🌿♥️
#خاطــره...
شبعملیات پلاکشو کَند
و انداخت سمت سيم خاردارها!
بهش گفتن این چه کاریہ!
اگه شهید شدۍ خونوادت چه گناهی کردن ڪه یهعمرچشمانتظاربچشونباشن!
گفت:
یه لحظه توۍ ذهنم اومدڪه اگه شهيد بشم جنازمو میبرن توۍمحل و عجب تشییع جنازهۍباشکوهی توےمحل واسم راه میفته!
از خدا خجالتڪشیدم....
#برایدیدهنشدنکارکنید🖐🏻
#شهیدگمنـام🕊🌸
#سربازگمنام
#خاطــره...
«پاوه که بودیم، حاج احمد صبحها بعد از نماز ما را به ارتفاعات شهر میبرد و توی آن برف و یخبندان باید از کوه بالا میرفتیم. بالا رفتن از کوه خیلی سخت بود، آن هم صبح زود. اما پایین آمدن راحت بود؛ روی برفها سُر میخوردیم و ده دقیقهای برمیگشتیم. حاج احمد همیشه روی پلی که کنار کوه بود با یک جعبه خرما میایستاد و به بچهها خسته نباشید میگفت و از آنها پذیرایی میکرد.
یکبار که در حال برداشتن خرما بودم، گفتم «مرسی برادر» گفت: «چی گفتی؟»، فهمیدم چه اشتباهی کردم، گفتم: «هیچی گفتم دست شما درد نکنه.» گفت: «گفتم چی گفتی؟» گفتم: «برادر گفتم خیلی ممنون» دوباره گفت: «نه اون اول چی گفتی؟» من که دیگر راه برگشتی نمیدیدم، گفتم: «خرما را که تعارف کردین گفتم مرسی» گفت: «بخیز».
سینه خیز رفتن در آن شرایط با آن سرما و گل و برف ساعت 8 صبح، واقعاً کار دشواری بود. اما چارهای نبود باید اطاعت امر میکردم. بیست متری که رفتم، دیگر نتوانستم ادامه بدهم. انرژیام تحلیل رفته بود. روی زمین ولو شدم و گفتم: «دیگه نمیتونم»؛ حاج احمد گفت: «باید بری»، گفتم: «نمیتونم»، والله نمیتونم»، بعد با ضربهای به پشتم زد که نفهمیدم از کجا خوردم!
ظهر که همدیگر را دوباره دیدیم، گفتم: «حاج احمد اون چه کاری بود که شما با من کردی؟ مگه من چی گفتم؟ به خاطر یک کلمه برای چی منو زدین؟»، گفت: «ما یک رژیم طاغوتی را با فرهنگش بیرون کردیم. ما خودمون فرهنگ داریم. زبان داریم. شما نباید نشخوار کننده کلمات فرانسوی و اجانب باشید. به جای این حرفها بگو خدا پدرت رو بیامرزه!»
حاج احمد متوسلیان🌹
@omidgah
#یکروایتعاشقانه💍
وقتے مےاومد خونہ
دیگه نمے ذاشت من کار کنم
زهرا رو مےذاشت رو پاهاش
و با دست بہ پسرمون غذا میداد
مےگفتم : یکے از بچہ ها رو
بده بہ من🙃
با مهربونے مےگفت :
نہ شما از صبح تا حالا
بہ اندازه کافے زحمت کشیدے
مهمون هم کہ میامد
پذیرایے با خودش بود
دوستاش بہ شوخے مےگفتن :
مهندس کہ نباید تو خونه کار کنہ!
مےگفت: من کہ از حضرتعلے{ع}
بالاتر نیستم مگہ بہ حضرتزهرا{س}
کمك نمے کردند؟!💙
شهآب ص⁷⁴
#روایتے_از_همسرِ↓
شهید حسن آقاسے زاده
#خاطره
#شهید
#شهدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@omidgah
#شهیدحسینخرازی
#خاطره
#کجایندمردانبیادعا
دوماهبودخبریاز اونداشتیممادرشمیگفت:پاشوبروببیناینبچهچیشد؟زندهسیامرده؟
میگفتمکجابروم؟!کاروزندگیدارمخانمجبههیهوجبدووجبنیستازکجاپیداشکنمرفتهبودیمنماز
جمعه،امامجمعهاخرخطبههاگفت:حسینخراریرادعاکنید
مادرشگفت:حسینمارومیگه؟
گفتم:چیشدهکهامامجمعههممیشناسدش؟
بههیچکسنگفتهبودفرماندهفرماندهلشکراصفهاناست:)
@omidgah
#شهیدانھ
#خاطره
توے این سالہا زیاد از شہادٺ حرف می زد . صحنہ هایش مثل فیلم از جلوے چشمم د شد . در اردوے جہادے دستم رفت لاے بالابر . محسن بھ مزاح گفت : "یہ کارے می ڪنے عڪست رو بذارن گوشہ ی موسسه " گفتم :" نترس دادا!من لیاقت شہادت ندارم " خندید : می دونم ،اگہ قرار باشہ ڪسے از این جمع شهید بشه ، فقط منم !"
به نقل از دوست شہید
#شہیدمحسنحججے
#برادرشہیدم
@omidgah
هدایت شده از 『ڪانالرَسمےشَہید پــٰاپۍحُسینسُلیمانپوࢪافرینھ』
#خاطره
#تصاویر
منتعدادڪمۍعڪسازپدرمدارم
یڪروزتنہانشستہبودمگوشےتلفنمراروشنڪردم
ومشغولبہنگاهڪردنبہعکسهاۍپدرمشدمو
مدامبااودردودلمیڪردمڪہچرامنتعداد
عڪسہاۍڪمۍازشمادارم
اصلاچرابیشترنماندهوڪلۍگریہڪردم
وقتۍبہخانہرسیدممتوجہشدم
گوشےهمراهمپیامۍدریافتڪرده
وقتۍپیامرابازڪردمدیدمعکسۍ
اززمانجبههپدرمرایڪۍازاقوام
برایمارسالڪردهو
منتاآنزماناینعڪسراندیدهبودم:')🌱
عڪسےڪہبراۍدخترشہیدارسالشد.
ڪانالرسمےشہیدحسینسلیمانپورافرینہ🌸🖇•-
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
🌙 #خاطره
هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه میشد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی میگرفت و میاومد خونه. اعتقاد داشت همونطور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم، تو اعیاد و ولادتها هم باید خوشحالیمون رو نشون بدیم.
به روایت مـادر شهیـد
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy