eitaa logo
بوی‌ِعَطر‌خُدا‌🌱
535 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
528 ویدیو
60 فایل
باید رفت ، باید از اینجا رفت ، اینجا جای ماندن من و تو نیست .. #ولی_چگونه_رفتن_مهم_است.. !!
مشاهده در ایتا
دانلود
بوی‌ِعَطر‌خُدا‌🌱
رفیق! خوب نگاه کن.. آنجا زمانِ بعد از ماست.. عده‌ای فراموشمان می‌کنند و از با ما بـودن، پشیمان می‌ش
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران توطئه‌های ابر جنایتکاران تاریخ بشریت برعلیه ایران اسلامی یکی پس از دیگری شروع شد و چون تمامی توطئه‌ها به‌وسیله کمک‌های الهی، رهبری امام خمینی و وحدت امت حزب‌الله با شکست روبرو شد، دست به توطئه عظیمی که حاکی از آخرین تلاش و حربه آنان می‌باشد، زدند؛ یعنی جنگ را بر ما تحمیل نمودند. دشمن با تمام قدرت و به خیال تصرف ایران به ما حمله نمود از طرفی امت حزب الهی ایران با چنگ و دندان خود را به جبهه‌ها می‌رساندند. [|🌱]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعضی از دوستان دغدغه‌مند و پرشور به جهت ضعف معرفتی و دانش نقطه‌ای، بیراهه‌ای را می‌روند که انتهایش بن‌بست است. امیدوارم از سوپر انقلابی‌های گذشته که امروز غیرانقلابی هستند، عبرت بگیرند. در این جملات رهبر انقلاب تأمل کنید: الان کاملاً جلوی چشم بنده هست که کسانی بودند که مثلاً سال ۵۸ - که بنده عضو شورای انقلاب بودم و آن وقتها هنوز رئیس‌جمهور هم نبودم - می‌آمدند پیش ما که حالا خودمان جزو بچّه‌های انقلاب بودیم و مثلاً با سوابق مبارزاتی فلان، می‌نشستند حرفهایی میزدند تند، داغ، آتشین که ما چشم‌مان خیره می‌ماند که اینها چه کسانی‌ هستند دیگر! یعنی به تعبیر فرنگی‌مآب‌ها سوپر انقلابی؛ بعد برگشتند و انقلابی نماندند. همان افراد با آن شیوه‌ی برخورد، با آن شیوۀ نگاه، نتوانستند خط را ادامه بدهند، طاقت نیاوردند. ببینید حقیقت قضیّه این است که طاقت نیاوردند! اینکه کسی بخواهد وانمود کند که ما نگاه کردیم، دیدیم این انتخاب بهتر از آن انتخاب است؛ نخیر، این حرفها نیست. رفتن در این راه، ماندن در این راه طاقت می‌خواست، طاقت نیاوردند. ۱۴۰۱/۰۳/۰۴ +اسماعیل‌فخریان🌱 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 روز قیامت، نیکی‌های‌مان را به محبوب‌ترین فرد زندگی‌مان نخواهیم داد؛ اما مجبور می‌شویم آنها را به کسی بدهیم که از او متنفر بودیم و غیبتش را کردیم؛ گناه، مخصوصا حق‌الناس، اوج حماقت است نه زرنگی؛ زرنگی بندگی خداست.. آیت الله بهاءالدینی🌱 🌿📻|@ohdhfvf
مهدویت و فرق 5.MP3
10.48M
(✨🎙) -صوٺ‌جلسه‌‌‌پنجم •استاداحسان‌عبادے 🌿📻|@ohdhfvf
- حتی اگه قلبتون رو شکستن ؛ ایستاده گریه کنید . شما انقلابی هستید ! +تک خط🌱 🌿📻|@ohdhfvf
بوی‌ِعَطر‌خُدا‌🌱
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران توطئه‌های ابر جنایتکاران تاریخ بشریت برعلیه ایران اسلامی یکی پس از د
یک قسمت‌ از‌ حقوقش را‌ به کسانی می داد که وضع‌ مالی خوبی نداشتند‌. وقتی به او‌ معترض می شدند که تو خودت بی نیاز‌ و مرفه نیستۍ‌،‌ چرا‌ این‌ قدر‌ به دیگران می‌ بخشی؟ جواب‌ داد: عیبی‌ ندارد‌،‌ انفاق‌ به مال‌ کم‌ برکت‌ می دهد. [|🌱] 🌿📻|@ohdhfvf
