بخـنــد، هــرچـنــد غـمـگینــی؛ بـبخــش، هــرچـنـد مـسکینـــی؛ فـرامـوش کــن، هــرچـنــد دلــگیــــری؛ زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت... بخنـــد، ببخــش و فرامـوش کـــن؛ هــر چـنــد میدانم آســـان نــیســـت.
Smile, though your heart is aching; Forgive, though your hand is empty; Forget, though you are upset, life is more beautiful this way… Smile, forgive and forget, even though I know it is not easy.
«و تظُنُّ أنها النِّهاية ثم يُصلِحُ الله كلَّ شيء.»
و گمان میکنی که پایان است؛ سپس خداوند همهچیز را درست میکند.
+صبح بخیر 💫💚
دوست کسی است که اولین قطره اشک تو را می بیند، دومیش را پاک می کند و سومیش را به خنده تبدیل می کند!!
A friend is someone who watches your first tear drop, wipes the second off your cheek and turns the third into a smile!
پارت 9
.عشق صدا دارد.
_ نه نمی خواد (با صدای بلند)
از اینکه اینجوری داد زد خیلی ناراحت شدم
من زخمش و پانسمان کردم
گذاشتم اینجا بمونه
حالا سرم داد میزنه
تو اصلا کی هستی که سر من داد میزنی
از طبقه ی دوم خرج شدم و به سمت اتاقم که طبقه ی بالا بود رفتم
به در باز بالکن خیره بودم
به بالکن وارد شدم و
به سمت بالا پشت بام رفتم
کنار کولر یه کیف سامسونت افتاده بود .
کیف و برداشتم ، وارد اتاقم شدم
روی زمین نشستم و به رمز روی کیف خیره شدم ، سه تا صفر بود دکمه و فشار دادم ولی کیف باز نشد .
یه کم فکر کردم
یارو گفت صاحب اولین خونه ی این کوچه هست ، پلاک ۴ .
سه تا چهار زدم و دکمه و فشار دادم ، باز نشد . پلاک خونش ۴ و جمع دو تا چهار میشه ۸ جمع سه تا چهار میشه ۱۲ جمع یک و دو میشه ۳ .
پس یعنی ۴۸۳ .
رمز و زدن ، دکمه و فشار دادم.
باز شد
به داخل کیف نگاه کردم ، چند تا شناسنامه و سند و مدارک داخل کیف بود .
یکی از شناسنامه ها و برداشتم بازش کردم :
محمد رضا رنجبر
متولد ۱۳۳۳
امکان نداشت شناسنامه ی خودش باشه
یکی دیگه از شناسنامه ها و برداشتم
بازش کردم :
نرگس محمدی خاتمی
متولد ۱۳۴۸
شناسنامه ی بعدی و برداشتم ، بازش کردم :
شایان رن......
#عشق_صدا_دارد
اولینومهمترینقدماینِکہ
انسانبہخودوبہاخلاقورفتارخودبانظر
انتقادۍنگاهکند؛عیوبخودراباروشنۍو
دقتببیندوسعۍدربرطرفکردنآنها
داشتهباشد🔏🤎
[ - حضرتآقا🎙]
اگر مایلیم پیام عشق را بشنویم، بایستی خود نیز این پیام را ارسال کنیم…
If we are interested in hearing the message of love, we must take the initiative and send it first!
پارت 10
.عشق صدا دارد.
شناسنامه بعدی رو برداشتم و بازش کردم:
نام: شایان
نام خانوادگی: رنجبر
سال: ۱۳۶۸
ماه:شهریور
روز : ۱۵
به چهره صاحب شناسنامه دقت کردم ، خودش بود .
پس اون کسی که الان توی طبقه دوم هست شایان رنجبر.
رنجبر... چقدر برام آشناست
شناسنامه ها رو سر جاش گذاشتم در کیف رو بستم و زیر تخت خوابم گذاشتم . به طبقه دوم رفتم بی سر و صدا وارد شدم .
در حموم باز بود از گوشه در به داخل نگاه کردم...
دستاش دو طرف روشویی بود و سرشو خم بود . سرفههای خشک و پشت سر هم داشت .
با عجله وارد آشپزخونه شدم و یک لیوان آب پر کردم و به سمت حموم رفتم ؛
سرمو بالا آوردم و نگاهی بهش انداختم. دست و پام شروع به لرزیدن کرد ..
همین چند ثانیه پیش سرفههای خشک داشت ، ولی الان هر سرفهای که میکرد مقدار زیادی خون از دهنش خارج میشد .
من چیز زیادی نمیدونم ولی اکثر فیلما وقتی میخوان نشون بدن یه نفر داره میمیره ، خون بالا میاره .
دستشو پر آب کرد و به صورتش زد سرشو بالا آورد و توی چشمام نگاه کرد .
خیلی گیج و منگ از حموم خارج شد و به سمت صندلی رفت . هنوز چند قدمی مونده بود که به صندلی برسه ، دستشو به کمد گرفت و روی زمین نشست . طولی نکشید که دستش و از کمد ول کرد و روی زمین دراز کشید.......
#عشق_صدا_دارد
پارت 11
.عشق صدا دارد.
طولی نکشید که دستش و از کمد ول کرد و روی زمین دراز کشید.
رفتم بالای سرش نفسهاش منظم شده بود معلوم بود که خوابش برده به ساعت روی دیوار نگاه کردم ساعت ۱۲:۳۰ بود. خیلی خستم امروز برام روز عجیبی بود ، البته در اصل باید بگم دیروز .
وارد اتاق شدم در اتاقو قفل کردم و چراغ اتاقم رو خاموش کردم . روی تختم نشستم باید خستگیمو فراموش کنم و امشب بیدار بمونم . از کجا معلوم این یارو دزد نباشه ،شاید دزد و منتظر من بخوابم تا با هم دستاش بیاد و این خونه رو بار کنه ببره.
Morning
چشمامو باز کردم .
نور انقدر زیاد بود که توی چشمم میخورد ..
از روی تخت بلند شدم ، پرده رو کشیدم هوا روشن شده بود . نمیدونم دیشب کی خوابم برد.
دیشب...
اون آقاهه وای من یه جوری خواب بودم که حتماً کل خونه رو بار کرده برده .
رفتم جلوی آینه شالمو روی سرم مرتب کردم.
قفل درو باز کردم از پلهها پایین رفتم طبقه دوم خالی بود . رفتم سمت طبقه اول توی راه پله که بودم به نردهها نگاه کردم ، هیچ رد خونی نبود .
طبقه اول نگاه کردم ولی باز هیچ خبری نبود . نکنه تمام دیشب یه توهم بود. نگاهم به نایلون ظرفی که دیشب شکسته بود افتاد.
تنها جایی که من نگاه نکردم بالکن بود ،
پس.....
#عشق_صدا_دارد