eitaa logo
شکوفه های باغ انتظار
113 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از زنگ دانایی
9 🔰 قبل از اینکه عقد کنه ، من و پدرش تصمیم گرفتیم طبقه بالای خونه خودمون رو درست کنیم و بسازیم تا دست همسرش رو بگیره و برن داخلش زندگی کنن که اول زندگی دغدغه خونه و اجاره دادن و این بنگاه و اون بنگاه گشتن نداشته باشن 🌀وقتی موضوع رو فهمید اومد دست من و پدرش رو بوسید و کلی از برنامه های آینده زندگیش گفت ، بعدش هم که خواستگاری و عقد و بعد هم... روزی که تصادف کردن و خبرش رو برای ما آوردن، روزی بود که حاج اقا رحمتی شیرینی گرفته بود برای تائید طبقه دوم و گرفتن پایان کار و سند منزل به اسم پسرمون، دیگه خبر نداشتیم که قراره چند دقیقه بعد خبر فوت پسر و عروسمون رو بشنویم 🔰 امروز هفت ماه از اون حادثه میگذره، من و پدرش روز به روز داریم پیرتر و افسرده تر میشیم ، آخه تنها فرزند ما بود و ما بچه دیگه ای نداریم، برای همین امروز صبح بعد نماز به حاج اقا گفتم بیا یه درخواستی از امام زمان (عج) کنیم گفت چه درخواستی؟ گفتم بیا بریم حیاط ، زیر آسمون خدا ، نماز استغاثه به امام زمان که تو مفاتیح هست رو بخونیم و بعدش از آقا درخواست کنیم یک زوج جوان مومن رو که دنبال خریدن خونه هستن پیدا کنیم ، بیاریم طبقه بالا ساکن کنیم تا جای خالی رضا و عروسمون رو پر کنن، ما که داریم پیر میشیم و توان بالارفتن از پله ها رو نداریم ، همین طبقه پایین برامون بهتره، اونها رو می فرستیم بالا که نو هم هست ، هرچی هم خواستن و توانشون بود پول پیش و اجاره بدن، اگر هم خوب بودن تا هر وقت دلشون خواست اینجا بمونن یا اصلا طبقه بالا رو با قیمت خوب بهشون می فروشیم که بدون دغدغه تا آخر عمر زندگی کنن و ما هم تنها نباشیم و داغ عزیزمون قابل تحمل تر باشه شما که امروز میری بیرون نون بگیری، قشنگ بنگاه ها و جاهایی که فکر می کنی بشه افرادی رو گیر آورد که دنبال خونه هستن ، زیر نظر بگیر، انشالله یه زوج خوب پیدا کنیم که قطعا مهمان خدا هستند و قدم اونها روی چشم 🌀 حاج اقا رحمتی هم بعد شنیدن پیشنهادم قبول کرد و بعد نماز استغاثه رفت نون بگیره ، اما کسی رو پیدا نکرد، عصر که شد بهش گفتم به بهانه نون عصرانه برو بیرون و قشنگ تر همه جا رو ببین، خدا رو چه دیدی، شاید همین امروز امام زمان (عج) برای ما مهمان خدا پیدا کرد، این بود که اومد بیرون و شما دو نفر رو پیدا کرد ، و آورد خونه حالا هم قدم شما روی چشم ما شما مهمان خدا هستین ، برین طبقه بالا رو ببینن و اگر پسند کردین ، اسباب کشی کنین و ساکن بشین ✳️ هادی نگاهی به اقای رحمتی کرد، بعد یه نگاه به حاج خانم کرد و گفت مگه میشه؟ به همین راحتی؟ شاید ما اون کسی نباشیم که شما دنبالش می گردین؟ شاید اصلا پول ما اونقدر نباشه که بتونیم پیش و اجاره مورد نظر شما رو بدیم؟ 🔰 حاج اقا رحمتی گفت این چه حرفیه پسرم، کی حرف پول زد ؟ شما بیا ساکن بشو هرقدر دلت خواست پول پیش بده ، هرقدر هم دوست داشتی اجاره اصلا نده مهم نیست ولی من میدونم اشتباه نکردم ، می دونم انتخاب بد نکردم ، شما همون زوج مومنی هستین که ما از امام زمان (عج) خواستیم ( ادامه دارد ...) ✍️ احسان عبادی
