#معرفیکتاب
#بابارجب
کتاب بابا رجب نوشته نسرین رجبپور است. این کتاب روایت زندگی طوبی زرندی همسر شهید رجب محمدزاده (بابارجب) جانباز دفاع مقدس است.
-
برشیازکتاب🌱
همیشه از جلسۀ خواستگاری متنفر بودم. باید بیخبر از همه جا در آشپزخانه مینشستم و منتظر میماندم تا بزرگترها با هم حرفهایشان را بزنند. اگر به قول خودشان حرفهایشان نمیگرفت که همه چیز تمام میشد، ولی اگر قسمت میشد، باید یک عمر پای همۀ حرفهای گفته و نگفتۀ بزرگترها مینشستم و به خانۀ بخت میرفتم.
تابستان ۱۳۵۷ بود. در آشپزخانه نشسته بودم که دخترِ خواهرم با سینی خالی وارد شد و گفت: خاله طوبی، مادربزرگ میگه برای داماد چایی ببر.
- مگه تو برای همه نبردی؟
- بابام دو تا برداشت و گفت: داماد فقط باید از دست عروسخانم چایی قبول کنه.
چقدر دلم میخواست آن لحظه جای او باشم. حرفش را که زد، نشست و بیخیال از همه چیز شروع به خواندن کتاب داستانش کرد. نمیدانم چرا این بار بیشتر از همیشه دلشوره داشتم. سعی کردم خودم را بیتفاوت بگیرم. قوری را که از روی سماور برمیداشتم، پرسیدم: غیر از مامان و بابات، دیگه کیا هستن؟
- داییِ بابام و عمه سکینۀ خودم. نترس مادرشوهرت نیومده، فکر کنم توی روستا کار داشتن. میدونی که تابستونه؛ اونا سرشون شلوغه. راستی حالا که شما داری با عموی من عروسی میکنی، من و خواهرام باید بهت بگیم خاله یا زن عمو؟
قوری را توی استکان کج کردم و گفتم: فرقی نمیکنه، ولی خیلی خوشحالی که قراره من و عمو رجبت با هم ازدواج کنیم نه؟
آدامس بادکنکیای را که توی دهانش بود، ترکاند و گفت: نه اصلاً.
-@omdgah
#معرفیکتاب
مثلیکخوابشیرین
کتاب مثل یک خواب شیرین نوشتۀ طیبه مختاربند است. تمام تلاش نویسنده برای نشاندادن سبک زندگی شهدا برای علاقهمندان به این مسیر بود اگرچه این کتاب قطرهای از دریای شخصیت پدری است که ۳۳ سال از عمر نویسنده را در کنار او اسپری بوده است.
.....
#برشیازکتاب
آن ساعت ریاضی داشتیم، با آمدن دبیر ریاضیمان، خانم صادقی همه به سر جای خود برگشتند. خانم صادقی از دیدن من جا خورد، گرهای به ابروانش انداخت و با قدمهای تند به سمتم آمد. گوشه مقنعهام را گرفت و با عصبانیت گفت: "این چیه سرت کردی؟ تو هم احمق شدی؟ از تو بعیده، مثلاً شاگرداول کلاسی." سرم را پایین انداختم از شدت ناراحتی صورتم داغ شده بود، صدای نفسهایم را میشنیدم. سکوت سنگینی همه کلاس را فراگرفته بود. خانم صادقی بهطرف میزش رفت، کیفش را با حرص روی آن کوبید، بعد تکه گچی برداشت و با اوقات تلخی شروع به درس دادن کرد. من هنوز سرم پایین بود و از توهین خانم صادقی جلوی بچههای کلاس حسابی پکر بودم. این اولینبار بود.
-@omidgah
-دسترسیراحتتربهمحتوا-
.
