السلام علیک یا بنت الحسین رقیه
شدم با اشک های بیقرارم هم قسم امشب... نشسته روی قلب خسته ام، انبوه غم امشب
خدایا خسته ام، ایکاش تقدیرم رقم میخورد... به دامان پدر،،، جان دادنِ قلبم، رقم امشب...
تمام عمر بر دوش عمو بودم ولی ای کاش... بَرَد بر دوش خود نعش مرا صاحب علم امشب...
دلم خیلی بهانه کرده، بابا از سفر آمد؟ چقدر اطراف این ویرانه باید زد قدم امشب؟...
بغل کن پیکر من را.... نوازش کن مرا بابا... وگرنه میزنم اوضاع دنیا را به هم امشب...
#سرم رابین دستانت بگیر آرام میگیرم
من آخر انتقامم را ز شهر شام میگیرم#
کنار صورتم از گریه ام بدجور میسوزد. دلم از کارهای دختری مغرور میسوزد
نفس های درون سینه ام همراه با سختی... سرِ بر نیزه میبیند همین از دور،،،میسوزد...
به قدری درد دارم پیکرم در گور میلرزد
به قدری زخم دارم پیکرم در گور میسوزد
گرسنه هستم وقلبم، از اینکه پیش چشمانم... همیشه خورده اند با نانِشان انگور، میسوزد
خدا را شکر غسل من شبی با آب کم حل شد. وگرنه این تن پر زخم با کافور میسوزد...
#نمیخواهند من مدفون قبرستانشان باشم... من اینجا مانده ام تا دلخوشیِ
شیعیان باشم... #
چرا گفتم عمو من تشنه ام؟ تقصیر من شد... نه؟ برای خاطر من پیکرش صدپاره تن شد... نه؟
چرا موهای بابا را نکردم شانه با دستم... برای این به روی نیزه پر چین و شِکَن شد... نه؟
چرا پیراهنش را میکِشیدم موقع رفتن؟
شنیدم پاره کردند و تنش بی پیرهن شد... نه؟
خودم آنشب شنیدم حرفهای کهنه پیراهن... تن بابای مظلوم و غریبم بی کفن شد... نه؟
خودم دیدم نگو عمه... نگو بابا سفر رفته... نصیبم تا همیشه داغِ بی بابا شدن شد... نه؟
#نگو نه من خودم فهمیده ام سربار بودن را... یتیمی را، اسیری را، زدن را، مو کشیدن را... #
دلی در کودکی از زندگی بیزار دارم من
درون سینه ام درد ودل بسیار دارم من
خودم دیشب به دخترهای شامی گفته ام بابا... که در پستوی خانه دامن گلدار دارم من...
بیا بابا که خون صورتت را پاک خواهم کرد... برای آن سرت هم تکه ای دستار دارم من...
بیا من راببر پیشِ کسی که مثل او هستم. که با زهرا در آن دنیا حسابی کار دارم من...
کماکان دور قبر من صدای جنگ میآید
ولی بابا نباید غصه خورد عمّار دارم من...
#سلیمانی که خونی دید و غرق خاک محسن را... خودش هم کرد باخونش خضاب حجم محاسِن را....#
شادی دل بی بی رقیه و شهدای حریمش صلوات
👇👇👇👇👇👇
✨@o_gorji