#دلنوشته
🚩امشب در کربلا 72ستاره به دور ماه حلقه زده اند ،،،
گویی آسمان به زمین هبوط کرده،،،
چه رازیست در این مناجات عاشقانه ماه و72ستاره که تا دنیا دنیاست عالمی مبهوت این شب است ،،،
و فردا خلاصه ی همه ی خوبیها ،،
ماه دوعالم بر نیزه خواهد رفت تا عشق بماند😭...
@ofogh_e_zohur
🔹️🔸️#دلنوشته ی بچه های افق:
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام الشهید و علی الارواح التی حلت بفنائک
خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت
واقعاً نمیدونم چی بگم.
واقعاًنمیدونم چی بگم.
واقعاًنمیدونم چی بگم.
#رزق خاص
#افق ظهور
#روضه ی غریب
#تشکر
#اجر همگی با مادر سادات زهرای مرضیه سلام الله علیها
بچه ها دقت کردم هر وقت پیش حضرت آقا نام شهدا و شهادت برده میشه اشک دلتنگی اش شدت می گیرد.😭😭😭
ان شاءالله شهد شهادت روزی همه ی خواهران هیئتی گروه بشه🤲🤲
@ofogh_e_zohur
هدایت شده از #افق_ظهور
🔴#مسابقه
🔴#دلنوشته
#دلنوشته و خاطره هاتون رو از مراسم امسال هیئت #افق_ظهور برامون بنویسید و به آیدی زیر ارسال کنید.👇
@Zahrast_madar_e_man
🔹️متن های برتر در کانال به اسم خودتون(یا اسم مستعاری که بخواهید) درج میشه
🎁به دو نفر از خاطرات و متن های برتر جوایز ۳ میلیون ریالی💰 اعطا خواهد شد.🎁
🔹️اسامی برندگان در همین کانال اعلام خواهدشد.
🌱مهلت ارسال آثار :
تا بیستم محرم(۵مرداد۱۴۰۳)
کانال رسمی هیئت افق ظهور
@ofogh_e_zohur
هیئت با تو فاصلهام رو کم کرده
نوکرهات رو باز دور هم جمع کرده
خیلی چای روضههاتو دوست دارم
این چایی رو مادرِ تو دم کرده
نمیرسه لذتهای دنیایی
به یک شب از خستگیهای هیئت
شراب طهورای بهشتی هم
برای من نیست مثل چای هیئت
چایی روضههات مریضها رو شفا میده
شور تو هیئتت دلِ منو جلا میده
حاجت قلبمو میخونه از توی چشام
مادر تو به من برات کربلا میده
#دلنوشته برای هیئت افق ظهور محرم۱۴۰۳
مرجان محمدی پناه(دانشجو)
"بهنامصاحبدلها"
از اعماق دریای دلم به گوش شنوای شما.
آرام آرام به سمت کمد لباسهایم میروم،چادر مشکیام را برمیدارم و روی سرم میزارم.
به هال میروم و مادر را صدا میزنم
مادر: دارم میام مامان تو بشین روی مبلها تا من داداشت رو آماده کنم.
میروم و روی مبل می نشینم، بار دیگر متنی که برای مجریگری نوشتهام را مرور میکنم و چشمم روی «آغوش حسین مرهم دردهاست؛ خشک می شود. ناخواسته اشکم میچکد و روی نام حسیــن میریزد.
سریع اشکم را پاک میکنم و حفظ ظاهر میکنم. حالا دیگر مادر آماده شده.
بلند میشوم و به طرف مادر میروم.
دست برادر دوساله ام را میگیرم و همه به سمت ماشین حرکت می کنیم.
مقصدمان آشکار است.
ما میرویم به نوکری غلامان حسین.
افتخاری بود برای هیت افق ظهور که امسال هم مانند سال های گذشته ارادت خود را به سید و سالار شهیدان اثبات کند.
من آنچنان هم سعادت نداشتم که نوکری کنم.
به نظر مولایم حسین بزرگ تر از آن است که روی گدایی چو مرا زمین بزند.
از فکر بیرون میایم و به طرف مسجد حرکت می کنیم.
صدای مداحی به گوش میرسد
بوی گلاب به مشامم میرسد
ورودی مسجد کودکانی را میبینم که نقاشی میکشند و با عشق قلم را روی کاغذ به رقص درمیاورند.
با بسماللهای وارد میشوم و کفشهایم را درمیاورم.
دست برادرم را میگرم و به آغوش دلدادگان حسین میروم.
خادمان حسینی با شور و شعور خاصی پذیرای میهمانان هستند.
کمکم فضا رنگ و بوی دیگری می گیرد و همه گوش هایشان غرق در آرامشی وصف ناشدنیست.
قرائت زیارت عاشورا حال همه را دگرگون کرده است.
عکاسی که با عشق ثبت میکند این لحظه ها را.
***
برقها خاموش شده است.
کم کم چادران مشکی به جلو میایند و میپوشانند روی نوکران حسینی را.
دل میسپارند به روضه...
روضه ای از جنس عشق و دلدادگی
قلم من میلرزد در وصف حالشان.
صدای کودکان به گوش میرسد.
انگار نقاشی آنان هم مانند خونهای ریخته شده در کربلا تمامی ندارد...
بهقلم:پناه
- خادمهیئتافقظهور(دانش آموز)
#دلنوشته
#افق_ظهور
🔴#مسابقه 🔴#دلنوشته #دلنوشته و خاطره هاتون رو از مراسم امسال هیئت #افق_ظهور برامون بنویسید و به آی
امروز آخرین مهلت ارسال #دلنوشته هاست.❤️
#افق_ظهور
🔴#مسابقه 🔴#دلنوشته #دلنوشته و خاطره هاتون رو از مراسم امسال هیئت #افق_ظهور برامون بنویسید و به آی
اعلام برندگان مسابقه #دلنوشته تا ساعتی دیگر🎁🎁