🕊¹-'گلزارشهدایملجا
-
🎙².لیستمداحیها
-
📻³.لیستپادکستها
------
「📚|لیسترمانها」
📔⁴-'پارتاولرمانبیتوهرگز
-
📗⁵-پارتاولرماننسلسوخته
-------
「#|هشتگهایمعمولکانال」
-
✨⁶.#شهیدانه
✨⁷.#پایدرسدل
✨⁸.#معرفیکتاب
✨⁹.#معرفیشهید
✨¹⁰.#یهقاچکتاب
✨¹¹.#پیشنهاد_دانلود
-------
-پخشزندهیکربلا-
https://eitaa.com/omidgah/5744
-------
「📚|#معرفیکتاب」
💭|رفیق،مثلرسول
کتاب رفیق مثل رسول، که نوشتهی نویسندهی حوزهی مقاومت شهلا پناهی است، نگاهی به زندگی و خاطرات مدافع حرم شهید محمدحسن (رسول) خلیلی دارد از دوران کودکی تا روز شهادتش دارد که نشر شهید کاظمی آن را منتشر کرده است.
-
#برشیازکتاب
چقدر این رفاقت بر جان می نشست، وقتی از مرام، معرفت، همراهی، بی آزاری، مهربانی و در یک کلام از خون گرمی رسول تعریف می کردند. از شمالی ترین تا جنوبی ترین نقطهٔ این شهر خاکستری که آدم ها یا به دنبال نام هستند یا به دنبال نان، رسول دوستانی را در دایرهٔ محبت خود داشت که همه زلال و یک رنگ بودنش را دوست داشتند. فرمانده ای از لبنان «حبیبی» و دوستی شتی» خطابش می کردند. خلق خوش، ظاهری آراسته، معطر و َاز شهر ری «م به قول امروزی ها به روز بودنش، برتر از حجب، حیا، تقوا و صداقتش نبود؛ سکوت، صبر، بخشش و راز داری اش کم رنگ تر از شیطنت ها، مهارت و تبحرش در کار نبود و برای من درک این گسترهٔ روح سخت بود. به قول برادرش؛ «رسول روحش بزر گ تر از کالبد جسمش شد و همین دلیل شهادتش بود.»
-شهیدرسولخلیلی-
「#معرفیکتاب」
بابابا
فرزندشهیدیکهدانشجویسالاخرداروسازی
بودودرجریانیکسانحهدچارمرگمغزیشد
هجدهروزدرکمابودوهمهمیگفتنداعضایبدنش
رااهداکنید.امایکبارهاینجواببههوشآمد...
اوتجربهینزدیکبهمرگعجیبیداشت.هجده
روزدربهشتپرودگارمهمانپدرشبود....
اینکتاببهبررسیخاطراتزیبایاینپدروپسر
میپردازد!
-@omidgah
#معرفیکتاب
حاجقاسمیکهمنمیشناسم
روایتگر کتاب حاج قاسمی که من می شناسمحجتالاسلام و المسلمین علی شیرازی، نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه، است. در این اثر فراز و فرودهای مختلف از زندگی شهید سلیمانی از نگاه راوی نقل و ثبت شده است
-
-برشیازکتاب-
هتل فجر اهواز، محل اقامت خانوادههای فرماندهان بود. یک اتاق سهدرچهار در طبقهی سوم هتل به ما دادند. یک اتاق بزرگتر هم در طبقهی اول، متعلق به خانوادهی حاجقاسم سلیمانی بود که فرمانده لشکر بود؛ اتاق شمارهی ۱۱۶. این اتاق را با یک پرده، به دو اتاق تودرتو تبدیل کرده بودند. موقعی که خانمش به کرمان میرفت، به من گفت به آن اتاق برویم. وقتی میآمدند، اتاق را تحویل ایشان میدادیم و به همان اتاق کوچکتر طبقهی سوم میرفتیم. آن موقع، دو بچه داشتند؛ نرگس و حسین. چون حاجقاسم در اهواز هم کمتر وقت میکرد به هتل برود، مادرخانمش همراهشان میآمد. گاهی برادرخانمش محمود هم بود. پنج نفر در یک اتاق، با پردهای در وسط و بدون آشپزخانه زندگی میکردند. تازه حاجقاسم گاهی همانجا مهمانداری هم میکرد! فرمانده لشکر بود و همهی فرماندهها با او کار داشتند
-@omidgah
#معرفیکتاب
-مسافرملکوت-
بعضی آدم ها هستند که وقتی زندگی شان
را میبینیم و میخوانیم، احساس می کنیم حقّشان چیزی جز شهادت نیست. یکی از این دست آدمها،جوان روستازاده و عارفمسلکی است به نام شیخ محمد زمان ولی پور که پای امضاهایش، خودش را «ملکوتی» مینامید. اگر امثال شیخ محمد زمان، شهید نشوندباید به سلیقه خوب خدا شک کنی!اینکتاب،دریچهای کوچک به حیات طیبه محمد زمان ولی پور، تربیت شده مکتب ناب حضرت روح الله است؛ شهیدی که نشان داد رسم مسلمانی، در پیچ و خم زمانو فراز ونشیب های روزگار،رنگکهنگی نخواهد گرفت؛ شهیدی که زرق و برق پررنگ و لعاب دنیا را به سخره گرفت و حریم دلش را حرم امن الهی قرار داد، آن گونه که بر صفحه یادگار نوشته هایش به نگاره آورد:«القلبحرم الله و لاتسکن فی حرم الله غیرالله.»