خاطراتی از شهید محمد پورهنگ🌱 یادم میاد چند سال پیش رفته بودیم مشهد. وقتی یه جای مناسب مستقر شدیم می خواستیم بریم برای زیارت ، آماده شدیم و راه افتادیم سمت حرم حضرت رضا (ع). توی راه حاج محمد صحبت می کرد و از کرامات و الطاف امام رئوف برام می گفت و تاکید داشت که از امام رضا (ع) کم نخواه ، زیاد بخواه که اون زیاد ما تو دریای بخشش و کرامت حضرت چیزی حساب نمیشه. نزدیک حرم که می شدیم انگار تپش قلب می گرفت و مشتاق و تشنه زیارت می دیدمش. بعد می گفت من اگه دور تا دور حرم هم بچرخم دوست دارم از باب الجواد (ع) برم داخل. می رفتیم روبروی باب الجواد (ع). کنار اون باغچه ها می ایستاد و کلی با حضرت عاشقانه صفا می کرد. بعد وارد می شد. می گفت دوست دارم از داخل مسجد گوهرشاد بریم به سمت مضجع حضرت. با زیارت امام رضا (ع) خیلی صفا می کرد و براش لحظه شماری می کرد... ‌‌ ‌─ ─ ─ ─ ─ ─ تازه می خواست ازدواج کنه. به شوخی بهش گفتم: خیلی دیر جنبیدی. تا بخوای ازدواج کنی و ان‌شاالله بچه‌دار بشی و بعد بچه بعدی دیگه سنت خیلی میره بالا! یه نگاه بهم کرد. این دفعه هم دوباره مثل همیشه یه حرف زد که کلی رفتم تو فکر. گفت: سید، خدا جبران کنندس. گفتم: یعنی چی؟ گفت: فکر می‌کنی برای خدا کاری داره بهم دوقلو بده؟ سیدجان، اگه نیت خدایی باشه خدا جبران کنندس. وقتی خدا بهش دوقلو عنایت کرد تازه فهمیدم چی گفته بود..." ‌‌ ‌─ ─ ─ ─ ─ ─ حاجی چند سال پیش در جایی کار می‌کرد که حقوق بسیار ناچیزی می‌گرفت، حدود 300 هزار تومان، اما این پول آن‌قدر با برکت بود که علاوه بر تأمین هزینه‌های زندگی‌مان، حاجی ماهانه یک دختر یتیم را تحت پوشش قرار دادند. حاجی خیلی مهربان بود. درباره حجاب حساسیت زیاد داشت. می‌گفت: «اگر روزی یکی از خواهرهایم را بی‌توجه به حجاب ببینم روز مرگ من است.» انگار به او الهام می‌شد که اطرافیانش خواسته‌ای دارند. قبل از گفتن خواسته خودش اقدام می‌کرد. حاجی دست به خیر بود. در حد توانش دست خیلی‌ها را گرفته بود. فرزند یکی از آشنایان می‌خواست با اردوی مدرسه به مشهد برود، اما پدرش هزینه آن را نداشت. خبر به گوش حاجی رسید. پول سفر را داد. طاقت ناراحتی کسی را نداشت. دل رئوفی داشت. در بین دوست و آشنا اگر کسی نیاز به حمایتش داشت پیش‌قدم می‌شد. منتظر نمی‌ماند تا کسی نیازش را به او به گوید. ‌─ ─ ─ ─ ─ ─ امام رضا(ع) را خیلی دوست داشت. یک سال حدود 20 بار برای پابوسی به مشهد مقدس ‌رفت. اگر کسی دلش می‌خواست به زیارت آقا برود و پول نداشت یا خودش او را می‌برد یا هزینه سفرش را تقبل می‌کرد. همه از آرامش وجودی او روحیه می‌گرفتند. با این که یک روحانی مورد احترام بود، با افراد نااهل دوستی می‌کرد. گاهی به او اعتراض می‌شد و به او می گفتند: «حاجی این آدم‌های شر و ناباب را چرا دور خودت جمع کرده‌ای؟» می‌خندید و می‌گفت: «هنر روحانی به همین است که زبان چنین آدم‌هایی را بفهمد و به اصلاح آنها کمک کند.» با هر کدام یک جور رفاقت می‌کرد، در دوستی هم سنگ تمام می‌گذاشت. آن‌قدر به آنها نزدیک می‌شد و برادرانه به آنها محبت می‌کرد که مجذوبش می‌شدند و نمی‌توانستند از او