیچ بر نمی خورد که مردم ببینند، عارش نیامد ،دمش گرم این مردانگی اش را بیشتر نشان می داد . یا مردمی که عینک آفتابی های بزرگی زده بودند تا نیمی از صورتشان را بپوشاند اما حکایت نوک بینی های سرخ شان از پایین عینکها شان ،فاش می کرد سِر درون را .
امروز تمام آدم های شرکت کننده برای مراسم شما نشان خوب بودن را گرفتند اما نه از من و مختصات های ذهنی ام!
جزئیات دارد بی چاره ام می کند! مردم را نگاه می کردم از حالت هایشان حدس می زدم روایت زندگی شان چیست و چی کشانده همه ی مارا اینجا .
آقا سید شما نبودید!
شما مارا جمع نکردید!
من خیلی فکر کردم به این موضوع ،
با تمام وجود امروز به این یقین رسیدم تمام مردم چه ایرانی چه غیر ایرانی چه شرکت کننده در مراسم چه بیننده ی گیرنده ها تمام شان به دست امام هشتم آن حس و احوال را داشتند. به اختیار خودشان نبود !
انگار که امام رضا گرد و غبار دل هایمان را بزند کنار و یک دم از آن نفس کبریایی اش بدمد درون سینه هامان .
دل سوختگی هیچ وقت به اختیار انسان نیست ، و ما مردم این روز ها دل سوخته ترینیم به برکت دل سوخته ی امام مان از خادمش ...
_قسمت پنجم «آخر»
|بنت الصابر
خانواده صبور 🇵🇸🕊
انگار که خدا بخواهد بهم بگوید ،آرام باش بنت الصابر از پشت بام دل بی قرار جامانده از تشیع ات را دیدم
از همه ی قسمت ها طولانی تر و شاید باشکوه تر ،روایت شهر شگفتی ها تهران!
خرده روایت های احساسی و پرجزئیات این دو روز رو اگر خوندید
نظرتون رو برام بنویسید ،میخونم
https://daigo.ir/secret/83428328
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
سلام. خداقوت خیلی پسندیدم. چه قلم و زاویه دید قشنگی دارید. یه جوری بعضی اتفاقات رو نوشتید آدم حس میکنه اونجاست و داره میبینه.
اون تیکه خیلی مونده تو ذهنم که میگفتید دختری در من چادر عربی به سر...
اینجاها رو هم خیلی پسندیدم:
اونجایی که به همسر شهید پرداختید. این زاویه گاهی واقعا مغفول میمونه.
دیگه، اون تیکهی مربوط به رفیق و رفاقت... آه...
اینکه با شهادتشون قراره چه حقایقی رو درمورد خودم بفهمم خیلی تامل برانگیز بود.
آخ از اون قسمتِ یک مکان امن برای ریحانه و بابا... کاش قلب ریحانهها رو، حقوقشون به گردنمون رو یادمون بمونه.
و روایتتون از مردممون:) راستش یکی از دلایل علاقم به ایران همین شرف و آزادگی و دلای پاک مردمشه.
ممنونم واقعا. از روایتهای خاص و قشنگِ این روزها بود. قلمتون سبز🌱
#دایگو
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
قلم بسیار زیبایی دارید
پر قدرت ادامه بدید
بیشتر بنویسید
#دایگو
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
خیلی خوب بود
ما ها که کرمانی هستیم و اون حال و هوا ما رو یاد تشیع حاج قاسم میندازه
ممنون بنت الصابر جان
اما ای کاش که بمانید
به حضورتان نیاز است به ویس هایتان متن های دلی تان که دل ها رو فتح میکنه . .
به همه چیز نیاز است
من میگم ادم باید اون جایی که بهش نیازه حضور داشته باشه
#دایگو
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
خوندم و تمام لحظاتش رو حس کردم...زبانم بند آمده...
#دایگو
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
سلام بنت الصابر خواهر خوش ذوق . زاویه ی دید خیلی خوبی درنوستن ارائه دادید خصوصا نوشته شماره ۵
دل های ما روهم گره زدید به حال وهوای خودتون.
قلمتون پربرکت در راه حقیقت
#دایگو
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
سلام
فقط میتونم بگم بعد از خوندن این روایت بیشتر به ستودنی بودن قلم پی بردم
حقا که الله باید قسم میخورد به این ابزاری که حقیقتا نفوذ و تاثیر عجیبی داره
قسم به قلم و آنچه مینویسد....
#دایگو
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/nuriehsadayt/6951 روضه ای بود برای خودش....
#دایگو
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
دلم رفت...دیدگاه خیلی جالبی بود.. آخ این روزا چقدر حقایق داره بیشتر برام فاش میشه. حتی منِ بچه مذهبیِ مدعیِ طرفدارِ رئیسی! اما ن از حسرت اینکه کاش بیشتر کار کرده بودم کاش بیشتر کارهای دولت رو تبیین کرده بودم... کاش حقیقتا گوش به فرمان آقا بودم و پیگیر دستوراتشون.... آقای رئیسی هنوز درحال خدمتن... این دفعه به قلبها و نگرشهامون...
#دایگو