eitaa logo
دانشجویان دانشکده پرستاری و مامایی
360 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
249 ویدیو
43 فایل
کانال اطلاع‌رسانی برنامه‌های دانشجویی-فرهنگی دانشکده پرستاری و مامایی ارتباط با ادمین: @fzmaleki
مشاهده در ایتا
دانلود
38.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺همراه با بسیج دانشجویی دانشکده پرستاری و مامایی در: 🎤 مصاحبه با ریاست محترم دانشکده پرستاری و مامایی، دکتر بهرامی ♨️قسمت اول ⁉️به نظر شما، نیروی جوان متعهد چقدر در بهبود شرایط کشور سهیم بوده و هست؟ ❗️برای دیدن قسمت دومِ این مصاحبه و پاسخ پرسشِ انتهای ویدئو، با ما همراه باشید❗️ @bnmui @nursing_midwifery_college
40.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️آیا تا به حال در دوراهی مهاجرت و ماندن برای آبادانی کشور، قرار گرفته‌اید؟ ✳️خودِ بنده که تحصیل کردهٔ خارج از کشور هستم! چهارسال آنجا بودم و اگر قرار بود بمانم، مانده بودم... ♨️قسمت دومِ مصاحبه با دکتر بهرامی را در این ویدئو ببینید @bnmui @nursing_midwifery_college
💥 دیورتیک‌های (ادرار آورها) نگهدارنده پتاسیم را با رمز SEAT توی ذهن بسپارید: 🔴 Spironolactone 🟢 Eplerenon 🟡 Amilorid 🟣 Triamtren 💊 🧪 🌱@bnm_mui
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سوچور ورتیکال مترس (عمودی): فار اند نیر 〰️ این بخیه کاربرد زیادی دارد .از دور وارد زخم شده با حفظ فاصله، و از طرف دیگر زخم باز با فاصله دور (فار) خارج شده و بعد سوزن را برعکس کرده و از نیر یا نزدیک زخم با فاصله یکسان دو طرف خارج می‌شود.(کمترین میزان بافت گرفته شود بهتر است). همه ی ورودی و خروجی ها باید در یک خط باشند. 〰️ 🧪 🌱@bnm_mui
👨‍⚕️انواع سنگ کلیه ۱- سنگ های کلسیمی : حدود ۸۰-۷۵ درصد سنگ های کلیوی را تشکیل می دهند و به طور عمده از جنس اگزلات کلسیم بوده و با شیوع کمتر از جنس فسفات کلسیم هستند. ۲- سنگ های شاخ گوزنی (Struvite) : که معمولاً در زمینه عفونت های مزمن کلیوی به وجود می آیند. ۳- سنگ های اسید اوریکی ۴- سنگ های سیستئینی 💊 🧪 🌱@bnm_mui
▫️میل به تنوع و تجدد انسان حالتی دارد که از یکنواختی ملول میشود؛ طالب تجدد و تنوع است. تجدد و نوخواهی، احتیاجی است در وجود بشر. بعضی گمان میکنند که این خصیصه ذاتی بشر است؛بشر همیشه مشتاق و آرزومند چیزهایی است که ندارد. داشتن، مدفن عشق و علاقه و خواستن است. اما بعضی دیگر نظر دقیقتری دارند؛ میگویند اگر واقعاً چیزی مطلوب غریزی و ذاتی بشر باشد، ممکن نیست که وصال او را سرد و افسرده کند. در نهاد و غریزه بشر معشوق و محبوبی کاملتر و عالیتر است؛ محبوبی که کمال لایتناهی است.به دنبال هر محبوبی که می رود، در حقیقت، نشانی از محبوب اصلی و واقعی خود در او میبیند و به گمان محبوب اصلی به سراغ او میرود، اما پس از وصال چون خاصیت آن محبوب اصلی را در او نمی بیند و احساس میکند که این موجود قادر نیست خلأ وجودی او را پر کند، به سراغ محبوبی دیگر می رود، و همین طور... مگر آنکه روزی به محبوب اصلی و حقیقی خود نائل گردد؛ آن وقت به کمال واقعی خود که اتصال به کمال لایتناهی است خواهد رسید و در بهجت و سعادت کامل غرق میگردد و برای همیشه آرام میگیرد و دیگر خستگی و افسردگی و کسالت در او راه نمی یابد: أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آری، با یاد خدا دلها آرامش گیرد. قرآن کریم دربارۀ بهشت میفرماید: لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً " یعنی این تفاوت میان نعمتهای آخرت و این دنیا هست که در این دنیا انسان طالب تحول و تغیر است، اما در آخرت طالب تغیر و تحول و نو شدن و عوض شدن نیست. به هر حال مسلماً انسان در این دنیا طالب تجدد و تنوع است. تجدد موجب انبساط و شکفتگی خاطر میگردد،خصوصاً اگر آن تجدد و تنوع در جهت حیات و تازگی زندگی باشد.تجدد و تنوع کدورت و ملال را از خاطر می زداید. هر زمان نو صورتی و نو جمال تا ز نو دیدن فرو میرد ملال در تشریع نیز این نکته رعایت شده؛ در هفته، روزی و در سال، ماهی برای عبادت اختصاص داده شده است؛ یعنی تشریع به بدرقه تکوین رفته است. روز جمعه در هفته، و ماه رمضان در سال اوقات تجدید حیات معنوی و زدودن خاطر از ملالها و کدورتهای مادی است. در حدیث است: لِكُلِّ شَيْءٍ رَبيع وَ رَبِيعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَانَ هر چیزی بهار و فصل تجدید حیاتی دارد؛ بهار و فصل تجدید حیات قرآن در دل اهل ایمان، ماه رمضان است. علی علیه السلام می فرماید: تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ. قرآن را بیاموزید که بهار دلها قرآن است. بهار طبیعی را خورشید به وجود می آورد که پس از مدتی دوری و فاصله، با اشعهٔ گرم خود طبیعت مرده را زنده و زمین خفته را بیدار میکند؛ و بهار معنوی را خورشید تابنده قرآن در دلهای مرده و روحهای افسرده ایجاد میکند. هم از فرصت بهار معنوی باید استفاده کرد و هم از فرصت بهار طبیعی. رسول اکرم اول درباره بهار معنوی - یعنی ماه مبارک رمضان - فرمود: فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِنِيَّاتٍ صادِقَةٍ وَ قُلُوبِ طَاهِرَةٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ تِلاوَةِ كِتَابِهِ: از خداوند با نیتهای جدی و راستین و با دلهای پاک بخواهید که توفیق بندگی و تلاوت کتاب الهی به شما عنایت کند. (ادامه دارد) 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️سهم انسان از فصل بهار▫️ در قرآن کریم مکرر از این تجدید حیاتی که برای زمین رخ می دهد یاد شده ولی به عنوان یک درس و تعلیم و به عنوان راهنمایی بشر که از این فصل چه استفاده ای باید بکند و چه الهامی باید بگیرد. هریک از فرزندان زمین از گیاهان و حیوانات و انسان از این فصل حیات بخش سهمی و حقی دارند: گلها و سبزه ها در این فصل خود را به کمال رشد می رسانند، به حد اعلی جمال خود را طراوت می دهند. اسب و گاو و گوسفند خود را به آب و علف می رسانند. خود را فربه می سازند جست و خیزی می کنند. انسان هم از آن جهت که انسان است، عقلی دارد و فهمی، دلی دارد و احساساتی و عواطفی، او هم از این فیض عام سهمی دارد.سهم انسان چیست؟ برای بعضی از مردم فصل حیات بخش بهار الهام دهنده است، درس است، آموزنده است. نکته ها و رمزها وحقیقتها درمی یابند. اما متأسفانه استفاده بعضی دیگر از افراد از حدّ استفاده یک حیوان تجاوز نمی کند. حاصل بهرهٔ آنها از این تجلی باشکوه خلقت،شکم پرکردن و عربده کشیدن و بدمستی کردن و سقوط در منتها درجه حیوانیت است. آنها در این فصل الهام می گیرند اما نه از این فصل، بلکه از صفات و ملکات پلید خودشان؛ الهام می گیرند؛اما چه چیز الهام می گیرند؟ جنایت و آدمکشی،فحشا و فساد اخلاق، شکستن قیود و حدود انسانی. یا این منتهای بدبختی نیست که محصول رسیدن ایامی به این حکمت صفا و طراوت، تیرگی دل و تاریکی روح و قساوت قلب باشد؟!آری!هرکسی بر طینت خود می تند. به هرحال، فصل بهار فصل تجدید حیات و زندگی از سر گرفتن زمین ماست؛ فصل نشاط و خرّمی زمین است؛ فصلی است که زمین در شرایط تازه و جدیدی قرار می گیرد و مستعد می شود که بزرگترین موهبتهای الهی یعنی حیات و زندگی به او افاضه شود. در قرآن کریم از این حالت زمین،از این تجدید حیاتی که برای این موجود رخ می دهد مکرر یاد شده. در حدود پانزده بار و شاید بیشتر در قرآن کریم به این موضوع اشاره شده، ولی به عنوان یک درس و یک تعلیم و یک حکمتِ آموختنی. (ادامه دارد) برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید. 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱@bnm_mui
37.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بخیه زیر پوستی : 〰️ همانگونه که از نام آن بر می آید بخیه ای است که در زیر پوست زده می شود و به جز در آغاز و انجام بریدگی زخم ، نخ نمایان نیست و نمای زیر پوستی آن می تواند به شکل دندانه ای دو لبه بافت زیر پوست را بهم نزدیک گرداند. 〰️ 🧪 🌱 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️حقایق نامحسوس▫️ افرادی در دنیا پیدا شده اند که گفته اند ما جز به چیزهایی که مستقیماً وجود آنها را احساس می کنيم و به وسيله یکی از حواس خود آنها را می يابيم ایمان نداریم؛ تنها چیزی قابل اعتقاد و ایمان است که مستقیماً بشود آن را احساس کرد؛ هرچه محسوس نیست موجود نیست. لذا می گویيم طبیعت موجود است زیرا مستقیماً قابل لمس و احساس است و ماورای طبیعت موجود نیست به دلیل آنکه قابل لمس و احساس نیست! گذشته از اينکه این منطق در حد خود ناقص است، زیرا چرا و به چه دلیل هر چیزی که من احساس نمی کنم وجود ندارد؟ یک نقص بزرگتری در این طرز بیان هست و آن اینکه حساب نکرده اند که در خود طبیعت حقایق مسلّم و قطعی و غیرقابل انکاری هست که ما با وجود آنکه با یکی از حواس خود آنها را درک نکرده ايم از راه آثار وجودی آنها، آنها را شناخته ايم. حیات و زندگی، یکی از آنهاست. لازم نیست که هرچه نامحسوس است متعلق به ماوراء طبیعت باشد. ماوراء طبیعت نامحسوس است، اما هر نامحسوسی جزء ماوراء طبیعت نیست. دانشمندانی که دقیقاً در این موضوعات حساب کرده و دقت کامل نموده اند به ثبوت رسانیده اند که خیلی از حقایق مسلّم در همین جهان طبیعت که در دامن او هستیم و در دامن او پرورش می يايیم هست و قطعاً وجود دارد و حال آنکه مستقیماً قابل احساس و لمس نیست. مگر ما خودِ جسم و ماده را مستقیماً احساس می کنیم؟! آنچه مستقیماً حواس ما درک می کند، يا از نوع رنگ و شکل است،یا از نوع اندازه و مقدار، یا از نوع حرارت و برودت و يا از نوع نرمی و زبری. هیچ کدام از اینها عین مادهٔ خارجی نیست؛ همهٔ اینها عوارض و آثار ماده است. حیات و زندگی طبیعی که برای زمین و فرزندان زمین پیدا می شود یک حقیقت مسلّم و درعین حال نامحسوسی است که ما چون غرق در آثار و تجلیاتش هستیم می پنداريم که مستقیماً حواس ما با خود او سروکار دارد. ما در یک گُل چه می بینیم؟ رشد و نمو می بینیم؛ خرّمی و شادابی و طراوت می بینیم؛ رنگ آمیزی و عطر می بینیم؛ و از راه وجود اینها حکم می کنيم که زندگی در او پیدا شده. این حکم و قضاوت ما دربارهٔ باطن این گُل که همان حقیقت زندگی است به وسيلهٔ حواس ظاهره نیست؛ به وسيلهٔ قوهٔ دیگری است در ما که او هم باطن ما شمرده می شود. ما با ظاهر و پوستهٔ وجود خود - یعنی با حواس بدنی و آلات بدنی خود - ظاهر و پوستهٔ عالم را درک می کنيم؛ و با باطن و هستهٔ وجود خود - یعنی با نیروی عقل و ضمیر خود - کم و بیش با باطن و هستهٔ عالم ارتباط پیدا می کنیم؛ یعنی حقایق غیرمحسوس را درک می کنيم. (ادامه دارد) برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید. 📚منبع:کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️«لُبّ» در قرآن▫️ در قرآن مجید تعبیر بسیار لطیفی است؛ گاهی که می خواهد از حقایق زیر پردهٔ ظواهر بحثی بکند می گوید: اولوا الالباب این حقیقت را درمی یابند؛ یعنی صاحبان لُب. «لُبّ» یعنی مغز خالص و جدا شده از پوست.المنجد می گوید: «الُّبُّ خالِصُ کُلِّ شَیءٍ. العَقلُ الْخالِصُ مِنَ الشَّوائِب». راغب اصفهانی نیز در مفردات غریب القرآن می گوید: «الُّبُّ العَقلُ الْخالِصُ مِنَ الشَّوائِب» یعنی «لُب» به عقلی می گویند که از آنچه با او مخلوط شده است جدا شده باشد. نمی گوید عقل خالی از شوائب،می گوید عقل خالص (یعنی جدا شده) از شوائب. چون واقعاً در ابتدا که هنوز فکر انسان خام است نوعی آمیختگی میان محسوسات و تخیلات و معقولات هست. بعدها اینها از یکدیگر جدا می شوند و حساب هر یک جدا می گردد. عقل انسان هرگاه به این درجه رسد که از مقهوریت وهم و خیال و حس بیرون آید و خلاص گردد، «لُب» نامیده می شود؛ زیرا نسبت عقل انسان که باطن است؛ با قوای ظاهری حسی،نسبت مغز است به پوست؛ و مغز در یک بادام و یک گردو و امثال اینها ابتدا به یکدیگر آمیخته است و از هم جدایی ندارند؛ تدریجاً که این میوه کامل و رسیده می شود،پوستها از مغزها جدا می شوند و هر کدام خاصیت و اثر مخصوص به خود را حفظ می کند و اثر هیچ کدام با اثر دیگری مخلوط نمی شود. انسان اگر در علم و معرفت کامل گردد، عقلش از حس و وهم و خیالش جدا و مستقل می شود؛ احکام هیچ یک از آنها را با دیگری اشتباه نمی کند. در این هنگام به چنین شخصی گفته می شود «لبیب» یعنی کسی که که عاقله اش استقلال خود را بازیافته است. عرفا می گویند مراتب وجود انسان با عوالم وجود متطابق است؛ انسان در مراتب وجودی خود دارای جبروت و ملکوت و ناسوت است و با هر مرتبه ای از مراتب وجود و هستی خود، با یک مرتبه و درجه از عالم کلی می تواند مرتبط شود. دستگاه عقل و فکر انسان از همین راه حس و حواس قوام و مایه و قوّت می گیرد؛ راه عبور به معقولات از میان محسوسات است. قرآن کریم دعوت به تدبّر در همین محسوسات می کند؛ زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پی برد و نباید در عالم محسوسات متوقف شد: اِنَّ فی خَلقِ السَّمٰواتِ وَ الاَرضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ و النَّهارِ لَآیاتٍ لِاولِی الاَلْبابِ(آل عمران/۱۹۰) ؛ یعنی در خلقت آسمانها و زمین؛ در مشاهدهٔ همین پیکر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلی بر روح عالم و لب و مغز عالم هست ولی از برای کسانی که خودشان دارای لب و مغز و هسته هستند و عقل قوی و خلاص شده از حس دارند. الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(آل عمران/۱۹۱) ؛ آن کسانی که خدا را در دل خود یاد می کنند، در لُبّ خود و مغز و هستهٔ وجودی خود با خدای عالم و مرکز و روح عالم ارتباط پیدا می کنند؛ در همه حال در یاد او هستند، در حالی که ایستاده اند و در حالی که نشسته اند؛ در حال سستی و در حال سختی؛ در همه حال در نظام عالم فکر می کنند؛ می رسند به آنجا که به حرکت غائی و تسخیری موجودات پی می برند و می فهمند که عبث نیست.