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ های قاصدك ✳️عموروحانی با سکوی افتخار آمده ✅بچه ها می دانید سکوی افتخار چیه؟
هدایت شده از زنگ دانایی
14.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب 💠 قصه‌ شب: «ذوالقرنین پادشاه مهربان و دلسوز» قسمت اول ✍️ نویسنده: محمد رضا فرهادی حصاری 🎤 با اجرای: ناهید هاشم‌نژاد و محمد علی حکیمی 🎞 تنظیم: محمد علی حکیمی و علیرضا آذرپیکان 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: آشنایی بیشتر کودکان با زندگانی فرمانروایی شجاع و مهربان به نام ذوالقرنین است. 🔷🔸💠🔸🔷
32.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن فوتبالی و جذاب از بازی نفسگیر تیم ملی با مربی گری حاج قاسم در برابر تیم بن خیکی و رفقاش حتما ببینید 👌🌺☘🌸
هدایت شده از زنگ دانایی
18.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب 💠 قصه‌ شب: «ذوالقرنین پادشاه مهربان و دلسوز» قسمت دوم ✍️ نویسنده: محمد رضا فرهادی حصاری 🎤 با اجرای: ناهید هاشم‌نژاد، رضا نصیری و محمد علی حکیمی 🎞 تنظیم: محمد علی حکیمی و علیرضا آذرپیکان 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: آشنایی بیشتر کودکان با زندگانی فرمانروایی شجاع و مهربان به نام ذوالقرنین است. 🔷🔸💠🔸🔷
هدایت شده از زنگ دانایی
🌺 امام علی دوست دانای بچه ها گفتن: چیزی که دوست نداری دیگران در موردت بگن، تو هم در مورد اونا نگو! 📒 برگرفته از نامه ۳۱ نهج البلاغه‌ 🎈
هدایت شده از عاشق او
قلک من.mp3
6.03M
‌| قلک من 🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : سوره بقره آیه ۵۲ تا ۵۴ 📚 داستانهای نهج البلاغه 🎈 💌
هدایت شده از زنگ دانایی
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼 🌸گفتند امام علی ☘بر عاشقان مهدی 🌸آقای مهربونی ☘ظهور کنند هر وقتی 🌸مردم با شور و شادی ☘میگن مهدی یا مهدی 🌸در هرکجا هرکسی ☘از این فرمانروایی 🌸هستند خوشحال و راضی ☘سرشار از عشق مهدی 🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿
هدایت شده از زنگ دانایی
35.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹زندگی حضرت علیه السلام 🔶قسمت اول 🔷🔸💠🔸🔷
هدایت شده از زنگ دانایی
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب 💠 قصه‌ شب: «مش حسن و بلبل گرسنه» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک‌محمد 🎤 با اجرای: ناهید هاشم‌نژاد، محمدعلی حکیمی و سما سهرابی 🎞 تنظیم: محمدعلی حکیمی و محسن معمار 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: کودکان طریقه محبت و مهربانی با حیوانات را یاد بگیرند. 🔷🔸💠🔸🔷
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(دانستنی ها درباره زنبور عسل) •┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