دل بکنند. کم‌کم و در دوستی با او پای‌شان به مسجد و هیئت باز می‌شد و فرسنگ‌ها از رفتار و شخصیت گذشته خود فاصله می‌گرفتند. رفاقت‌های خاص حاجی به توابین شهر محدود نبوده و شمار کسانی که مشکلات و گرفتاری‌های‌شان آنها را به حاجی پیوند زده، کم نیستند. در مجلس ختم حاجی افرادی که هیچ‌کسی آنها را نمی‌شناخت، طوری گریه می‌کردند که انگار عزیزترین آدم زندگی‌شان را از دست داده‌اند. یکی می‌گفت: «خرج دوا و دکترم را داده.» یکی می‌گفت: «هر ماه همین که حقوق می‌گرفت، با دست پر سراغ ما می‌آمد.» ‌─ ─ ─ ─ ─ ─ یک قسمت از حقوقش را به کسانی می‌داد که بنیه مالی خوبی نداشتند. وقتی به او معترض می‌شدند که تو خودت بی‌نیاز و مرفه نیستی، چرا این‌قدر به دیگران می‌بخشی؟ جواب می‌داد: «عیبی ندارد، انفاق به مال کم برکت می‌دهد.» حاجی هیچ‌وقت فرصت شرکت در پیاده‌روی اربعین را از دست نمی‌داد، ولی وقتی امکان سفرش به سوریه فراهم شد، هزینه حضور چند نفر از نیازمندان را که حسرت شرکت در این مراسم را داشتند، پرداخت کرد تا از طرف او نایب‌الزیاره باشند. علاقه عجیبی به نماز صبح داشت. چند کار را همیشه بعد از نماز صبح انجام می‌داد. اول سه مرتبه سلام بر پیامبر(ص)، سه مرتبه سلام بر حضرت فاطمه(س) و سلام و درود به ائمه، دوم تلاوت آیه 137 سوره مبارکه بقره، سوم درخواست از خداوند برای سپردن رزق مادی و معنوی آن روز به دست امام رضا(ع) و سپس تلاوت قرآن، می‌گفت: «وقتی رزقت دست امام رضا(ع) باشد، خیالت راحت است». 🌿📻|@ohdhfvf
Aboozar.Roohi-Salam.farmande.2(320).mp3
18.07M
|🌱 ای خورشید دنیای غم.. می دونی که چقدر دوست دارم..❤️ 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر چقدر ساده زندگــی کنید، بیشتر می توانید مبارزه کنید. آنهایــی که نتوانستند ساده زندگی کنند ، نتوانستند مــبارزه هم کنند! +شهید بهشتی🌱 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لاَ تُمِيتُوا اَلْقُلُوبَ بِكَثْرَةِ اَلطَّعَامِ وَ اَلشَّرَابِ فَإِنَّ اَلْقَلْبَ يَمُوتُ كَالزَّرْعِ إِذَا كَثُرَ عَلَيْهِ اَلْمَاء. دلهاى خویش را به کثرت خوردن و نوشیدن نَمیرانید! که دل چون زراعت است وقتى آب آن زیاد شد خواهد مُرد. + پیامبر اکرم (ص) 🌱 🌿📻|@ohdhfvf
مهدویت و فرق 6.MP3
8.83M
(✨🎙) -صوٺ‌جلسه‌‌‌ششم •استاداحسان‌عبادے 🌿📻|@ohdhfvf
+ تا دلار چند تومنی پای این انقلاب میمونی ؟ - ما کاسب نیستیم ، سربازیم . +تک خط🌱 🌿📻|@ohdhfvf
بوی‌ِعَطر‌خُدا‌🌱
یک قسمت‌ از‌ حقوقش را‌ به کسانی می داد که وضع‌ مالی خوبی نداشتند‌. وقتی به او‌ معترض می شدند که تو خ
می‌گفت: من دوست دارم هرکاری می‌توانم برایِ مردم انجام بدهم.. حتی بعد از ..! چون حضرت‌امام گفتند: مردم ولی نعمتِ ما هستند.. [|🌱] 🌿📻|@ohdhfvf