خودشان عبث آفریده نشده اند؛ قیامت و رسیدن نتیجهٔ اعمالی در کار هست. در جای دیگر می فرماید: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ(زمر/۱۷ و ۱۸)؛ نوید بده آن دسته از بندگان مرا که به سخن گوش فرا می دهند. اما از میان آنچه می شنوند آنکه بهتر است برای عمل و پیروی انتخاب می کنند. آنها هستند کسانی که خداوند آنها را رهبری کرده،و آنها هستند صاحبان لُب. (ادامه این مبحث در جلسه پنجم) برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید. 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️لُبّ در قرآن▫️ (ادامهٔ مبحثِ جلسهٔ چهارم) سخنی که انسان می شنود به وسیله گوش می شنود. گوش یک حاسّه است در بدن ما. برای گوش تفاوتی نیست که آنچه می شنود چه باشد؛ تمیز دادن و غربال کردن شنیده ها کار گوش نیست. اما نیروی دیگری در انسان هست که قادر است فرآورده های گوش را مورد رسیدگی قرار دهد،روی آنها حساب کند، خوبی و بدی و صحت و سقم و درستی و نادرستی هر یک از آنها را به دست آورد. آن قوه و نیرو، باطن و نامحسوس است نه ظاهر و محسوس؛ کاری هم که صورت می دهد از نوع کارهای محسوس نیست. آری؛ انسان با قشر و پوسته و قسمت محسوس و ظاهر جهان وجود خود،با قشر وپوستهٔ محسوس جهان بزرگ ارتباط پیدا می کند؛ و با قسمت هسته و مغز نامحسوس جهان وجود خود،با باطن و هسته و مغز و جنبه های نامحسوس جهان بزرگ ارتباط پیدا می‌کند. شخصی از امیرالمومنین -علیه السلام- سوال کرد: آیا خدای خود را دیده ای؟ فرمود:من خدایی راکه ندیده ام بندگی نکرده ام. بعد فرمود: بلی خدا دیده می شود؛اما نه با چشم. چشم ابزار اين کار نیست و برای این کار آفریده نشده است، او را دل روشن به نور ایمان می بیند. دیدهٔ دل است که می تواند او را شهود کند. دیدن روی تو را دیدهٔ جان بین باید این کجا مرتبهٔ چشمِ جهان‌بینِ من است... ▫️محدودیت حواس▫️ انسان در ناحيه بدن و ساختمان جسمی خود بسیار محدود است؛ در تحت یک شرایط معین فقط می تواند باقی بماند؛ در حد معینی از حرارت و حد معینی از فشار هوا و با میزان معینی از مواد غذایی و در اندازهٔ معینی از زمان و قدر معینی از مکان می تواند به حیات و زندگی خود ادامه دهد؛ ولی در قسمت باطن و روح خود، این قیود و حدود را ندارد؛ این شروط و اندازه ها برایش نیست. و اگر انسان در ناحيه روح خود متقدّر و متعیّن به این حدود و اشکال و قالبها بود، نمی توانست کلی و مرسّل و نامحدود را -یعنی همین قواعد کلی که در علوم طبیعی و ریاضی هست - درک کند و به آنها نائل شود. چون در قسمت جسم محدود و متعیّن و متقدّر است؛هر چیزی را که به واسطه آلات جسمانی یعنی به واسطه یکی از حواس خود ادراک می کند، محدود و متعیّن است. چاره ای از این ادراک محدود نیست؛ همین محدود راه عبور نامحدود است. بشر از محدود به نامحدود و از جزئی به کلی و از نسبی به مطلق سیر می کند. ممکن نیست که انسان بتواند نامحدود را با یکی از حواس جسمانی خود احساس کند، اما می تواند نامحدود را تعقل کند. انسان می تواند با دیده بصیرت و با چشم غیرجسمانی؛ نامحدود را شهود کند؛ ولی ممکن نیست که نامحدود در محدود و نامتعیّن در متعیّن جا بگیرد. مولوی می گوید: چشم حس همچون کف دست است و بس نیست کف را بر همه آن دسترس این بیت را در ضمن مَثَلی عالی برای همین موضوع - یعنی برای موضوع محدود بودن ادراک حسی انسان - آورده و آن اینکه فیلی از هندوستان به جایی که اسم فیل را شنیده بودند ولی خود فیل را ندیده بودند آوردند و آن را در تاریکی قرار دادند. مردم می رفتند در تاریکی آن حیوان را با دست خود لمس می کردند و بعد بیرون می آمدند و درباره اش قضاوت می کردند. یکی دستش به خرطوم فیل رسید،وقتی بیرون آمد از او پرسیدند فیل چه شکلی داشت،گفت به شکل ناودان بود؛ دیگری دستش به گوش فیل خورده بود و در جواب کسانی که پرسیدند فیل چه شکلی داشت؛گفت به شکل بادبزن بود؛ سومی که دستش به پای فیل خورده بود گفت فیل به شکل عمود است؛ چهارمی که پشت فیل را لمس کرده بود گفت فیل به شکل تخت است. برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید. 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱@bnm_mui
💊 | فارماکولوژی تصویری 🔴 کاری جدید از واحد علمی و واحد رسانه دانشکده پرستاری و مامایی 📄 موضوع : جنتامایسین 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️قرآن و فصل بهار▫️ قرآن کریم در یکی از مواردی که به این درس آموزنده اشاره میکند می فرماید: وَ تَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةٌ فَإِذا اَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ذَلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْلَىٰ وَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قدير(حج،۵ و۶) زمین را می بینی جامد و افسرده و بی روح و بی جنبش، اما همین که آب باران بر آن می پاشیم به جنبش و حرکت در می آید و فزونی می گیرد و انواع گیاههای بهجت افزا می‌رویاند. این از آن جهت است که خدا حق مطلق است و نظام زنده کردن مرده ها در قبضه قدرت اوست، و اوست که بر هر چیزی تواناست،قادر مطلق و توانای مطلق است. در همه عالم وجود - چه در موجودات جاندار و چه در موجودات بی جان - یک نظم و حساب و تألیف و هماهنگی بین موجودات هست که تمام عالم به منزله یک پیکر دیده میشود. بین اجزا و اعضای این پیکر ارتباط و اتصال و هماهنگی است و نمودار می‌سازد که یک مشیت و یک تدبیر کلی در همه عالم هست که به عالم وحدت و هماهنگی می دهد؛ می نمایاند که اجزای این عالم به خود وا گذاشته نیست که هر جزئی و هر ذره ای بدون آنکه هدفی در ضمن این مجموعه و وظیفه ای در داخل این دستگاه داشته باشد کاری انجام دهد؛ بلکه به عکس، وضع عالم و جهان دلالت دارد که هر ذره ای و هر جزئی مانند یک پیچ یا مهره یا چرخ یا میله یا لوله ای است که در یک کارخانه گذاشته شده که در عین اینکه یک کاری به تنهایی انجام میدهد، کار