هدایت شده از زنگ دانایی
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼 🌸کبوتر سفید زینب صباغی 💙از دور صدای تیر و رگبار شنیده می‌شد و اسرائیلی‌ها از کشتن جوانان لبنان دست برنمی‌داشتند. من به خانه‌ی پدربزرگم می‌رفتم که چشمم به کبوتر سفیدی افتاد که بالش را روی زمین می‌کشید و آهسته راه می‌رفت. او خودش را پشت چرخ ماشینی که کنار دیوار پارک شده بود، رساند. 💚من کنار ماشین رفتم، خم شدم و او را گرفتم. بال سفیدش زخمی شده بود، دوان‌دوان آن را به خانه‌ی پدربزرگم بردم. پدربزرگ کبوتر را گرفت و بالش را محکم با پارچه‌ای بست و گفت: «حیوان بیچاره! به تو هم رحم نکردند.» من به آشپزخانه رفتم. مقداری آب و چند دانه برنج در ظرفی ریختم و کنار کبوتر گذاشتم. نزدیک اذان شده بود. پدربزرگم روی سجاده نشست و زیر لب گفت: «کجاست آن‌ کسی که با آمدنش پرنده‌ها هم خوش‌حال می‌شوند؟» 🧡به او گفتم: «پدربزرگ، او کیست که با آمدنش پرنده‌ها هم خوش‌حال می‌شوند؟» ❤️گفت: «حضرت مهدی(عج) وقتی ظهور می‌کند حکومتی پر از شادی و محبت برای جهانیان می‌آورد و پرندگان از این شادی و آرامش هم خوش‌حال می‌شوند.» منبع: مجله پوپک
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ های قاصدك ✅یک قصه جالب درباره یک پرنده به همراه کاردستی زیبا
هدایت شده از زنگ دانایی
10 🔰 و حالا هفت سال از اون ماجرا می گذره و آقا هادی و همسرش دوباره روی همون نیمکت های پارک نشستن و به چند ماه بعد فکر می کنند که فرزندشون به دنیا میاد و اونها هستن و بار مسئولیت تربیت یک فرزند فرزندی که میتونه با تربیت درست ، مودب و مومن و با اخلاق بشه، یا اینکه... ✳️ اینقدر توی پارک نشسته بودن و با هم حرف می زدن و به آینده فکر می کردن که اصلا متوجه گذر زمان نشدن ، یهو دیدن صدای اذان میاد، بلند شدن رفتن مسجد محله خودشون، دم درب اقای رحمتی رو هم دیدن که داشت وارد مسجد میشد ، گفت سلام هادی جان، سلام دخترم از ظهر که رفتین بیرون تا الان خونه نیومده بودین، دلواپس شده بودیم هادی گفت که چیزی نبود ، اومدیم پیش حاج اقا عسکری برای انتخاب اسم بچه ، آقای رحمتی: به به ، مبارک باشه، حالا چی انتخاب کردن؟ هادی : اقای رحمتی: یا رسول الله (ص) ، یا صاحب الزمان (عج)، چه اسم قشنگی، انشالله بحق این دو معصوم، یاور مهدوی تربیت کنین 🔰 با هم وارد مسجد شدن، یکی از بچه ها داشت اذان می گفت و حاج اقا عسکری هم داشت به سوالات شرعی مردم پاسخ می داد، سلام کردن و صف اول نشستن نماز مغرب که تمام شد ، حاج اقا یه لحظه رو به نمازگزاران کرد و گفت : می دونین عادت من صحبت در بین دو نماز نیست و این کار نوعی گرفتن وقت مردم هست، اما فقط میخوام یه چیز بگم و اینکه عموما مردم بین نماز مغرب و عشا ، نماز غفیله می خونن ، خوبه ، قبول باشه اما اون چیزی که ثواب بیشتر و تاکید بیشتری در دین شده ، نمازهای نافله هست، یعنی دو تا دو رکعتی مثل نماز صبح به نیت نافله مغرب، خوب هست مومنین عزیز بین دو نماز اول نافله رو بخونن و بعد اگر فرصت داشتن سراغ نماز غفیله برن چون خوندن نافله هم سیره علما بوده و هم توصیه امام زمان (عج) و در دیدار با سید رشتی(ره) ، ایشان گله کردن از شیعیان خودشون که چرا نافله نمی خوانند؟ 