-شهیدمحمدزمانولیپور-
#معرفیکتاب
کتاب به مجنون گفتم زندهبمان،شهید مهدی باکری، روایاتیاززندگیورشادت
های این شهید بزرگ دفاع مقدس است.
💭| بریده
کیفکرشرامیکردیکدخترسادهیمذهبی
کهتاانروزتادومراهنماییبیشتردرس
نخواندهیکروزیبهاینفکرکندکهبهشوهر
آیندهاشبهمهدیبگویددلشمیخواهد
مهریهاشفقطیککلتباشد؟
برادرمهردویمانراخوبمیشناخت.امدبه
منگفت:زندگیکردنبامهدیخیلیسخت
استصفیه!
گفتمخودممیدانم.
گفتمطمئنیپشیماننمیشوی؟!
-بهمجنونگفتمزندهبمان-
#معرفیکتاب
کتاب مرگ از من فرار میکند؛ شهید مصطفی چمران، روایاتی از زندگی و رشادتهای این شهید بزرگ دفاع مقدس است
.
#برشیازکتاب
فقط ۱۵ سالم بود که رفتم به خانم
غاده گفتم : ما الان باید خیلی کارها
بکنیم . از حرف زدنش در حسینیه
خوشم آمده بود .خیره شد به چشم
هام و گفت :اسمت چیه؟
گفتم : هیام
گفت فلان روز و فلان ساعت بیا دکتر
ببیندت.
گفتم : کدام دکتر؟
گفت :دکتر مصطفی.
پیش دکتر رفتن خطرناک بود و مسیرش
دور بود و بعدها تحت تعقیب قرار گرفتن
داشت و من باید خیلی احتیاط میکردم .
-مرگازمنفرارمیکند-
#معرفیکتاب
کتاب تو که آن بالا نشستی؛ شهید مهدی زینالدین، روایاتی از زندگی و رشادتهای این شهید بزرگ دفاع مقدس است.
-
#برشیازکتاب
همیشه نمره هایش خوب بود
رتبه هایش عالی بود نه اینکه
همه ی وقتش را درس بخواند
نه، بازی هم میکرد.تویکارخانه
کمک هم میکرد. هوای برادر و
خواهرش را داشت.کمی هم که
بزرگ تر شد رفت توی مغازهکنار
دست پدرش.صبح ها مدرسه بود
و بعد از ظهرها مغازه ،پدرشگاهی
میگفت به اومدنش عادت کردم
اگهنیاد مغازه،کارها لنگ میمونه!
-توکهانبالانشستی-
#معرفیکتاب
کتاب رد خون روی برف؛ شهید محمود کاوه، روایاتی از زندگی و رشادتهای این شهید بزرگ دفاع مقدس است
.
#برشیازکتاب
گوش به زنگ بودم زنگ بزند
بهش بگویم چی شده بخندانمش،
نزد.خیلی وقت بود ازش خبری
نداشتم . مادرش آمد خانه ی
مادری ام گفت : نمیداند هنوز
محمود؟
سر سفره بودیم داشتیم ناهار
میخوردیم که همسایه مان آمد
گفت تلفن با شما کار دارد. ما
خودمان تلفن نداشتیم .همه مان
بلند شدیم رفتیم منزل همسایه
گوشی را اول من برداشتم سلام
را هم اول من کردم .با این نقشه
که سریع بگویم چیشده و...
