همکاری با مصدق
کابینه اول مصدقالسلطنه که نفت ملی شد و این ترتیبات آن را دیگر بنده واقعاً دراش وارد نبودم. من آمدم تهران و بعد فکر کردم که مصدقالسلطنه واقعاً قوموخویش ما بود خیلی نزدیک. یعنی هیچوقت من با او تماس دوبهدو نداشتم. رفتم ببینمش که خب ملاقاتی بکنیم بعد هم بروم به رشت. میخواستم بروم دنبال کاروزندگی خودمان. رفتم پهلوی ایشان و یک جماعتی هم در سالنش بودند. نشستیم اینطرف و آنطرف. هی میخواستم بلند شوم گفت آقا شما بنشینید ما هم نشستیم و تا همه رفتند. حالا تقریباً نمیدونم ساعت ۸ شب آنوقتها بود و گفت آقا بفرمایید اینجا نزدیک و نشستیم پهلوی ایشان و… گفت که شما نمیخواهید به ما کمک بکنید. گفتم آقا من مشورت هرچه بفرمایید. گفت نه نه. مشاور معنا ندارد و باید بیایید توی میدان. گفتم آقا چه میفرمایید بکنم. شروع کرد خودش که وزارتخانه خالی. گفت وزارت اقتصاد برای شما کوچک است. وزارت دارایی. گفتم وزارت دارایی من نمیتوانم قبول کنم برای اینکه در آنجا سابقه داشتم فلان داشتم. انتظارات زیاد است. و میدانم صندوق دولت هم خالی است. این رو من نمیتوانم. دادگستری را گفت. گفتم دادگستری را من چون سابقه داشتم. رسیدم به وزارت کشور. من پهلوی خودم فکر کردم خب وزارت کشور ـ موقع انتخابات فلان شاید یکجای آنترهسانی باشه بشود آنجا یک کاری کرد. گفت بسیار خوب وزارت کشور را. گفتم آقا یک مطلب هست. شما پیش از اینکه این موضوع علنی بشه با شاه صحبت بکنید اگر ایشان قبول کردند… گفت شاه از من چیزی مضایقه نمیکند. گفتم حالا خواهش میکنم چون موضوع من است حالا شما یک مشورتی بکنید آنوقت. گفت چشم. قانون انتخابات را هم شروع کردیم به دیدن و این ترتیبات. و یک مطلبی که البته من هیچوقت به شاه نگفتم ولی به رفقا گفتم. جالب این بود گفتم خب اگر وزارت کشور تصویب شد شما اجازه میدهید من محمد حسین میرزای فیروز را رئیس شهربانی بکنم. گفت نه آقا شاه از این بدش میاد.
#علی_امینی
#تاریخ_شفاهی_ایران_هاروارد
https://eitaa.com/joinchat/3714187606Cbfb2868d5e
وزارت اقتصاد
فرداش دیدم که عصری دکتر فاطمی آمد. که آقا مصدقالسلطنه خجالت میکشید به شما تلفن بکند و رفته و شاه قبول نکرد وزارت کشور شما را. مصدق هم خیلی ناراحت است و پا شدم جلوی فاطمی گوشی را برداشتم و مصدقالسلطنه آمد پای تلفن و گفتم که آقا شما به من فرمودید که با شما همکاری کنم. گفتم با کمال میل. صحبت پورتقوی بعداً صحبت شاه. اساس همکاری و کاری با شماست. بنابراین هیچ اشکال نداره همان وزارت که برای شما کوچک است من قبول میکنم. گفت آقا خیلی متشکر و ممنون و فلان و اینها و خلاصه. وزارت اقتصاد بالا میرود چی میشه چی میشه و همش راجع به من صحبت شد و بنابراین حالا ایشان را وزیر اقتصاد و ما را معرفی کرد و آمدیم. وقتی آمدیم بیرون گفت بشین تو اتومبیل من و با هم بریم منزل. رفتیم منزل مصدقالسلطنه و گفت گفتم شما با هوش هستید از کجا شما میدانستید که این مخالفت میکند. گفتم آقای مصدقالسلطنه موقع انتخابات است شما قوموخویش من هستید. ایشان هم نمیتواند در انتخابات دخالت نکند. من رو میشناسد نمیتواند از راه درکند. این است که روزه شک دار نمیگیره. مخالفت میکند. گفت عجب فلان و گفتم بله ـ خلاصه ایشان راضی شدند و رفتیم توی دولت ایشان. خب حالا خدا بیامرزه واقعاً وقتی من آن ترکیب دولت را نگاه کردم که آنوقت هنوز صالح هم وزیرکشور نشده بود بعداً شد. نمیدانم وزیر کشور کی بود ـ صدیقی بود. عرض کنم وزیر پست و تلگراف و.