🌀 و بعد بلند شد و شروع کرد به خوندن نافله و از اون شب اهل مسجد بیشتر به نافله اهمیت دادن و بعد نماز راجع به نافله های دیگه هم سوال کردن ، نافله دیگر نمازهای یومیه و طرز خوندن آنها ✳️ بعد نماز عشاء ، عادت حاج اقا این بود که چند دقیقه برای مردم صحبت کنه ، و از بس صحبت های شیرین و عمیقی بود، هیچکس از مردم بیرون نمی رفت و می نشستن تا حرفهای ایشون رو کامل گوش بدن حاج اقا بعد توضیح یه مساله شرعی درباره کیفیت مسح سر و پا ، یه روایت از امام صادق (ع) گفتند گفتن این روایت همانا و به گریه افتادن آقا هادی همانا... قال الصادق (ع)... ( ادامه دارد ...) ✍️ احسان عبادی
هدایت شده از زنگ دانایی
11 💠 قال الصادق (ع) : لو ادرکته ، لخدمته ایام حیاتی . از امام صادق (ع) سوال کردند که آیا قائم متولد شده است؟ امام در جواب فرمودند ، خیر ، اما اگر زمان او را درک می کردم، تمام عمرم را به او خدمت می کردم 🔰 حاج اقا دید که شانه های اقا هادی داره تکون میخوره و دستهاش رو گذاشته جلوی صورتش تا اشک چشم معلوم نباشه. هادی دوباره به یاد نذری که کرده بود افتاد نذری که فرزندش رو باید در راه مهدوی تربیت می کرد، هدفی که فرزندش خادم امام عصر (عج) بشه 🌀 حاج اقا اون شب این روایت رو بیشتر برای مردم توضیح داد و به مردم نشون داد که کار برای امام زمان (عج) اینقدر ارزشمند هست که حتی امام صادق (ع) هم چنین آرزویی دارد. 🔰 اون شب خانم رحمتی شام مختصری تهیه دید، اعتقادی به شام خوردن مفصل نداشتند ، همیشه هم اقای رحمتی به اقا هادی و خانمش می گفت اولا روایت داریم هیچوقت شام رو ترک نکنین حتی یک لقمه ، ثانیا سعی کنید شام رو هم زودتر بخورین و هم سبک تر، تا بتونین به راحتی قبل اذان صبح بلند بشین و با خدا راز و نیاز کنین. شکم که پر باشه، هم احتمال داره نماز قضا بشه، هم اینکه عبادت واقعا حال نمیده ! راست هم می گفت اقای رحمتی، هم عبادت با شکم پر نهی شده، هم علم آموزی ✳️ از همون مسجد مستقیم رفتن طبقه پایین و شام رو چهار نفری با هم خوردن ، آخر شب که شد آقا هادی به همسرش گفت از شعبه مرکزی بانک یه نامه اومده که به کارکنان بانک ، 50 میلیون وام 4 درصد بدن، نظرت چیه؟ بگیریم یا نه؟ نرگس خانم گفت: چرا نگیریم؟ می تونیم برای آقا یه سیسمونی خوب و یه سری وسیله و لباس و... بگیریم. حتما درخواست بده و بگیر ، این هم لطف خداست که تو این موقعیت و زمان ، به ما مرحمت کرده 💠 قبل اذان صبح خروس اقای رحمتی شروع کرد به ندا سر دادن ! اعتقاد داشتن خروس حیوان خوبی هست،تو خونه باشه خوبه، اقاهادی و همسرش هم بلند شدن برای اقامه نماز شب، نیم ساعتی به اذان مونده بود، فرصت داشتن و کمی قرآن هم خوندن یه بار از حاج اقا عسکری شنیده بودن که ایشون مستقیما از ایت الله بهجت نقل می کردن که می فرمودند: از توصیه های استاد ما ، حضرت سید علی آقا قاضی (ره) این بود که نیمه های شب با حالت محزون ، قرآن بخونید بعد نماز صبح، اعمالی که نیت کرده بودن تا بچه به دنیا بیاد رو انجام دادن و اندکی استراحت کردند و بعدش اقا هادی رفت سر کار ✳️ طبق توصیه دیشب همسرش رفت برای درخواست وام که یک مرتبه... ( ادامه دارد ...) ✍️ احسان عبادی