نتوانستم .خجالت کشیدم...!
-بهنقلازهمسرشهید
-ردخونرویبرف-
#معرفیکتاب
کتاب من، زندگی، موسیقی توسط حجت الاسلام محمد داستانپور با هدف رونمایی از پشت پردههای جادوی موسیقی تنظیم شده است. به طور کلی موسیقی هنری است شنیداری، اگر شما برای خودتان، احساساتتان، شخصیتتان، روح و روانتان و زمانی که برای گوش دادن به موسیقی میگذارید ارزش قائل باشید؛ برای شنیدن نیازمند اصولی خواهید بود و قطعا به نتیجه میرسید که هر چیزی که آهنگین باشد ارزش شنیدن را ندارد.
-من،زندگی،موسیقی-
#معرفیکتاب
سکوت، آرامم نمیکند! نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید محسن فرجالهی به قلم نسرین یحیی بیگی است.
-
#برشیازکتاب
درست یادم نیست که چند ماه از ورودش به سپاه میگذشت. یه روز اومد کنارم نشست و گفت:
آجی! میدونی قبل از اینکه وارد سپاه بشم، استخاره انداختم؟
-استخاره؟
- آره!
-خوب؟!
-جواب استخاره این بود که اگه وارد سپاه بشم آخرش ختم به کربلا میشه!
-چهطور کربلا؟!
-خواهر من؛ یعنی تو سپاه به شهادت میرسم!
وقتی از شهادت دم میزد مث یه بچه کوچولو ذوق میکرد و التماسکنان میگفت: «آجی! واسه شهادت برادرت دعا کن!»
تنها آرزوش همین بود :)
-سکوتاراممنمیکند-
#معرفیکتاب
کتاب مرد رویاها نوشته سیدمهدی شجاعی است که انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. مرد رویاها بخشی از زندگی مصطفی چمران در آمریکا، لبنان و مصر است که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است
-
#برشیازکتاب
سکانس ـ شب ـ داخلی ـ بنیاد شهید چمران
در تمام فضای سالن، عکسها و نقاشیهای شهید چمران به دیوار نصب شده و در اتاقهای مختلف، فایلها، کتابها، نوارها و آثار چمران به طور منظم و نامنظم، چیده و ریخته شده.
نویسنده از عکسها و آثار مختلف بازدید میکند و مهندس ادیب در حین حرکت برایش توضیح میدهد.
مهندس ادیب: این بخش کوچیکیه از آنچه مورد نیاز شماست. نمیخوام بگم که برای جمعآوری آثار مربوط به دکتر تلاش کافی نشده یا سهلانگاری شده؛ میخوام بگم که در عین حال، شخصیت دکتر بهگونهایست که امکان جمعآوری همه اطلاعات رو دشوار میکنه.
نویسنده: (با تعجب) یعنی چی؟
مهندس ادیب: توضیحش دشواره؛ فقط وقتی که خودتون درگیر مقوله بشین، منظور منو میفهمین.
نویسنده: خب بالاخره باید از یه جایی شروع کنم. (فکر میکند) مثلاً... از حرفهای دکتر.
مهندس ادیب: هست. حرفها و نوشتهها و سخنرانیهای دکتر هست؛ ولی دکتر بیش از حرف، عمل از خودش باقی گذاشته.
نویسنده: عمل یعنی کارهاش، رفتارش. اینها رو میشه از زبان کسانی که باهاش بودن استخراج و جمعآوری کرد. غیر از اینه؟
مهندس ادیب: تقریباً.
نویسنده: (کلافه) تقریباً آره یا تقریباً نه؟
-کتابمردرویاها-
#معرفیکتاب
کتاب تولد در توکیو نوشته حامد علیبیگی خاطرات اتسوکو هوشینو از مسیری است که برای تغییر و تحول درونی و روحیاش طی کرده است.
