🔰راستش را بخواهید نه دستم به نوشتن میرود و نه فکرم تمرکز دارد ... شادی طوفان الاقصی و بعد غم اشک های خشکیده روی گونه های خاک الود کودک معصوم و نگاه های بهت زده ... اگر از شهر مینویسم از اقتصاد یا از حکمرانی و... دردم از یک چیز است دردم از بنیانهای جامعه و روابط انسانی گرفتار سکولاریسم و غربت دین است ، در خیال باطل خودم از مرزهای دین و دینداری دفاع میکنم اما معادله خلاف این است انچه تا امروز بوده این است که دین از من دفاع کرده ...
اما غزه ، غزه که امروز تماماً روضه مجسم است قرار از من ربوده است ... میشود آه مظلوم را شنید و ارام نشست انگاه دم از دین زد ؟ باز از دین نوشت و از دین گفت ... دستم میلرزد نکند قلم از اردوگاه نفاق جوهر میگیرد ... راستی چگونه محرم به خیمه اباعبدالله وارد شوم و به روی خودم نیاورم از زخم سر باز بر پیکر امت ...
💢انچه خواندید متن ناتمامی بود که یک هفته بعد از طوفان الاقصی نوشتم و در حین نوشتن منصرف شدم ... ان موقع که شادی ، خشم ، اشک و ترس همراه لحظه هایم ... و آرام آرام ماجرا عادی شد و وضعیت منهم عادی... چه عادت شومی ... اما حس سرد بی عملی با من است و البته کمی گلایه از همکاران شهید بزرگ مقاوت سلیمانی عزیز ، گمان میکنم انها هم باید کمی شرمنده بی عملی باشند ...
شاید حکمت اینکه در این ماجرای بزرگ تاریخی ما که همیشه در خط مقدم بودیم انقدر کمرنگ و دلسرد کننده بودیم و فقط به رجز خوانی های دیپلماتیکِ تکراری وزارت خارجه اکتفا کردیم این باشد که ما کار نکرده و زحمت دیگران را به پای خودمان فاکتور میزنیم ، انوقت چه میکردیم با این همه تکبر و خود بزرگبینی که در ما ایجاد شده در صورت دخالت یا حتی حمایت های قویتر .
آیا رنج و مقاومت فلسطینی و مبارزه جانانه انها را هم احیانا منکر نمی شدیم ؟
به گمانم جامعه حزباللهی حداقل مطالبه یک عذرخواهی رسمی کند .
#سردار_شریف
✍️ مهدی اخلاقی
https://eitaa.com/ommat_Dream