هدایت شده از فعالین مهدویت
16.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟 شاهکار خلقت یارب العالمین 💟 💟 فَتَبَارَكَ اللَّهُ  أَحْسَنُ  الْخَالِقِينَ 💟 💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ ♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌼صبح است نهانخانهٔ دل را  بتکانید. 🍄بـر چهره عزیزان گُلِ لبخند  نشانید. 🌼ازعشق بگوییدودل ازغصه بشویید. 🍄بیرون بجهیداز غم و در پیله نمانید. 🌸سلام صبحتون بخیروپرشور ونشاط 🌼امروزتون پرازیهویی‌های پرمهروشاد، 🌸🍃الهـی، صبـح امـروزت ز غـم  دور، 🌼🍃دلت ازحسرت هر بیش و کم دور، 🌸🍃خـدا یـارت، نگـهدارت، به  هـر جا، 🌼🍃از اقبالت، دو چشم  پر زِ  نَم  دور، 🌸🍃نصیبت حال خوش،شادی ولبخند، 🌼🍃لـبت از نـالـه هـای دم بــه دم  دور، 🌸🍃 سلام به روزوزندگی، 🌼🍀 سلام به دلهای پاک، 🌸🍃سلام به چهره های خندان 🌼🍃 امروزتان پرازلبخندشیرین، 🌸🍃 امیدوارم 🌼🍃 سبد امروزتان پر باشه، 🌸🍃 از مهربانی، عشق و محبت 🌼🍃روزیکشنبه تون بخیرونیکی، 🌸🍃سلام بزرگواران ،صبحتون 🌼🍃بخیر،روزتون قشنگ وزیبا، 💚🌸🍃
هدایت شده از زنگ دانایی
16.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به افتخار برد تیم ملی ایران 🇮🇷 📃 : عشق اهورایی 📃 خواننده: مجتبی شجاع ─|♫── ◉ ──♪|─ هستی رویایی من عشق اهورایی من🇮🇷 ساحل دریایی من تویی لیلای من💖 دستای تو دستای من حلقه زدن دور وطن🇮🇷 اسم تو فریاد میزنن تویی دنیا من💖 ─── ✾ ─── ایران غزل باران نفس طوفان🇮🇷 تویی تو یگانه وطن💖 ایران جاودان ایران قهرمان🇮🇷 ایران خونه ی بهشتی من💖 ─── ✾ ─── ای عشق یگانه مرز بی کرانه🇮🇷 آغوش تو داره عطر دلبرانه💖 ای عشق یگانه مرز بی کرانه🇮🇷 آغوش تو داره عطر دلبرانه💖
هدایت شده از زنگ دانایی
26.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ماجراهای داداشی و 🔸احترام به بزرگترها 🏴
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷☘🌷☘🌷 📺خاطره ای زیبا از شهید محمد بهرامیه شهید بهرامیه جوانی مودب و خوش اخلاق بود. به پدر و مادر خود بسیار احترام می گذاشت و بیشتر با جوانان پاک و مومن ارتباط داشت. او به ائمه معصومین (ع) ارادت می ورزید و نسبت به انجام فرائض دینی بسیار مقید بود و احکام اسلامی و فرامین قرآن را مهم می شمرد. او داوطلبانه به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و سر انجام در تاریخ 61/6/18 در منطقه شلمچه به شهادت رسید. 🌿هدیه صلوات برای شادی روح این شهید بزرگوار 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌷 🌷☘🌷☘🌷
هدایت شده از زنگ دانایی