-
🔗|#برشیازکتاب
مرکز خرید «گرندبری» جایی است در حاشیهٔ توکیو. هربار تقریباً پنجاهدقیقه توی راه بودم تا برسم آنجا. اما مهم نبود. از وقتی گرندبری را کشف کرده بودم میتوانستم لباس گپ بپوشم؛ کفشهای آدیداس و نایک داشته باشم. آنهم با هزینههایی خیلی کمتر از نمایندگیهای این کمپانیها توی محلهٔ «شینجوکو». فروشگاههای منطقهٔ گرندبری اجناسی را که تکسایز شدهاند ارائه میکنند. همین است که گاهی میتوانی آنها را با تخفیفهای نزدیک به پنجاهدرصد بخری. گرندبری را دیر کشف کردم. روزهای اولی که میخواستم خاص و لاکچری باشم، مثل احمقها سرم را زیر انداختم و رفتم شینجوکو. البته توی توکیو، شینجوکو به پاتوق برندها و خاصها معروف است. میگفتند هانیکو هم لباسهایش را از مراکز خرید شینجوکو میخرد.
با هانیکو توی دانشگاه آشنا شدم. دختری لاکچری و افادهای بود که چشم همه دنبالش بود. اما او به کسی توجه نمیکرد و طوری توی دانشگاه راه میرفت که انگار آنجا ملک شخصی پدرش است. حس میکردم چقدر خوشبخت است. آنهم در روزهایی که من دچار افسردگی و دلمردگی بودم. مطمئن بودم من هم اگر مثل او لباس بپوشم حس بهتری پیدا میکنم. ساعتش را که دیگر نگو... معمولاً لباسهای آستینکوتاه میپوشید که درخشش ساعتش چشم همه را خیره کند.
این شد که افتادم به خرید لباسهای مارک و معروف...
-📔|کتابتولددرتوکیو-
📔|#معرفیکتاب
این کتاب توسط حجت الاسلام محمد داستانپور با هدف دادن آگاهیهای لازم برای پیشگیری از بیگاری عاطفی تنظیم شده است.
به طور کلی بحث دل بستن و دلربایی و دل دادن و .. از موضوعاتی است که همیشه دغدغه بشر بوده و به همین دلیل است که باید ابتدا بحث محبت مطرح شود و سپس به سراغ مباحث دیگر رفت. از این جهت این کتاب ابعاد مختلف محبت را مورد بررسی قرار میدهد.
-منوپنجوارونهام-
#معرفیکتاب
این کتاب ارزشمند ، دفترچه خاطرات یکی از شهدای گرانقدر جنگ تحمیلی بنام شهید «سعید مرادی» است که اکبر شاهدی مسؤل یکی از گروههای تفحص شهدا در مناطق جنگی پیدا کرده است. اولین عبارتی که در دفترچه این شهید بزرگوار به چشم می خورد این است.
(به یابنده: ای که این دفترچه را پیدا می کنی، اگر مردی، آن را به یکی از نشانی های زیر برسان. اگر هم مرد نیستی که یک فکری به حال نامردی خودت بکن.)
علی مؤذنی سپس یادداشت های شهید را به صورت کتاب درآورده و در اختیار علاقمندان قرار داده است. این دفترچه خاطرات مربوط به سالهای حضور شهید مرادی در جبهه است که به قلم خود او نگاشته شده است. شهید مرادی در ابتدای کتاب، جریان وداع با خانوادهاش برای حضور در میدان جنگ، سپس آشناییاش با ابراهیم رحمانی، محمد جوادی، عباس شاکری، علی ماکت و رضا شعبانی و نوجوان پانزده سالهای به نام رسول که همه اینها به جز ابراهیم رحمانی شربت شهادت را نوشیدهاند، اکنون این دفترچه در دست ابراهیم رحمانی است
-نهآبینهخاکی-
#معرفیکتاب
این کتاب به روایت خاطرات کونیکویامامورا می پردازد. وی تنها مادر شهید است که اصالتی ژاپنی دارد و فرزند شهیدش جوان نوزده سالهای بود که هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم، راهی جبههها شد تا از اسلام و ایران دفاع کند که در عملیات والفجر یک، در منطقه فکه به شهادت رسید.