او با کار سایر اجزای این کارخانه مربوط و وابسته است و به تعبیری که در قرآن مجید آمده همه موجودات عالم با همه قوا و نیروهایی که دارند «مسخّر» یک مشیت و یک اراده می‌باشند. این همان راهی است که معمولاً از راه نظم و انتظامی که در کار عالم هست به وجود ناظم و نظم دهنده اعتراف می‌کنند؛ انسان از این راه خداوند را در جلوۀ نظم و صنع و اتقان می‌بیند. ولی در خصوص مورد جانداران یک درس دیگری علاوه هست و آن اینکه خداوند به موجودات مرده حیات می‌بخشد ؛ یعنی علاوه بر نظم و انتظام بین اجزای مادی وجود این موجود، یک حقیقت و کمالی را که فاقد است به او می‌بخشد. ذرات مردهٔ عالم را به هر صورت و هر شکل که نظم و ترتیب بدهیم، نظم و ترتیب قادر نیست که حقیقتی را که موجود نیست موجود کند؛ اما در مورد جانداران تنها نظم و تشکل نیست، بلکه حقیقتی که وجود ندارد افاضه می‌شود. در مادۀ مرده زندگی نیست، زندگی پیدا میشود؛ شعور و ادراک نیست، شعور و ادراک پیدا میشود؛ ذوق و عشق و شور نیست، ذوق و عشق و شور پیدا می شود؛ عقل و هوش نیست، عقل و هوش پیدا میشود؛ احساس و ادراک و لذت نیست، همه اینها پیدا میشود. این است که ما خدا را در موجودات زنده در لباس بخشندگی و فیاضیت و تکمیل و افاضه وجود و کمال، در لباس قبض و بسط، احیاء و اماته میبینیم؛ می‌بخشد و می‌گیرد موجود می‌کند و معدوم می‌سازد. آیاتی که در این زمینه است دو سه دسته است: یک دسته آیاتی است که موضوع زنده شدن زمین را برای دلالت و راهنمایی توحید ذکر کرده؛ دستهٔ دیگر آیاتی است که به عنوان نمونه ای از قیامت ذکر کرده است؛ دسته سوم آیاتی است که برای هر دو موضوع آورده. ان شاء الله به تفصیل اینها را عرض خواهم کرد. برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید. 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱 @bnm_mui
🪴 📖 ▫️یگانگی مسئله وجود و وحدت صانع در قرآن▫️ قبلاً گفتم انسان هر اندازه که در آفرینش موجودات این عالم دقیق میشود یک نظم و یک تألیف و یک هماهنگی بین اجزای عالم میبیند؛ این طور میفهمد که در عین اینکه هر موجودی و هر ذره ای قوه ای و نیرویی و حرکتی دارد به خود واگذاشته نیست، یک ارتباط و اتصال و پیوستگی میان همۀ اجزاء هست و هر جزئی هدفی در ضمن این مجموعه و وظیفه ای در داخل این دستگاه دارد. از این نظر تمام عالم حکم یک واحد رادارد. این نکته راهم بگویم:در قرآن کریم دلیل وجود خدا و دلیل وحدت خدا یکی است، همان‌چیزی که دلیل بر وجود خداست همان چیز عیناً دلیل بر وحدت ذات احدیت است. فلاسفه معمولاً بحث اثبات واجب الوجود و بحث توحید واجب الوجود را جدا ذکر میکنند و همچنین متکلمین اسلامی که از فلاسفه پیروی کرده اند ولی در قرآن این طور نیست؛ یعنی این طور نیست که در یک جا دلیل بیاورد که خالق و واجب الوجود و ذاتی که او قائم به خود است، و قائم به غیر نیست وجود دارد و در جای دیگر دلیل دیگر بیاورد که خالق و واجب الوجود و آن ذاتی که قائم به خود است یکی است نه بیشتر، و این نکته عجیبی است از قرآن کریم. در منطق قرآن ذات احدیت به طوری معرفی شده که فرض تعدد و ثانی از برای او نمیشود کرد و این مطلب در ضمن آیات قرآن به طور اشاره آمده، ولی امیرالمؤمنین -علیه السلام- در نهج البلاغه این مطلب را کاملاً بیان فرموده و این یکی از معارف بزرگ قرآن است که به طور وضوح اعجاز این کتاب به شمار میرود. بیان کننده این اعجاز هم علی -علیه السلام- است. بیان این اعجاز هم اعجاز دیگری است. در حدیث است که از امیرالمؤمنین پرسیدند: هَلْ عِنْدَكُمْ شَيْءٌ مِنَ الْوَحْى: آیا در نزد شما چیزی از وحی هست؟ یعنی آیا بر شما وحی فرود می آید؟ فرمود: لا، وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِلَّا أَنْ يُعْطِيَ اللَّهُ عَبْداً فَهْماً فِي كِتَابِهِ: نه، قسم به آن خدا که دانه را شکافت و جانداران را آفرید مگر اینکه خداوند به بنده خود تفضل کند و به او فهم قرآن را بدهد. علی در این جمله میخواهد بفرماید معارف عجیبی که از وجود مقدسش رسیده، در اثر فهم و پی بردن به مقاصد و معانی قرآن بوده است. گفتم نظامی که در خلقت و آفرینش است، هماهنگی و ارتباطی بین موجودات نشان میدهد و اجزای عالم مجموعاً یک واحدی را به وجود آورده اند. بین اجزای هـر مجموعه ای ممکن است ارتباط و وحدت و هماهنگی باشد و ممکن است نباشد. با یک مثال این مطلب را توضیح میدهم: گله گوسفند یک مجموعه ای است که بین اجزای این مجموعه اتصال و هماهنگی نیست؛ هر کدام از گوسفندها مستقلاً برای خود راه میرود برای خود علف می خورد، برای خود میخوابد و مجموعاً ساختمان واحدی را تشکیل نمیدهند، آن اندازه هماهنگی بین آنها وجود دارد که چوپان آنها را حرکت میدهد. ولی هر یک از آن گوسفندها ساختمان بدنش از میلیونها و میلیاردها سلول زنده ساخته شده. یک عده سلولها نسج پوست بدن او را تشکیل میدهند و این وظیفه را به عهده دارند که محفظه ای برای سایر اجزاء بسازند،یک عده دیگر ساختمان عضله اش را،یک عده دیگر ساختمان قلبش را،یک عده دیگر ساختمان چشم او را، و همین طور همهٔ اینها در عین اینکه کارهای متفرق و متعددی انجام میدهند و در مرتبه وجود خود هر کدام وظیفه و هدفی دارند و هیچ دسته ای از وجود دسته دیگر آگاه نیست (سلول خون نمیداند سلول گوشت هم هست سلول گوشت نمیداند سلول عصب هم هست، سلول پوست هم هست)، هیچ کدام نمیدانند که در تسخیر و استخدام یک مجموعه ای هستند که یک واحد گوسفند است و آن واحد خودش روحی دارد و حیاتی دارد، هدف و مقصدی دارد کلی تر و عالیتر؛ هدفهای هر یک دسته از این سلولها جزئی است و مقدمه ای است و وسیله ای است برای یک هدف کلی تر و عمومی‌تر. برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید. 