eitaa logo
افق آنلاین
616 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
900 ویدیو
27 فایل
کانون افق شهرستان الشتر ارتباط با ادمین کانال: @ofoghonline
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 داستان | برای فرزند دلبندتان بخوانید... بِچِش ای امیرِمومنان !  امام على (ع) زنى را دید که مشکى آب بر دوش خود مى برد. آن مشک را از وى گرفت و همراه او به بردن آن پرداخت؛ و چون از حال او پرسید گفت: على بن ابى طالب همسر مرا به یکى از مرزها فرستاد و او کشته شد، و چند طفل یتیم براى من برجاى گذاشت. چون چیزى ندارم ناگزیر به خدمتگزارى مردم مى پردازم. على رفت و شب را به پریشاندلى گذراند. چون بامداد شد زنبیلى پر از خوراکى براى آن زن برد. در راه بعضى از کسان از او خواستند که بردن زنبیل را بر عهده ایشان گذارد، او در جواب گفت: «روز قیامت چه کس بار مرا خواهد برد؟». به در خانه زن رفت و در زد، زن پرسید: کیست؟ گفت: من آن بنده ام که دیروز مشک را بر دوش کشیدم، در را بگشا که چیزى براى کودکان با خود آورده ام. آن زن گفت: خدا از تو خرسند باشد و میان من و على بن ابى طالب داورى کند. پس داخل شد و گفت: من دوست دارم که به ثواب و پاداشى برسم، میان خمیر کردن و پختن نان و نگاهدارى کودکان، این یک را برگزین تا من به نان پختن مشغول شوم. آن زن گفت: من بر پختن نان بیناتر و تواناترم، آن تو و آن کودکان، آنان را سرگرم دار تا من از پختن نان فارغ شوم! پس آن زن به خمیر کردن پرداخت و على به پختن گوشت مشغول شد، و لقمه هایى از گوشت و خرما و جز آن را خرده خرده به کودکان مى خورانید. هر وقت به کودکان چیزى مى داد مى گفت: «فرزندم! از آنچه در کار تو گذشته است على بن ابى طالب را حلال کن! على به روشن- کردن تنور مشغول شد و چون شعله آتش روى او را مى سوزاند مى گفت: اى على بچش! این است کیفر کسى که از بیوه زنان و یتیمان غافل بماند. در آن هنگام زنى که على را مى شناخت از آنجا گذشت و به زن صاحب خانه گفت: واى بر تو، این امیر المؤمنین است! .. آن زن شرمسار شد و گفت: از تو خجالت مى کشم اى امیر مؤمنان! على در پاسخ او گفت: من باید از تو خجالت بکشم که در کار تو قصور کرده ام @ofogh_online