.•.•.•
#برشیازکتاب
همین که پا به اتاق گذاشتم، برادرم، هیداکی، با توپ پُر به سراغم آمد و، درحالیکه پدر و مادرم میشنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیچ میفهمی زندگی با یک مسلمان چه سختیهایی دارد؟! آنها هر گوشتی نمیخورند! شراب نمیخورند! اصلاً تو میدانی ایران کجای دنیاست که میخواهی خاک آبا و اجدادیات را به خاطرش ترک کنی؟!» هیداکی رگ غیرت برادریاش میجوشید و صورتش مثل کوره سرخ شده بود. بغض کردم و رفتم توی اتاقم؛ همانجا که اتسوکو نشسته بود و با غیظ و غضب نگاهم میکرد. ناامیدی و دلتنگی بر سرم آوار شد. دوست داشتم از خانه بیرون میزدم و صاف میرفتم مقابل شرکت مرد ایرانی و از او خواهش میکردم درِ خانه ما را نزند و مرا فراموش کند.
-مهاجرسرزمینافتاب-
🔗|#معرفیکتاب
ننه علی» لقب معروف و مشهور مادری است
که مدت ²⁰ سال به صورت شبانه روز در خانه کوچک و محقرش کنار مزار فرزندش در قطعه ²⁴ بهشت زهرا(س) تهران زندگی می کرد و موجب حیرت و تغییر احوالبسیاریازمراجعین به بهشت زهرا(س) شده بود.
-
#برشیازکتاب
همه مادرها خوبند؛ سرشار از زیبایی و خصلت های نیکو. اصلا مادر شدن انگار همان کامل شدن در خوبی ها و زیبایی هاست. و این گونه است که روایت های دینی، فوت شدن مادر در هنگام وضع حمل را شهادت محسوب کرده اند. سخن از انسان هایی است که بیشتر در قامت فرشتگان عرض اندام می کنند و آسمانی ترند تا زمینی. «ننه علی» یکی از مادرانی است که با پدید آمدن شرایط خاص در زندگی اش، جلوه هایی از روح عالی و عاطفه مادرانه را نمایان ساخت که تحسین همگان را برانگیخت. کاری که ننه علی انجام داد، بیشتر شبیه افسانه و رویا بود تا واقعیت اجتماعی.
-کتاب:ننھعلے-
📚|#معرفیکتاب
کتاب حاء. سین. نون زندگی امام حسن مجتبی (ع) را از زمانی که حضرت علی (ع) به شهادت رسید و خلافت او آغاز شد تا روز شهادت ایشان را برای ما به تصویر میکشد. موضوع صلح محور اصلی این کتاب است. سید علی شجاعی در کتاب حاء. سین. نون با رفت و برگشتهای راوی بین دو جبهه امام و معاویه و بازسازی و بازیابی اهداف، شخصیت معاویه، تصویری جدید از صلح امام به مخاطبانش نشان میدهد. سید علی شجاعی در این کتاب به روایت و بررسی 11 سال آخر زندگی امام حسن مجتبی (ع) که شامل ایام صلح و سپس شهادت ایشان است، پرداخته است. او با توضیح دادن شخصیت حضرت و رفتارشان در برابر مکر معاویه، سعی کرده تا کمی از اسرار پنهان و پوشیدهی انتخابهای امام را برای ما آشکار کند.
-کتاب:حاء،سین،نون-
#معرفیکتاب
کتاب حوض خون؛ روایت زنان اندیمشک از رختشویی در دفاع مقدس با تدوین و نگارش فاطمهسادات میرعالی بهتازگی توسط انتشارات راهیار شده است.