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️بهار و رستاخیز▫️ سنت عجیب زنده کردن و میراندن از موضوعاتی است که همواره بشر را در مقابل خود به تفکر و تحقیق واداشته است. در قرآن مجید این موضوع به عنوان یک آیت عظیم الهی یاد شده. در قسمتی از آیات، این سنت جاریه به عنوان آیت ذات مقدس احدیت یاد شده، مثل آیه ۱۶۴ سوره بقره که در دو جلسهٔ پیش درباره اش بحث شد، و در بعضی از آیات این موضوع به عنوان نمونه تبدیل نشئه ای به نشئه دیگر و به عنوان رستاخیز کوچکی که میتواند نمونهٔ قیامت کبری باشد ذکر شده مثل آنکه در سوره مبارکه فاطر میفرماید: وَ اللهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذَلِكَ النُّشورا : آن خدایی که بادها را فرستاد تا برانگیزد ابر را ؛ پس راندیم آن را به سوی سرزمین خشک و مرده؛ پس زنده کردیم بدان آن زمین را پس از آنکه مرده بود. اینچنین است رستاخیز بزرگ. یا در سوره ق میفرماید: وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً مُبارَكاً فَأنبتنا بهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيد وَالنَّخْلَ باسقاتٍ لَها طَلع نَضيدٌ رِزْقاً لِلْعِبَادِ وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْناً كَذَلِكَ الْخُروجُ: و فرو فرستادیم از آسمان آبی با برکت را پس بـه سـبب آن رویانیدیم بوستانها و دانه های کشت درو شونده را و نیز درختان بلند خرما را که دارای بر و ثمره ای است در هم رسته و مرتب و برای روزی بندگان. و نیز به آن ،باران بیابان خشک بیگیاه را زنده کردیم همچنین است زنده شدن واز قبر بیرون آمدن. در بعضی از آیات به هر دو موضوع اشاره شده مثل آیه ۵ و ۶ سوره مبارکه حج: وَ تَرَى الْأَرْضَ هَا مِدَةً فَإِذا اَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ذَلِكَ بِاَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْلَى وَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قدير: زمین را می بینی جامد و افسرده و بی روح و بی جنبش، اما همین که آب باران بر آن می پاشیم به جنبش و حرکت در می آید و فزونی می گیرد و انواع گیاههای بهجت افزا می‌رویاند. این از آن جهت است که خدا حق مطلق است و نظام زنده کردن مرده ها در قبضه قدرت اوست، و اوست که بر هر چیزی تواناست؛قادر مطلق و توانای مطلق است. و بعضی آیات دیگر. اساساً در قرآن عنایتی است که خداوند را به صفت محیی و ممیت (دهنده حیات و گیرنده آن) معرفی کند و حیات دادن را صفت خاص خدا قرار دهد. در این زمینه آیات زیادی هست که لزومی ندارد ذکر شود؛ آنچه لازم است این است که به منطق قرآن در این باب آشنا بشویم. نکته ای که ما باید توجه داشته باشیم این است که آنچه آیت توحید و نشانه قدرت ازلی الهی گفته شده همین سنت جاریهٔ احیاء و اماته و میراندن و بردن و آوردنی است که معمولاً میبینیم؛ یعنی همین چیزی که در جلو چشم همگی است و عادت کرده آن را می بینیم یک جلوه ای است از جلوات ملکوت الهی. بسیاری از مسائل مربوط به حیات و زندگی هنوز برای بشر مجهول است و به صورت معماست. همین بشری که از طرفی در دل ذره راه یافته و از طرف دیگر آهنگ مسافرت به فضا دارد و ممکن است روزی ستارگان و ماه و خورشید را عملاً مسخر کند. الآن هم مسخّرند ولی ممکن است روزی برسد که بشر از نزدیک مانند زمین از آنها بهره برداریها کند؛ همین بشر در مقابل اسرار غامض و پیچیدۀ یک ذره حیاتی درمانده است. یکی از دانشمندان جدید میگوید میدانید آن چیست که از خلقت زمین و سیارات، و حتی از همه کون و مکان بالاتر و مهمتر است؟ آن ذرۀ بسیار کوچکی است که ماده حیاتی را تشکیل میدهد به نام پروتوپلاسم یا جرثومهٔ حیاتی. آنگاه شرحی در اطراف وضع عجیب و بغرنج و پیچیده این ذرهٔ ذره بینی و فعالیتهای عجیب ترش میدهد. در عین اینکه بسیاری از مسائل مربوط به حیات و زندگی لاینحل است، یک درس نسبتاً ساده و بسیار مفیدی است که ما از این درس میتوانیم استفاده کنیم. برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید. 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️حیات، واقعیتی است برتر از ماده▫️ ما این مقدار را میتوانیم بفهمیم که حیات و زندگی یک نوری است که از افق عالیتر و بالاتری بر ماده تاریک ظلمانی می‌تابد. ماده در ذات خود فاقد حیات است، مرده است؛ در یک شرایط معینی مستعد میشود که یک روشنایی که افقش بالاتر و عالیتر از افق جسم و ماده و خواص ماده است در آن پیدا شود و آن را تحت تأثیر و تصرف و قوانین مخصوص خود درآورد و بر آن غالب و قاهر گردد. برای کسانی که فکر خود را محدود و محصور نکرده اند به ماده و جسم دلیل واضحی است که افق عالیتر و بالاتری هم هست که تجلیاتی بر این مادهٔ بیجان میکند و تجلی خود را پس میگیرد، بسط میکند و قبض، احیا میکند و اماته. البته از نقطه نظر توحید و خداشناسی ماده و حیات با هم فرق نمیکنند، هردو مخلوق خدا هستند،هردو به دست قدرت حق آفریده شده اند و قائم به ذات حق هستند؛ ولی از نظر کسانی که فکر خود را محدود و محصور ساخته‌اند و شعاع دیدشان از دیوار اجسام و خواص اجسام بالاتر نمی‌رود، لازم است درک کنند که عالم وجود منحصر به جسم و خواص جسم نیست؛ افقی بالاتر از جسم و اجسام هم هست که اثرش به اجسام میرسد؛ عالم وجود منحصر به این قشر جسم نیست؛ عوالمی در باطن این عالم هست که محیط به این عالم است و پیدایش حیات جلوه ای است از آن جهان که اگر احیاناً ماده در شرایطی صیقل بخورد نوری از آن جهان به آینه صیقل خوردهٔ ماده، یعنی ماده هایی که مستعد جاندار شدن شده اند می تابد. شما در پیکره مرده ،ماده روشنی حیات می‌بینید، در میان جوهر سیال و متحرک ماده که می‌میرد و زنده می‌شود یک رشته ثابتی از حیات می‌بینید؛ پس اگر چیزی که در ذات خود مرده است هست، چیزی هم که در ذات خود زنده است وجود دارد؛ اگر چیزی که در ذات خود متغیر و ناپایدار است هست، چیزی هم که در ذات خود ثابت و باقی است هست؛ اگر چیزی که و ذات خود بی نقش و بیصورت است هست، چیزی هم که عین نقش و صورت و فعلیت است وجود است. ▫️آیا حیات خاصیت ماده است؟▫️ البته ممکن است کسی خیال کند که حیات و زندگی جزء خاصیتهای ماده است و کمال زائد بر کمال ماده نیست. جواب این مطلب نیازمند بحث علمی عمیقی است. آنچه که عجالتاً مناسب است گفته شود این است که ما این مقدار میتوانیم درک کنیم که هیچ عنصر مادی به تنهایی دارای حیات و زندگی نیست و خاصیت حیاتی و زندگی ندارد وقتی که دو عنصر یا بیشتر با هم ترکیب میشوند حداکثر این است که هر عنصری از آنچه خود دارد به دیگران هم میدهد، اما چیزی را که خود ندارد نمیتواند به دیگری بدهد. در نتیجه فعل و انفعال چند عنصر در یکدیگر حد اکثر این است که همگی دارای یک خاصیت عمومی میشوند که خارج از خاصیت هر یک نیست و به اصطلاح یک کیفیت متوسط پیدا میشود. همان طوری که دانشمندان ـ و بالاخص دانشمندان جدید - تحقیق کرده اند، حیات باخواص عجیب خود هیچ گونه شباهتی با خواص ماده ندارد. . یکی از دانشمندان جدید میگوید ماده جز بر طبق قوانین و نظامات خود عملی انجام نمیدهد. ماده از خود قوه ابتکار ندارد، ولی حیات دارای قوۀ ابتکار است و هر لحظه نقشهای تازه و موجودات بدیع به عرصه ظهور می آورد‌. حیات و زندگی حاکم و قاهر بر ماده است نه تابع و محکوم خاصیت ماده. باز به قول همان دانشمند: حیات و زندگی در اشکال متعدد خود - در شکل موجود تک سلولی و یا ماهیها و حشرات و پستانداران و مرغان هوا و انسان، در هر شکل و هیئتی