21.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قصه‌ : «یه روز بارونی» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🎤 با اجرای: مریم مهدی‌زاده، راحیل سادات موسوی، ناهید هاشم‌نژاد و سما سهرابی 🎞 تنظیم: محمد علی حکیمی و محسن معمار 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: آشنایی کودکان با ویژگی‌های یک بسیجی واقعی مثل شهید احمدی روشن است. 🔷🔸💠🔸🔷
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏شگفتانه 🦜آرگوس بزرگ 🦢این پرنده زیبا نامش آرگوس بزرگ است که از خانواده قرقاول ها ست. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ❇️بچه های عزیز آیا می دانید در زمان حکومت امام مهدی عجل الله فرجه زیبایی های دنیا بیشتر می توانیم ببینیم ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌸هر روز با یک شگفتانه با ما باشید (عجل الله فرجه) 🌼🌏🌼🌏🌼🌏🌼🌏🌼
هدایت شده از زنگ دانایی
🌸زینب کبری اسمش 🍃دختر پاک زهراست 🌸عطر تنش بهشتی 🍃عشق خدای اعلاست 🌸رسول خدا خوشحال 🍃زهرای دوم آمد 🌸به زیر لب می‌خونه 🍃خوش آمدی خوش آمد 🌸چادر نمازُ زهرا 🍃کشیده روی زینب 🌸چادر نمازِ مادر 🍃گرفته بوی زینب 🌸اشک چشایِ زینب 🍃میریزه روی گونه 🌸زهرا میگه عزیزم 🍃مادر پیشت میمونه 🌸رفت بغل حسینش 🍃آروم می‌گیره زینب 💛خداجون؛ بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها ظهور امام زمان مهربونمون رو هر چه زودتر برسون🤲
هدایت شده از زنگ دانایی
📖آقای خورشید مهربان اسم من فاطمه است، اسم شهرمان هم مَرو است، اسم پیراهنم👚گل گلی است، اسم پتوی پارچه ای کوچکم خوابالو، اسم مرغ قرمزمان🐓حناخانم و اسم تنور خانه مان هم آتش پاره🔥 اسم درخت🌴 توی کوچه را هم گذاشته ام کلاغ دونی. من دوست دارم برای هر چیزی اسم انتخاب کنم☺️ دوست دارم اسم همه چیز را بلد باشم، اسم همه غذاهایی🍵🥗 که مادرم می پزد می دانم. اسم تمام دانه هایی که پدرم توی زمین می کارد بلدم. وقتی با بابا به مزرعه می روم روی ملخ ها و کفشدوزک ها🦗 هم اسم می گذارم. دوست دارم هر چیزی را یه جور صدا کنم. برای خودم هم چندتا اسم گذاشته ام😃 مثلا نجمه و سمانه و مرضیه‌‌ اما فاطمه را از همه بیشتر دوست دارم😍 شش تا خواهر و برادر دارم که همه از من بزرگتر هستند. دوتا از خواهرهایم پارسال عروسی کردند و رفتند خانه خودشان. حالا من و مادرم، تنها خانم های🧕 خانه هستیم، البته اگر خاطر کوچولوی ریزه میزه ام را هم حساب کنیم، می شویم سه تا. یک هفته پیش به دنیا آمد 👼بابا هنوز برایش اسمی انتخاب نکرده است، اما من انتخاب کرده ام. تا همین دیروز نمیدانستم باید به چه اسمی صدایش بزنم که به چشم های آبی و صورت تپلی اش بیاید، اما دیروز که آن اتفاق عجیب افتاد، اسمش هم انگار از آسمان روی زمین افتاد!😄 💜کودکیارمهدوی
14-یک آیه یک قصه.mp3
3.25M