____
#برشیازکتاب
شوهرم چند ماه یک بار از جبهه میاومد خونه، بیچاره مرا با دستهای زبر و زخم شده میدید. تازه بوی وایتکس هم میدادم. خدا رحم کرد طلاقم نداد! اول ِ مصاحبهها درد و زجرشان توی ذهنم پررنگ بود، اما انتهای مصاحبه وقتی متوجه میشدم هنوز حاضر هستند پای انقلاب جان بدهند، وقتی تلاش میکردند راهی برای شستن لباسهای رزمندگان جبهۀ مقاومت پیدا کنند و بعضی از آنها از من میپرسیدند »راهی سراغ نداری بریم سوریه لباس رزمندهها رو بشوریم؟«، معادلات ذهنم دربارۀ اینکه افرادی زجرکشیده هستند به هم میخورد. خانمهای رختشویی با وجود همۀ سختیها و دردهایی که دیدهاند و از نزدیک تکههای بدن شهدا را لمس کردهاند، روح زینبی دارند و با بیان تمام تلخیها، از شستن لباس رزمندهها به زیبایی یاد میکنند. ا گر غیر از این بود، اکنون با وجود ناتوانی، باز پای ثابت فعالیتهای انقلاب نبودند. یادم هست برای هشتمین جشنوارۀ عمار در اندیمشک، همین خانمها پای کار آمدند و روز افتتاحیه، خودجوش برای افراد شرکت کننده آش درست کردند. پای دیگهای آش صلوات میفرستادند و شعار میدادند و این حس وحال، تجلی روزهای رختشویی بود.
-کتاب:حوضخون-
『📚|#معرفیکتاب』
(زندگینامه و خاطراتی از سردار سرلشکر شهید حجتالاسلام مصطفی ردّانیپور)» را گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گرداوری و تدوین کرده است. سردار ردّانیپور در یکم فروردین سال ۱۳۳۷ در اصفهان چشم به جهان گشود ودر عملیات والفجر۲ و تاریخ پانزده مرداد ۱۳۶۲
به شهادت رسید.
#یادکنیمشهداراباذکرصلوات
📔؛کتاب:مصطفی'
#معرفیکتاب
نویسنده موقعیت داستان را در کشور عراق با شخصیتهای خارجی خلق کرده است و در این کار بسیار توانا بوده است. دو جوان یکی دختر عرب به اسم زیبا و دیگری پسری اروپایی به اسم جوزف که هر دو داعشی هستند برای عملیاتی انتحاری به مسیر پیادهروی اربعین آورده میشوند.
کتاب داعشی و عاشقی خط شکنی در مورد رمان با موضوع داعش است، نویسنده در این کتاب خودش را درگیر فرم نکرده است، او به سراغ ساخت شخصیت رفته است و شخصیتهای متفاوت و عمیقی خلق کرده است و خواننده را با خود با آنها همراه میکند.
_________
#لبیک_یا_خامنه_ای
-📔؛کتاب:داعشیوعاشقی-
#معرفیکتاب
کتاب ستاره ها چیدنی در ۱۳ فصل نوشته شده است. این رمان ایرانی که از زندگی یک دختر آمریکایی الهام گرفته شده است، با توصیف وضعیت یک دختر آغاز می شود.
_______
#برشیازکتاب^^
صبح زود روز یکشنبه، وقتی پدر و مادر سارا هنوز خواب بودند، سارا بهسمت مرکز اسلامی نیویورک به راه افتاد و ماشا هم در میانه راه به پیوست. سارا با لبی خندان و تصویری بشاش به ماشا رسید. وقتی ماشا به خاطر خوشحالیاش را پرسید. سارا گفت برایش باورنکردنی که بعد از صحبت با پدرش، تا حد زیادی از مخالفت پدرش کم شده است.
موضوع از این قرار بود که: شب گذشته، سارا بعد از چند روز ماندن پیش ماشا، بالاخره عزمش را جزم کرد که به خانه برگردد و با پدرش صحبت کند. برای همین وقتی از تماس تلفنی ماشا به پدرش -که به خواست سارا انجام شد- فهمید پدرش کمی سرحال است و وقت مناسبی برای صحبت کردن با اوست، از ماشا خداحافظی کرد و به خانهشان رفت.
📚؛کتابستارههاچیدنینیستند'
روزگارطبیه
نویسنده بخشی از وضعیت پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و نحوه مبارزه انقلابیون را با نثری روان به تصویر کشیده و با شرح زندگی ۴ شهید انقلاب شهیده طیبه و مرتضی واعظی و همسرانشون ،از تلاش و سختی ایی که افرادی برای پا گرفتن این انقلاب به جان خریدند و در این راه جان دادند سخن به میان می آورد.
#معرفیکتاب