eitaa logo
ام أبیها فاطِمَةُ الزَّهراء (س)
2هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
56 فایل
✨﷽✨ 🔷بہ ڪاناݪ اختصاصۍ «..اُمِ اَبیهـــا..» خوش آمدید🌷 🌸🍃 یا فاطمہ اݪزهرا منـ از کوچہ‌هاۍ تنگ کہ مۍ‌گذرم دݪم خیلۍ برایت تنگ مۍ‌شود!😔💔 🔅تأسیس ڪاناݪ«1397/1/17» 🔮تمامۍ مطاݪب داراۍ منبع معتبر هستند
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️داستان_زن_سنی یک جوان سنی(اهل سنت) آمد پیش علامه امینی و گفت: مادرم دارد می میرد! علامه گفت: من که طبیب نیستم! جوان گفت: پس چه شد آن همه کرامات اهل بیت شما ...؟؟؟ علامه امینی با شنیدن این حرف، تکه کاغذی برداشت و چیزی داخل آن نوشت و آن را بست./ سپس آن را به جوان داد و گفت این را بگیر و ببر روی پیشانی مادرت بگزار... ان شالله که خوب می شوند... اما به هیچ وجه داخل آن را نگاه نکن./ جوان کاغذ را گرفت و رفت... چند ساعت بعد دیدند جمعیت زیادی دارند می آیند... علامه پرسید چه خبر شده است؟ شاگردان گفتند: آن جوان به همراه مادر و طایفه اش دارند می آیند گویا مادرش شفا یافته است... سپس آن زن داستان را چنین تعریف کرد: زن گفت: من درحال مرگ بودم و فرشتگان آماده ی انتقال من به آن دنیا بودند... ناگهان مرد نورانی بزرگواری ( با وقار و شکوه غیرقابل وصفی) تشریف آوردند و به ملائک دستور دادند که من را رها کنند... و فرمودند: به آبروی علامه امینی ، او را شفا دادیم... سپس اطرافیان اصرار کردند و از علامه پرسیدند که: در آن کاغذ چه نوشته بودید؟ علامه گفت: چیز خاصی ننوشتم . باز کنید نگاه کنید.. کاغذ را باز کردند و دیدند علامه فقط این 3 جمله را نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم از عبدالحسین امینی به مولایش امیرالمومنین(ع) اگر امینی آبرویی پیش شما دارد، این مادر را شفا دهید والسلام...