خاطراتی از شهید محمد رضا تورجی زاده🌱 رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «یا صاحب الزمان» سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید». همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند. خطاب به بچه ها گفتم: دیدید امام زمان (عج) ما را تنها نگذاشت. ____ _ محمد شیر روز بود و زاهد شب. شب هایش با گریه و ناله سپری می شد اما روزهایش پر از خنده و شوخی بود. گردان را برده بودیم برای تمرین. کلی سینه خیز رفته بودیم. همه بدن شان گلی شده بود. موقع برگشت تا رسیدیم به چند مغازه سریع از پشت ماشین پرید پایین و دم گرفت: “فرمانده باید چی بخره؟” همه می گفتند: “نوشابه نوشابه“. مشغول خوردن بودیم که یکی از مسئولین با کت و شلوار شیک با چند محافظ آفتابی شدند. آمده بود برای سخنرانی. محمد گفت: بیائید یک حالی بهش بدهیم. چند نفر رفتند جلو و با همه آنها دست داده و روبوسی کرده، بغل شان کردند. همه وجوشان گلی شده بود. در همین حین حاج آقای قرائتی را دیدیم. همه رفتیم تا حالی بهش بدهیم. قسم مان داد کاری به کارش نداشته باشیم. می گفت: لباس اضافی نیاورده. آن روز حکایتی داشتیم. ____ _ محمد رضا تازه به گردان ما آمده بود. شده بود بی سیم چی خودم. گذاشتمش مسئول دسته. بعد از چند روز که کارش را دیدم، گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. زیر بار نمی رفت. گفت: به شرطی قبول می کنم که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه کاری به کارم نداشته باشی. قبول کردم. بعد از مدتی می خواستم فرمانده گروهانش کنم. واسطه آورد که زیر بار نرود؛ اما قبول نکردم. آخرش گفت با همان شرط قبلی. پا پیچش شدم که باید بگویی کجا می روی؟ گفت: تا زنده ام به کسی نگو. می روم زیارت مسجد جمکران. ۹۰۰ کیلومتری را هر هفته از دارخوین تا جمکران را عاشقانه طی می کرد. یک بار همراهش رفتم. نیمه شب دیدم سرش را به شیشه گذاشته و مشغول نافله اشکی است. در مسیر برگشت می گفت: یک بار برای رسیدن یه جمکران ۱۴ ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. تا رسیدم نماز را خواندم و سریع برگشتم. ____ _ محمد رضا کلاس چهارم دبستان بود. ساعت ۱۲ تا ۱۳ وقت ناهار و استراحت بود و بعد از آن هم یک ساعت کلاس داشتیم. بچه ها بعد از ناهار در گوشه سالن نمازشان را می خواندند. به پیشنهاد محمد، برای اقامه نماز ظهر به مسجد مدرسه صدر می رفتیم. بیست نفر می شدیم. محمد مسئول نظم بچه ها شده بود و نماز جماعت ما در مسجد با امامت یکی از دانش آموزان و مدیریت محمد قوت گرفته بود. بچه های کلاس پنجم او را به عنوان سر دسته بچه های مؤمن می شناختند. 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقای عزیز به کلی و یکبار برای همیشه تصویرِ «زندگی بدون چالش و مبارزه» را از ذهن‌تان خارج کنید. تقابل حق و باطل همیشگی است و تمامی ندارد. ببین در کجا ایستاده‌ای! اگر در خط مقدم جبهۀ حق نیستی، یقین بدان در جبهۀ باطلی. اگرچه در نهایت: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» انبیاء - ۱۰۵ + اسماعیل فخریان🌱 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه‌هایِ مخالف‌کاری کردند که من به تو میگم ضدانقلاب ، تو به من میگی جیره خور و افراطی! با ساختنِ این القاب و فروکردنِ اینا توی افکار،کاری کردن که صدایِ همدیگه رو نشویم و تحمل شنیدنِ حرفای همدیگه رو نداشته باشیم و به قول یکی از شهدا؛ یادمون رفته باید کنار هم ، باری از رویِ دوش هم برداریم! +کمی حق👌 🌿📻|@ohdhfvf