باشد ـ بر عناصر طبیعت چیره میشود و آنها را وادار میکند از ترکیبات اصلی خود خارج شوند و به وضع و ترکیب جدیدی درآیند. امروز دانشمندان عموماً گواهی میدهند بر اینکه جوهر حیات اگر از لحاظ قالب و حد، تابع ظرف ماده است، از بسیاری از جهات قاهر و غالب و حاکم بر ماده است؛ این طور نیست که صد درصد تابع ماده باشد و خاصیتی از خاصیتهای آن به شمار رود. حیات و زندگی از خود تجلیاتی دارد که ماده بکلی فاقد آنهاست. همین که زندگی پیدا شد انواع جنبشها و حرکتها پیدا میشود که در سابق نبود؛ طراحی و نقشه کشی پیدا میشود، مهندسی پیدا میشود، زیبایی پیدا میشود، شعور و ادراک پیدا میشود، شوق و ذوق و عشق و حال پیدا میشود، نقشه و تدبیر پیدا میشود؛ چیزهایی پیدا میشود که در ماده بی روح نمونهٔ آنها به هیچ نحو وجود ندارد. همه عالم مرآت جمال و کمال باری تعالی است. همان مادۀ بی‌روح هم به اندازهٔ حظ وجودی خود آینه ای است از قدرت لایزال حق. جهان مرآت حسن شاهد ماست فَشاهِدٌ وَجْهَهُ فِي كُلِّ مِرْآت ولی به همان درجه که حیات و زندگی از ماده کاملتر است، شهادت و حکایت حیات هم از خالق علیم حکیم بیشتر و رساتر از ماده است. 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید. 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️نظام و سنت موجود▫️ نکته ای که باز باید متذکر شویم این است که همان طوری که میبینیم، در قرآن کریم به همین نظام ثابت و جاری حیات و ممات استدلال شده و همین نظام جاری به شهادت خوانده شده؛ نه اینکه مثلاً این نظام جاری و ثابت را به کنار بگذارد و بعد به موارد غریب و نادر الوقوع استدلال کند. همین نظام جاری،همین زنده شدن زمین در هر سال،همین پیدایش جنین از نطفه و متکامل شدن آن، همینها هر لحظه خلق جدیدی است؛ همینها امدادها و افاضاتی است که دم به دم و آناً فاناً از غیب میرسد. جای دوری نمی خواهد بروید؛ باید در حقیقت و کنه همین عمل دقیق شوید تا خداوند را در جلوه خلاقیت مستمر و ایجاد همیشگی و تکمیل دائم ببینید. در سوره مؤمنون می‌فرماید: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكين. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ. انسان را از شیره و خلاصه ای از گل آفریدیم؛ سپس او را به صورت نطفه جایگاه محکمی قرار دادیم؛ نطفه را به صورت خون بسته و آن را به صورت گوشت جویده و بریده شده درآوردیم؛ سپس آن را به شکل استخوان درآوردیم و استخوان را از گوشت پوشانیدیم [بعد آن را آفرینش دیگری ساختیم] بزرگ است خدایی که بهترین صورتگران است. بنابراین در قرآن کریم همین نظام جاری به شهادت خوانده شده؛ همین نظام عادی و معمولی طبیعت نظام خلق و ایجاد و تکوین است. نظامی است که اگر در آن تعمق کنیم ما را با افق بالاتری از افق ماده آشنا میکند؛ یعنی قرآن کریم خدا را از جنبه مثبت معلومات بشری به ما میشناساند نه از جنبه منفی آن. این مطلب را باید توضیح بدهم تا اهمیت تعلیمات قرآن در این قسمت کاملاً روشن شود. (ادامه دارد) برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید‌. 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️جستجوی خدا در معلومات نه در مجهولات▫️ بعضی افراد عادت دارند که خدا را در میان مجهولات خودشان جستجو کنند؛ یعنی به هرمعمایی که رسیدند و نتوانستند آن را حل کنند آن را به ماوراء طبیعت ارجاع میکنند. از بعضی اشخاص اگر بپرسید که چطور شد این نانی که تو میخوری به این صورت در آمد و نان شد؟میگوید آرد بود و در دکان نانوایی خمیر شد و در تنور پخته شد. _چطور شد که آرد شد؟ _گندم بود و در آسیاب زیر سنگ آرد شد. _گندم چطور به وجود آمد؟ _زارع آن را کاشت و او از زمین رویید و بعد زارع آن را درو کرد و خرمن کرد و کوبید و از کاه جدا کرد. _چطور شد که رویید؟ _باران آمد و آفتاب تابید و سبز شد. _چطور شد که باران آمد؟ _این را دیگر خدا آورد. مثل این است که خداوند تا قبل از این مرحله در جریان نبود، در این مرحله وارد جریان شد. اینگونه تصور درباره خدا غلط و گمراه کننده، بلکه کفر و الحاد است. در این گونه تصور انسان خدا را شبیه و همپایه یکی از مخلوقاتش قرار داده،او را علتی در عرض علتها و اسبابهای این جهان فرض کرده و حال آنکه او فوق همه علتها و اسبابها و سرچشمه همه علل و اسباب است. در این گونه طرز تفکرها مثل این است که بین خدا و اسباب مادی تقسیم کار شده،نیمی را خدا و نیمی را غیر خدا انجام می‌دهد؛ قسمتی از کارها را اسباب مادی انجام و قسمتی را خدا می‌دهد؛ مثل این است که در سایر کارها خدا دخالت نداشته است و در آمدن باران و ابر که کار خداست سبب دیگری مانند سایر اسباب دخیل نبوده؛ و اگر بگویی خیر، آمدن باران و حرکت ابر هم یک سببی مانند همین اسباب دارد، دیگر در نظر او جایی برای خدا باقی نمی ماند. خدا را تا آنجا که اسباب ظاهری طبیعت را می‌بیند - از پختن نان و آرد شدن گندم و افشاندن بذر و شخم زدن زمین و آمدن باران ـ دخالت نمی‌دهد، از آن نقطه به بعد چون اسباب ظاهری طبیعی را نمیبیند و نمیداند خدا را دخالت میدهد؛ یعنی خداوند را در میان مجهولات خود جستجو میکند؛ مثل اینکه ماوراء الطبیعه انباری است که ما مجهولات خود را باید به آنجا ارجاع کنیم. خدایی که در ردیف علل ماده و طبیعت قرار بگیرد خدای واقعی نیست. خدایی که قرآن معرفی می‌کند این طور نیست. طبق تعلیمات قرآن این طرز فکر در باب توحید، شرک است و کفر و الحاد. خدایی که قرآن معرفی می‌کند با همه چیز هست و در همه جا حاضر است؛ هیچ جا از او خالی نیست و نسبتش با همه موجودات و علل و اسباب على السواء است؛ تمام سلسله منظم علل و اسباب قائم به ذات اوست. آن روش روش معمولی افرادی است کم عمق که خداوند را در میان مجهولات و مسائلی که علل ظاهری آنها را نمیدانند جستجو میکنند؛ ولی قرآن از طریق حیات و ممات و نظام متقن و موجودی که هست از راه اینکه در این نظام موجود و متقن افق حيات بالاتر از افق ماده است، نوری است که بر پیکر بی روح ماده می تابد، کمالی است که بر او افاضه می‌شود، حقیقتی است که ماده صرفاً جنبه قبول و پذیرش نسبت به او دارد نه جنبه فاعلیت و دهش،از این راه دست ما را می‌گیرد و ما را به افق ملکوت و باطن جهان نزدیک می‌کند. مطابق این بیان و این طرز فکر حیات و زندگی در هر جا که پیدا شود، در هر ماده ای که پیدا شود،طبق هر شرایط و قانونی که پیدا شود، خواه ابتدائاً به طور خلق الساعه پیدا شود و خواه از طریق تدریج و تکامل خواه زنده ای از زنده دیگر مشتق شده باشد و یا شرایط حیات به طور دیگر فراهم شده باشد، خواه فراهم کنندۀ شرایط حیات و زندگی، بشر باشد (اگر روزی بشر قادر شد که شرایط حیات را به طور تکمیل فراهم کند) و یا فراهم کننده شرایط ماده حیاتی، بشر نباشد، پیشامدهای خاص باشد، در همه این صور و احوال حیات و زندگی فیض خدا و نور خداست؛ نوری است که بعد از فراهم شدن شرایط و استعداد، بر ماده افاضه میشود. ادامه 👇👇👇 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱 @bnm_mui
📎ضمیمهٔ 📖 🪴 به مناسبت امروز که نوزدهم ماه مبارک رمضان است و شب ضربت خوردن مولای متقیان علی -علیه‌‌السلام- است تتمه سخن خود را به حالات آن حضرت اختصاص می‌دهم. رسول اکرم به قاتل امیرالمؤمنين على -علیه‌السلام- لقب «اَشْقَى الآخرين» داده بود. رسول خدا سخن به گزاف نمی‌گفت. برای آن این لقب را داده بود که با شهادت علی -علیه‌السلام- لطمهٔ بزرگی به عالم اسلام وارد شد که غیر قابل جبران بود. اشخاص بزرگ همه وقت وجودشان مفید است ولی گاهی از نظر اجتماعی در یک موقع خاصی قرار می‌گیرند که وجود آنها در آن موقع خیلی حساسیت پیدا می‌کند. یک شخصیت اجتماعی گاهی در یک موقعیت قرار می‌گیرد که سرنوشت یک ملت عظیم را در دست می‌گیرد و لحظات خاصی پیش می‌آید که اگر در آن لحظات از بین برود، از بین رفتنش از بین رفتن فرد نیست، از بین رفتن حق است، از بین رفتن یک رژیم و یک مسلک است. علی -علیه‌السلام- در زمان حیاتش فرمود: تا من هستم مردم در دو صف حج میکنند. ولی همین که من رفتم همه در یک صف حج می‌کنند (يَحْجُّونَ صَفاً واحداً)، کار یکسره می شود. *(البته منظور تنها دو امیرالحاج داشتن نیست؛ یعنی در دوصف زندگی می‌کنند، در دو راه، طریق و مسلک حرکت می‌کنند.آن وقت مردم مجموعاً دو حزب بودند: یکی حزب و جمعیتی که معاویه تشکیل داده بود و اهل دنیا را دور خود جمع کرده بود، و یکی هم حزب و جمعیتی که دور علی -علیه‌السلام- بودند و طرفدار واقعی قرآن و اسلام و قوانین اسلام و عدالت اجتماعی اسلام بودند.) همان طور هم شد و کار بعد از علی -علیه‌السلام- یکسره شد. این است که فاجعه شهادت علی قطع نظر از مقام قدس و قربی که علی در نزد خدا دارد، زیان بزرگی برای ملت مسلمان بود که اثرش برای همیشه در تاریخ باقی ماند. عبدالرحمن بن ملجم خودش از خوارج بود. از کسانی بود که هم علی -علیه‌السلام- را تکفیر میکردند هم معاویه را؛ خوارج میخواستند این دو نفر را با عمرو عاص از بین ببرند. سه نفر در مکه با هم پیمان بستند که علی و معاویه و عمرو عاص را در یک شب ترور کنند. یکی از آن سه نفر عبدالرحمن بن ملجم مرادی بود .کسی که مأمور عمرو عاص بود در مسجد به سراغش رفت ولی در آن شب خود عمرو عاص نیامد و شخص دیگری به نام خارجه که ظاهراً قاضی مصر بود از عمرو نیابت کرد و به نماز ایستاد و نشناخته کشته شد. کسی که مأمور کشتن معاویه بود ضربت خود را زد ولی آن ضربت کاری واقع نشد که او را بکشد. و تنها عبدالرحمن بن ملجم بود که به مقصد خودش رسید. با این مقدمه نتیجه طبیعی از میان رفتن علی -علیه‌السلام- روی کار آمدن خطرناکترین حزبی بود که تاریخ اسلام به خود دیده است. در آن وضع و موقع حساس، رفتن علی -علیه‌السلام- رفتن شخص نبود، همان طوری که مبارزۀ او هم با مخالفینش مبارزه شخصی نبود که با پیروز شدن یک طرف فردی جای فردی را بگیرد. جنگ عقیده و مرام بود، جنگ مسلک و روش بود، مبارزه طرز حکومتی که با طریقه انبیا و اولیا وفق می‌داد با طرز حکومت فراعنه و جبابره بود، مبارزۀ توحید با شرک و عدل با جور بود. لهذا با مدفون شدن علی -سلام‌الله‌علیه- بسیار چیزها مدفون شد. برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید 🌱@bnm_mui
🪴 📖 ▫️مسئله آغاز حیات▫️ چون بعضی از مردم همیشه میخواهند خدا را در میان مجهولات خود جستجو کنند نه در میان معلومات خود و خطری بزرگتر از این برای توحید وجود ندارد - عده ای بی خبر و بی تحقیق در رابطهٔ حیات و خداشناسی دنبال مسئلۀ آغاز حیات و ابتدای حیات میروند که چگونه شد که از اوّل حیات در روی زمین پیدا شد؛ چون از طرفی علم به ما میگوید که منشأ هر جانداری یک جاندار دیگر است و تاکنون دیده نشده که جانداری - ولو یک سلول - از مادهٔ بی‌جان پیدا شده باشد و از طرف دیگر باز علم شهادت می‌دهد که روزگارهایی بر زمین ما گذشته که جانداری در آن وجود نداشته و نمی‌توانسته وجود داشته باشد زیرا به عقیدهٔ علمای فن، در میلیونها میلیون سال قبل حرارت زمین به هیچ وجه اجازه نمی‌داد که ذی حیاتی وجود داشته باشد؛ بعدها هم که قشر زمین سرد شده تا میلیونها سال جز مواد غیر آلی در روی زمین نبود؛ پس حیات و زندگی چگونه پیدا شد؟ این هم به نوبۀ خود مجهول دیگری است برای بشر. گروهی که خدا را در میان مجهولات خود جستجو میکنند میگویند چون از طریق عادی و معمولی قابل توجیه نیست پس حتماً دست قدرت الهی از آستین بیرون آمده و برای اولین بار حیات را دمیده است. ▫️داروین و نفخه الهی▫️ داروین دانشمند معروف علم الحیات و صاحب مكتب فلسفي نشوء و ارتقاء که شخصاً مردی الهی و پایبند به مذهب مسیح بوده - هرچند دیگران فلسفه او را بد تعبیر کردند و آن را وسیله و ابزار انکار خالق قرار دادند- این مرد وقتی که تسلسل جانداران و اشتقاق انواع را از یکدیگر بیان می‌کند، می‌رسد به آنجا که اول چند جاندار و یا لااقل یک نوع جاندار در روی زمین بوده که او از نوع دیگری مشتق نشده. در اینجا می‌گوید: اما نوع اولیه فقط با نفخه الهی به وجود آمده اند. شک نیست که جاندار اول با نفخه الهی به وجود آمده مثل همه سلسله جانوران؛ اما مثل اینکه این مرد خیال کرده فقط زندهٔ اول با نفخۀ الهی پیدا شده و فقط شروع این کار با خداوند بوده؛ وظیفهٔ خداوند شروع کردن سر رشته است؛ بعدها دیگر خود به خود ماده قادر است که حیات را به نسلهای بعد منتقل کند؛ در صورتی که اول و آخر و وسط کار یکسان است؛ حیات همیشه و در هر حال - چه در آغاز و چه در ضمن تکامل - همیشه نفخه الهی است. در سوره مبارکه سجده آیه‌ای است که می‌رساند، همان طوری که آدم ابوالبشر با نفخه الهی به وجود آمد، همه افراد بشر با همان امداد و همان افاضه که اسمش در تفسیر قرآن «نفخه» است به وجود می آیند. می‌فرماید: الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الإِنسان مِنْ طِينِ، ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ روحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ. خدایی که هر چه آفرید نیکو آفرید. آغاز خلقت انسان را از گل قرار داد؛ بعد نسل او را از خلاصه و شیره کشیده آب پست قرار داده است؛ سپس آن نسل را تعدیل کرد و از روح خویش در آن دمید و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد. اما کم سپاسگزاری می‌کنید. در آیه دیگر در سوره اعراف می‌فرماید: وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ... . در اینجا می‌فرماید شما را آفریدیم؛ بعد صورت بخشیدیم؛ بعد امر کردیم فرشتگان را برای شما خضوع کنند و فقط شیطان ابا کرد.آن کس که گفته شد برای او خضوع کنید همان است که در آیات دیگر نسبت نفخ روح را به او داده است. گذشته از اینها سایر آیات کریمه قرآن بر این مطلب دلالت میکند که تنها آدمِ اول نیست که با نفخه الهی آفریده شده است. (ادامه دارد) برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱@bnm_mui
