#داستان_صوتی #قصه_های_رمضان👧🏻👦🏻 ※داستان بیست وششم👇 ※ گل‌های چادر دنیا🤗 تا امروز فکر کرده بود که بابایش همیشه پول دارد. با اینکه دختر بزرگی شده بود و می‌دانست که برای به دست آوردن پول باید کار کرد اما هیچ فکر نکرده بود که حالا که بابا نمی‌توانست به خاطر بیماری سرکار برود پس پول از کجا می آوردند؟!.... دنیا نشسته بود روی تختش و داشت به همه خریدهایی که بابا هر روز انجام می داد فکر می‌کرد.... از سایت کودک منتظر : Kids.montazer.ir      •═༅༅••••༅༅═•    @OmideDelhaaa   ┗•༅•💫🌟💫•༅•┛

#داستان_صوتی #قصه_های_رمضان👧🏻👦🏻 ※داستان بیست وهفتم👇 ※ کمک کردن کلاس پنجمی🤗 کاوه سرش را از روی میز بلند کرد و با صدای گرفته گفت:بله؟ سهیل گفت:دیدی چقدر کلاس کثیفه؟ کاوه گفت: آره شاید آقای شکوهی یادش رفته کلاس ما رو تمیز کنه. سهیل گفت: بقیه مدرسه چی؟ حیاط هم کثیفه. علیرضا با عجله وارد کلاس شد. با صدای بلند گفت: بچه‌ها می‌دونید چی شده؟ از سایت کودک منتظر: Kids.montazer.ir       •═༅༅••••༅༅═•     @OmideDelhaaa   ┗•༅•💫🌟💫•༅•┛

#نمکدون غافلگیری 😂😂😂😂👏👏       •═༅༅••••༅༅═•     @OmideDelhaaa   ┗•༅•💫🌟💫•༅•┛