❇️مجموعه نمایش صوتی "یک آیه | یک قصه" ↙️"آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه" قسمت 4️⃣1️⃣ 📜سوره مبارکه شعراء آیه ۷۹ و ۸۰ 🔹الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ🔹 🌺پیام آیه :خدا چه مهربونه به من آب و غذا می ده تازه وقتی هم مریض بشم خودش به من کمک می کنه زود خوب بشم ✔️خداجون دوست دارم 🕋 شاخصه: محبت و عشق به خدا، قرآن و اهلبیت علیهم‌السلام 🔷🔸💠🔸🔷
هدایت شده از زنگ دانایی
12 🔰 طبق توصیه دیشب همسرش رفت برای درخواست وام که یک مرتبه دید صدای داد و بیداد یه پیرمرد کل بانک رو برداشته دقت کرد دید یکی از اعضای مسجد محل خودشون هست که اتفاقا پدر شهید هم هست و در ماه مبارک رمضان ، ادعیه ماه رو با صدای قشنگ و محزون خودش می خونه 🌀 پیرمرد داد میزد و می گفت : مگه نگفته بودین آخر این ماه درست میشه؟ پس کو ؟ چرا الان بازی در آوردین؟ میگین اعتبار ندارین؟ پس این همه پول چیه؟ چطور برای خودتون اعتبار و بودجه دارین؟ به ما بدبخت بیچاره ها که میرسه میگین پول ندارین... خدا نگذره ازتون، خدا... یهو قلبش گرفت ، همونجا کف بانک افتاد پایین، چند نفر از مشتری ها گرفتنش و روی صندلی نشوندنش، یه لیوان آب دادن دستش و کمی به صورتش پاشیدن ، حالش کمی بهتر شد چشم هاش رو که باز کرد، حاج هادی رو دید که داره با لبخند بهش نگاه میکنه ❇️ گفت چی شده پدرجان؟ چرا عصبانی میشی؟ نا سلامتی من اینجا کار می کنم، هم مسجدی ، هم محله ای ، بگو مشکلت رو برطرف میکنم انشالله ✳️ پیرمرد و هادی کنار رئیس بانک بودن ، پیرمرد گفت خوبی پسرم؟ اصلا حواسم نبود شما اینجا کار می کنی، آقای رئیس بانک این چه وضعیه؟ شما بمن قول داده بودین که تا آخر این ماه وام من جور میشه، پس چرا الان میگین اعتبار نیست؟ چرا میگین نمیشه؟ رئیس بانک گفت دست ما نیست حاج اقا، از مرکز به ما دستور دادن، من شرمنده روی گل شمام پیرمرد گریه کرد ، با اون سن و سالش ، جلوی چندتا کوچیک تر از خودش داشت گریه می کرد 💠 هادی گفت پدر جان ، وامت خیلی ضروری بود؟ برای چی می خواستی؟ گفت از ضروری هم ضروری تر ! برای جهزیه دخترم می خواستم، اگه الان وام نگیرم معلوم نیست چندماه دیگه قیمت ها چقدر بره بالاتر ، خودتون که می بینین قمیتها چطور هر روز دارن سر به فلک می کشن ✳️ تا گفت جهزیه ، هادی دلش ریخت خودش این درد رو قبلا برای خواهرش کشیده بود، وقتی دقیقا خودش می خواست برای خواهرش وام جور کنه، اما نشد و خواهرش شرمنده خانواده شوهر شد و با چشم گریان عروسی گرفت تو این فکرها بود که صدای پیامک موبایلش اونو سر جا آورد پیامک رو که خوند ،دید دیگه اصلا ذره ای مکث جایز نیست، سریع به پیرمرد اشاره کرد و گفت وام شما جور میشه تا اخر هفته ، غصه نخور شماره کارتت رو بده ، خودم وام رو به کارتتون می ریزم، اقساط وام و... هم خودم بهتون خبر می دم به هر حال شما پدر شهید هستید ، بالای سر ما جا دارین، من وام شما رو درست می کنم پیرمرد که همینطوری هاج و واج مونده بود گفت چطور؟ همین الان همکار شما گفت نمیشه که هادی گفت، نه حاجی جان، اتفاقا تازه پیامک اومد از مرکز که میشه ! درست شد، ضامن هم نمیخواد ! من تا آخر هفته وام رو می ریزم، شما هم اقساطش رو پرداخت کنین 🌀 انگار دنیا رو به پیرمرد داده بودن... پیرمرد با کلی دعا و تشکر رفت ، هادی به رئیس بانک گفت: همین الان پیامک اومد که... ( ادامه دارد ...) ✍️ احسان عبادی
