گفتم بمن که خیلی خوش گذشت الحمدلله
چیه همیشه یکم سرما یکم سرما، یکبار هم خیلی سرما، بالاخره تنوع شد هیجان داشت.
دخترها متعجب نگاهم کردند
یکی گفت چه دید متفاوتی
دقیقا نمیدانم با دخترانِ خانه فرزندان چه کارهای بزرگی میتوان انجام داد، فقط بهشان گفتم بچه ها از مزار شهدا شروع کردیم همیشه یادمان بماند کارهای بزرگ شروع قوی میخواهد.
هیچکدام کتابهایی که داده بودم را نگاه نکرده بودند🤔
#کار_برای_خدا_خستگی_ندارد
#کار_نشد_نداره
@omkarrar
هندوانه کوچک
لابلای زندگی و کارها، وقت و بی وقت سری به مغازه میزنیم، من میمانم همسرم قفسه میزند، او میماند من جنس ها را مرتب میکنم. یک روز جارو کردم یک روز دستمال کشیدم یک شب کتاب چیدم. طبیعتا آدم با دستی که بچه بغل میکند هندوانه بزرگی نمیتواند بردارد،
حالا دیگر مقر تقرییا آماده شده. منتظر فرشته هایی از آسمان بودم اسپند به دست برای کمک و تبریک ،با سلام و صلوات وارد شوند.
که سرمای زیاد مغازه و بهم ریختگی های کریمه یکهو بخود آوردم.
دیدم اینطور فایده ندارد، باید خودم بروم سراغ فرشته های زمینی.
مدل کار سپردن مرا دوستان دیدند، لابلای توضیحات مختصر،سی و هفت بار میگویم: *کاری نداره*
باز هم از مادرم بهتر، کارهای سختترتر را صد و سی و هفت بار میگویند: *کاری نداره*
خلاصه دو سه نفر گفتند میایند کمک تا درب باز بماند
با سوره فتح شروع کردیم
انشالله سرآغاز خیر و برکت های سرشار باشد
#جهاد_اقتصادی
#جهاد_فرهنگی
#کار_نشد_نداره
@omkarrar