#علی_امینی
#تاریخ_شفاهی_ایران_هاروارد
https://eitaa.com/joinchat/3714187606Cbfb2868d5e
گفتگو با آقای علی امینی
نخستوزیر ۱۳۴۰-۱۳۴۱
فرزند محسن خان امینالدوله مالک معروف
داماد وثوقالدوله رییس الوزرا
تحصیلات دانشگاهی اقتصاد و حقوق از پاریس
وزیر اقتصاد، سفیر ایران در آمریکا
تاریخ مصاحبه: سوم دسامبر ۱۹۸۱
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی
#تاریخ_شفاهی_ایران_هاروارد
https://eitaa.com/joinchat/3714187606Cbfb2868d5e
معایب مصدق
مصدقالسلطنه معایبش را باید گفت. معایبش زیادتر از محاسنش به این عنوان که یه آدمی بود لجوج یه آدمی خودخواه و یه آدمی بود که واقعاً دموکرات نبود به عقیده من. آخه دموکراسی اینجوری دموکراسی نیست.
#علی_امینی
#تاریخ_شفاهی_ایران_هاروارد
https://eitaa.com/joinchat/3714187606Cbfb2868d5e
مشکلات مصدق با انگلیسیها
مصدق هم از لاهه و یکروز من را خواست و گفت میخواهم با شما مشورتی بکنم. گفتم بفرمایید. گفت که من در آمپاسم. گفتم چه آمپاسی؟ گفت انگلیسیها به هیچ قیمتی با من کنار نمیآیند. گفتم به نظر من اشتباه است. باید یکمقداری شما آپروچتان را تغییر بدهید. یا یک واسطههایی قرار بدهید که بالاخره این کار رو تمام بکنید. چون آمپاس شما غیر از آمپاس مملکت است. مملکت توی آمپاس نمیره باید دربیاد بیرون. شخص بله. این هم اگه نتوانست یعنی باید برود. استعفا کند.
#علی_امینی
#تاریخ_شفاهی_ایران_هاروارد
https://eitaa.com/joinchat/3714187606Cbfb2868d5e
ادامه...
گفت حیثیت من در خطر است. گفتم آقا شما حیثیتتان را برای کار مملکت میخواهید یا برای آن دنیا. خدا بیامرزه ـ گفتم آن دنیا شفیع ما علی ابن ابیطالب است. شما به درد نمیخورید. شما این حیثیتتان را باید روی مملکت بگذارید و من شخصاً معتقدم که اگر شما فردا بروید پشت رادیو بگویید ملت ایران من با تمام این فرسودگی و این ترتیبات نشد. یک نفر بهجای خودتان بگذارید و کمک کنید این کار تمام بشود. چون این کار اگر بماند به ضرر مملکت میشود. گفت مثلاً کی؟ گفتم صالح. هیچ خوشش نیامد.
#علی_امینی
#تاریخ_شفاهی_ایران_هاروارد
https://eitaa.com/joinchat/3714187606Cbfb2868d5e
ادامه...
گفتم مصدقالسلطنه به نظر من هنوز شما شانس دارید که اگر این رو تمام بکنید بهتر تمام میشود تا بعد. چون بعد اگر آمد ما از نقطه ضعف شروع میکنیم و آنوقت هم به جایی نمیرسیم. و بهعلاوه شکست شما شکست شخص شما نیست. یکعده جوان مملکت از بین میروند مأیوس میشوند چون این الان یک هیجان طی بهوجود آمده خوب و بدش را من کار ندارم. بنابراین شما هنوز فرصت دارید این کار را بکنید نشد استعفا کنید جانشین معین کنید. گفت آقا حیثیت من در خطر است نمیتوانم میترسم. گفتم بعد خدای نکرده لنگ تو را توی خیابان میگیرند میشکند چون مردم را… چون الان وضع اقتصادی وضع زندگی مردم یک طوری است که از داخل دارند خراب میشوند.
#علی_امینی
#تاریخ_شفاهی_ایران_هاروارد
https://eitaa.com/joinchat/3714187606Cbfb2868d5e
ادامه...
گفتم خب یک راه دارد که انتحار کنید. بعد مجسمه شما را با طلا خواهند گرفت که از دست انگلیسیها انتحار کرده. آخه یک وقت ممکن است فرض بفرمایید از لحاظ… گفته بشود که آقا برای خاطر مملکت من انتحار کردم. خلاصه ـ نشد و نسبت به من هم ظنین نشد برای اینکه جانشین صالح دیدم که نه مصدقالسلطنه جز خودش کسی را قبول ندارد. خداحافظی کردیم.
#علی_امینی
#تاریخ_شفاهی_ایران_هاروارد
https://eitaa.com/joinchat/3714187606Cbfb2868d5e