🪴 📖 (جلسهٔ‌پایانی) ▫️داستان آدم در قرآن▫️ نکتهٔ عجیب این است که در قرآن کریم قضیه و داستان آدم ابوالبشر آمده ولی به عنوان یک تعلیم دیگری نه به عنوان شهادت بر توحید و اینکه به دلیل اینکه زندگی بشر به آن صورت آغاز شده پس به خدایی خدا اعتراف کنید. البته قرآن کریم خلقت آدم را به کیفیت خاصی بیان فرموده که کم و بیش می‌دانیم، و به فرض اینکه نظریه های علم الحیات هم به حد تحقیق رسیده باشد و قانون اشتقاق انواع مسلّم باشد، دلیلی در دست نیست که ممکن نیست یک انقلاب دفعی پیش آید و یک جهش عظیم رخ دهد و در مدت کمی یک توده خاک به یک انسان سوی معتدل تبدیل شود. یعنی مراحلی که باید در طول قرنها و نسلها فراهم شود در تحت یک شرایط دیگر با سرعت فراهم گردد (و حتی خلاف سنن جاریۀ کون هم نیست. در سنن کون با اختلاف شرایط و احوال، سرعت و بُطؤ یک حرکت تغییر میکند) همان طوری که مانعی نیست که برعکس، حرکتی را کندتر کنند، نظیر آنکه در شرایط معینی دوره کودکی و جوانی و پیری را طولانی تر کنند و خیلی هم طولانی تر کنند. به هر حال مقصود توضیح این روش تعلیماتی قرآن بود که در مسئله توحید به موضوع آغاز حیات متمسک نشده و نگفته به دلیل اینکه حیات و زندگی آغازی و شروعی دارد - خواه آنکه از یک سلول آغاز شده باشد یا از یک موجود چند میلیون سلولی ـ به این دلیل خدا را بشناسید داستان آدم ابوالبشر را هم به منظور دیگری بیان کرده. منظور از آن داستان تعلیمات دیگری است و شاید کمتر داستانی است مانند داستان آدم پر نکته. این داستان برای بیان بالا بودن مقام انسان و اینکه انسان اگر به مرتبه تعلیم اسماء الهی برسد از فرشتگان بالاتر است، فرشتگان در پیشگاه چنین فردی خضوع میکنند و سجده می آرند، برای تنبیه به دشمنی شیطان و آگاه کردن بشر که به وسوسه های درونی خود توجه داشته باشد که او را از راه به در نبرد، برای تکبّر آمده که یک تکبّر شیطان را از قرب الهی بیرون راند، برای تنبیه به خطرات طمع و سقوطی که انسان از درجات عالی به واسطه تخلف اوامر الهی میکند آمده، برای اشعار به مقام عالی و استعداد بزرگترین مقامی که انسان دارد آمده و آن مقام خلافت الهی است؛ و بالاخره به یک سلسله تعلیمات اخلاقی و عرفانی در آن قضیه اشاره شده: وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ. وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هَؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ. قالوا سُبْحانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ. قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِنْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَواتِ وَالْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ آن زمان که پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشین قرار خواهم داد؛ گفتند آیا می‌خواهی مخلوقی در زمین قرار دهی که فساد و خونریزی می‌کند و حال آنکه ما تو را تسبیح و حمد و تقدیس می‌کنیم؟ من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. تمام نام‌ها را به آدم یاد داد؛ بعد آنان را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت اگر راست می گویید به من بگویی نام اینها چیست. گفتند ما جز آنچه تو به ما آموخته ای نمی دانیم؛ البته تویی دانا و حکیم. گفت ای آدم! تو نام‌های آن‌ها را به این‌ها بگو. چون آدم نام‌های آنها را گفت، خداوند گفت من به شما نگفتم که من از نهان و سر آسمان و زمین آگاهم؟ آنچه شما ظاهر سازید و آنچه پنهان دارید همه را می دانم. در مضمون این آیات نکات زیادی هست که فعلاً مجال شرح آن نیست. چیزی که در این آیات و همچنین آیات دیگری که در داستان آدم است ذکر نشده استدلال به خلقت استثنایی آدم بر توحید است. برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری ؛ مجموعه سخنرانی های استاد در رمضان و بهار سال ۱۳۳۸ هجری شمسی برای مطالعهٔ سایر گفتار ها می‌توانید این کتاب را از لینک‌ زیر دانلود کنید: http://ketabrah.ir/go/b23132 🌱@bnm_mui
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات☺️🌱 💠امروز مجموعه جلسات در سیزدهمین جلسه به پایان خودش رسید و همونطور که از قبل هم اعلام شده بود، مسابقه ای به صورت آزمون تستی از این جلسات برگزار خواهد شد. 🔆منبع آزمون تمام محتوای قرارداده شده در کانال با هشتگ می‌باشد. ‼️مسابقه به‌صورت مجازی برگزار شده و لینک پاسخ به سوالات فردا ساعت ۱۲ ظهر در کانال قرار خواهد گرفت‼️ -ضمناً نگران نباشید،در صورتی که مطالب رو به دقت مطالعه کرده باشید خیلی راحت می‌تونید به سوالات پاسخ بدید😉 ممنون از همراهیِ شما...🪴 🌱@bnm_mui
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆امیرالمومین (ع) به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) وصیت می‌کنند: «كُونا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» 🔹امروز در فلسطین، مردم تکه تکه می شوند، کودکان به طرز دردآوری شهید می شوند و نوامیس مسلمانان هتک می‌شوند، اما از سران منافق دنیای اسلامی صدایی بلند نمی‌شود... 🎙️آیت الله میرباقری 🌱@bnm_mui
با عرض سلام و ادب و احترام🌱 اسامی برندگان مسابقهٔ مجازی از بهار بیاموز که در ایام عیدنوروز و ماه مبارک رمضان برگزار گردید به شرح زیر است: 🎖نفر اول : جناب آقای علی رهنما 🎖نفر دوم : سرکار خانم هاجر شفیعی 🎖نفر سوم : سرکار خانم زهرا باقرزادگان ضمن آرزوی موفقیت برای این بزرگواران، ان شاءالله طی روزهای آینده از طرف پایگاه بسیج با ایشان تماس گرفته خواهد شد و جوایزشان تقدیم ‌میگردد. 🪴 🌱@bnm_mui
❌️❌️اطلاعیه تکمیل ظرفیت کارگاه❌️❌️ با سپاس فراوان از استقبال بی‌نظیر شما عزیزان، به اطلاع می‌رسانیم؛ ظرفیت ثبت‌نام کارگاه تخصصی بخیه در عرض چند روز به پایان رسید . علاقه‌مندانی که موفق به شرکت در کارگاه نشدند منتظر اطلاع‌رسانی دوره‌های بعدی باشند . با تشکر، واحد رسانه بسیج دانشجویی دانشکده پرستاری و مامایی @bnm_mui @nursing_midwifery_college