هدایت شده از زنگ دانایی
13 💠 هادی به رئیس بانک گفت: همین الان پیامک اومد که... رئیس پرید توی حرفش و گفت این چه کاری بود که کردی آقا هادی؟ من تا حالا ازت دروغ نشنیدم پشت سرت نماز می خوندم برای چی به این پیرمرد بنده خدا دروغ گفتی؟ از کی تا حالا ابلاغیه های شعبه مرکزی با پیامک ابلاغ میشه و از کی به جای رئیس ، به دست کارمند میرسه؟ جریان اون پیامک چیه؟ ✳️ هادی گفت چشم رئیس جان ، امان بده ! دیشب با خانمم راجع به این وام صحبت کرده بودم و راضی بود که بگیریم بهش گفتم امروز اقدام می کنم اومدم پیش شما برای پرکردن فرم درخواست که این قضیه پدر شهید پیش اومد مشغول حرف زدن بودیم که خودتون مشاهده کردین پیامک اومد از طرف خانمم بود پیام داد که چی شد؟ وام رو ثبت نام کردی؟ منم دیدم الان وقتشه ، الان بهترین فرصت هست، این شد که اون حرفها رو به پیرمرد گفتم رئیس گفت درست حرف بزن ببینم چی میگی، یعنی چی؟ هادی: خب معلومه دیگه اقای رئیس، با پیامک خانمم یاد این افتادم که قرار بود درخواست وام بدم برای خودم، اما با دیدن نیاز این پدرشهید ، منصرف شدم و میخوام وامم رو که گرفتم بدم به ایشون چون نیازش بیشتره اشکالی داره؟ رئیس: خب ... خب... نه ، اصلا ، چه اشکالی ، صلاح کار خویش ، خسروان دانند اما می گفتی خودت به این وام نیاز داری هادی: من اره، نیاز دارم اما برای خرید وسایل پسرم که داره انشالله به دنیا میاد می خواستم ولی کار این پدر شهید فوری تر هست، این بابا، پسرش رو برای حفظ اسلام و این کشور داده، بی انصافی هست من نخوام برای تشکر ازش، یک وام 50 تومنی رو بهش ندم، وسایل پسر منم جور میشه و خدا بزرگه به قول سعدی : همان کس که دندان دهد ، نان دهد همون خدایی که ما رو داره صاحب بچه میکنه ، همون خدا هم پول سیسمونی پسر منم جور میکنه 💠 هادی: فقط آقای رئیس از بچه ها و کارمندها کسی نفهمه همه چی طبق روال عادی من وامم رو می گیرم ، با اسم و مشخصات خودم فقط بعدش اون رو انتقال میدم به حساب این بابا اقساطش هم ماهانه محترمانه ازش می گیرم رئیس : خدا خیرت بده، چندتا کارمند مثل تو داشتیم، الان مشکلات کشور حل شده بود ✳️ هادی بعد ظهر رفت سمت خونه تو دل خودش خوشحال بود که امروز دل یک نفر رو خوشحال کرد و نگذاشت پیرمردی شرمنده دخترش بشه وقتی وارد خونه شد، همسرش بعد سلام و احوال پرسی فورا سوال کرد .... ( ادامه دارد ...) ✍️ احسان عبادی
هدایت شده از زنگ دانایی
هدایت شده از عاشق او
1_1347513997.pdf
3.77M
💠داستان هایی زیبا و کوتاه با تصویر های جالب برای آشنایی کودکان با امام زمان عجل الله فرجه
هدایت شده از زنگ دانایی
6⃣ششمین نام: یدالله الباسطه🌸 سلام به مولایی که☀️ پیروزی در دست اوست💐 نابودی دشمنا😈 بر ید قدرت اوست💐 سلام به مولایی که☀️ سرچشمه ی رحمته امام آخرینه☀️ او بهترین نعمته♥️ منبع: آفتابگردون