eitaa logo
کانال ثامن ام ابیها زاویه حسن خان
123 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
8.6هزار ویدیو
369 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ﺑﺨﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮕﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺗﻬﻮﯾﻪ ﺍﯼ ﺣﺮﻡ آﻗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ‏( ﻉ‏)، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺻﺤﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﭼﺸﻤﺶ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩ آﻗﺎ، ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺘﺮﺟﻤﺶ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺷﻠﻮﻍ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﻬﺎ ﭼﯿﻪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﺒﻨﺪﻥ؟؟ ﮔﻔﺖ؛ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻣﯿﺎﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻤﺎﻻ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﻣﺸﮑﻠﻤﻮﻥ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺣﻞ ﺑﺸﻪ. ﮐﻪ ﺩﯾﺪم ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮐﺮاﻭﺍﺗﺸﻮ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩ آﻗﺎ. ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺩﻭﺭ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻨﺶ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﺘﺮﺟﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺣﺎﻟﺶ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺷﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﺩﺳﺘﺎﺵ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﺑﻮﺩ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ، ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻓﻠﺞ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﺠﺎیی، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﯾﻪ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺭﺿﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ ﻣﻨﻮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﺗﻮﻥ رو ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﻟﺤظﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﭽﻪ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﻭ ﺳﺮﺵ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ آﻗﺎﺗﻮﻥ ﺑﮕﯿﺪ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺣﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﺟﻔﺖ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ آقا ﮐﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . . ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﻟﺮﺿﺎ. ﺍﮔﻪ ﺍﻗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﮐﭙﯿﺶ ﮐﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺩﻋﻮﺗﺖ ﮐﻨﻪ . ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ‏( ﻉ‏) ﻣﻦ ﮐﻪ به ﻋﺸﻖ ﭘﺎﺑﻮﺱ ﻣﻮﻻﻡ ﮐﭙﯽ ﮐﺮﺩﻡ اینو به اشتراک بزار و بدون قرار نیست پولی بهت برسه یا خبرخوشی فقط آدمهایی رو الان تو این لحظه یاد خداشون میندازی تا یادشون باشه خدا هست!!! قول میدی اگه خوندی تو هر گروه یا کانال هستی پخش کنی . اللهم عجل لولیک الفر ج والعافیة و النصر اگه پای قولت هستی کپی کن تا همه برا ظهور حضرت مهدی(ع)دعا کنند (عج) اللهم عجل لولیک الفرج به حق عمه سادات 🍃 🦋🍃 @takhooda
🔴کرامت عجیب امام رضا(ع) در شفای بیمار آلمانی خاطره ای بسیار زیبا و خواندنی از خادم امام رضا(علیه السلام) برنامه زنده "زنده رود" روز جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۳ شبکه اصفهان، به مناسب دهه کرامت و در آستانه میلاد امام رضا(ع) با حضور چهار نفر از خادمان حرم مطهر ثامن الحجج(ع) برگزار شد. در این برنامه، هر یک از خادمان به ذکر خاطره‌ای از روزها و شب‌های حضور خود در حرم پرداختند. یکی از آنها خاطره بسیار زیبا و تکان دهنده‌ای را بازگو کرد که ناخودآگاه اشک را از چشمان هر مسلمان و غیر مسلمانی جاری می‌کرد. وی خاطره خود را این گونه روایت کرد: در یکی از شب‌ها، متوجه سروصدایی در یکی از بخش‌های نذورات حرم شدم. برای پیگیری موضوع به آنجا رفتم. با فردی غیرایرانی که مبالغی دلار در دست داشت مواجه شدم. وی اهل یکی از شهرهای آلمان بود. موضوع دلارها را جویا شدیم. شروع به توضیح دادن کرد و گفت: تنها پسرم به بیماری سختی گرفتار بود و قادر به حرکت نبود. تمامی پزشکان خبره آلمانی از درمانش قطع امید کرده بودند و گفتند دیگر امیدی به زنده ماندن او نیست و باید با واقعیت از دست دادن فرزندتان کنار بیایید.... بسیار ناراحت و غمگین و ناامید بودیم. در شهر محل زندگی با خانواده‌ای ایرانی آشنایی داشتیم. در همین ایام سخت، طی دیداری که با این خانواده داشتیم آنها از دلیل ناراحتی من و خانواده‌ام سوال کردند و برای آنها توضیح دادم که با چه مشکلی روبرو هستیم. این خانواده ایرانی گفتند در ایران یک نفر هست که می‌تواند پسر شما را درمان کند. از او بخواهید تا این کار را انجام دهد. بسیار خوشحال شدم و از آنها آدرس مطب و چگونگی مراجعه به وی را خواستم. آنها با کمال تعجب گفتند این آقای ما مطب خاصی ندارند باید دلت را به ایشان وصل کنید و خالصانه و با اعتقاد از او بخواهید تا پسرتان را درمان کند. من گفتم چگونه این کار را انجام دهم؟ گفتند آقای ما امام رضا(ع)، شیعیان است که حرم آن در قرار دارد و شما برای پسرتان نذر کنید و از همین رو به بایستید و از ایشان طلب و درمان کنید. گفتم اما من و معتقد به دین شما نیستم. گفتند ایشان به کمک می‌کنند. در منزل رو به سوی حرم نذر کردم و با گریه به ایشان گفتم: "ای آقایی که من شما را نمی‌شناسم اما می‌گویند به همه کمک می‌کنید، من تنها یک پسر دارم که تمامی پزشکان از وی قطع امید کرده‌اند... از شما می‌خواهم درمانش کنید تا از دستش ندهم. تنها امیدم به شماست کمکم کنید". ۲۴ ساعت از این موضوع نگذشته بود که خانمم با عجله آمد و شگفت زده گفت "سریع بیا، پسرمان در حال راه رفتن است". با عجله و شگفت زده رفتم و دیدم پسرم از جایش بلند شده و با سلامت کامل راه می‌رود. باورم نمی‌شد...!!! گفتم پسرم چه اتفاقی افتاده؟ گفت: پدر زمانی که خواب بودم. دیدم که در اتاقم باز شد و آقایی وارد اتاق شد. با ورودش، نوری تمام اتاق را فرا گرفت. کنارم آمد و گفت "از جایت بلند شو" گفتم من هستم و قادر به حرکت نیستم نمی‌توانم بلند شوم. گفت "شما می‌توانی حرکت کنی، ... پدر و مادرت خیلی ناراحت و نگران شما هستند. بلند شو". پسرم می‌گفت احساس کردم دست و پایم قادر به حرکت هستند و می‌توانم راه بروم و بلند شدم و شروع به حرکت کردم. پس از شفا و درمان پسرم، برای ادای نذر خود تصمیم گرفتم به ایران و شهر مشهد بیایم و اکنون آمده‌ام تا مبلغی را که نذر کرده‌ام به حرم تحویل دهم. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5859336707534490837.mp3
14.06M
🔊 سخنرانی استاد رائفی‌‌‌پور 📑 «نبرد نرم‌افزارهای فکری» 🗓 ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۱ - تهران 🎧 کیفیت 48kbps http://eitaa.com/joinchat/1130168404C9e93fa7632 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵قدم قدم داره دلم میزنه فریاد باچشم گریون جلوی پنجره فولاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾پيامبر اکرم (ص)فرمودند: 🌼نزدیک‌ترین شما به من در روز قیامت 🌼کسانی هستند که در دنیا بیشتر از دیگران 🌼بر من صلوات فرستند... 📔بحارالأنوار،91: 63 💛✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌼✨وَ آلِ مُحَمَّدٍ 💛✨وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
✨🌺🌴✨🌴🌺✨ 💥آیات زندگی💥 🌼قُل رَبِّ زِدنی عِلما 🌼 🍃 بگو خدایا علم مرا زیاد کن.🍃 ✨آیه ۱۱۴ سوره طه✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاصاحب الزمان ادرکنی 🌸🍃