امام موسی صدر با دختر دست داد؟ 😲👇
دختر مسیحی دستش را به طرف امام موسی صدر دراز کرد.
ایشان طبق عادت، دست خود را روی سینه گذاشتند.
دختر پرسید: «میخواهید نجس نشوید؟»
ایشان با زیرکی پاسخ دادند:"بل لا حافظ علی طهارتک"
«برعکس، تو آنقدر باارزشی که چنین تماسهایی حریم قدسی و زنانهی تو را آلوده میکند...»
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon
کانال امت برتر
@ommatebartar
خاطره امر به معروف دهه شصت
یک بار در ایام جنگ به چند نفر خانم جوان برخورد کردم که در پارکی نشسته بودند و سؤال کردم که چه شده؟ مشکلتان چیست؟
گفتند: «با سه ماشین وارد قم ميشديم که مأموران بازرسي كردند و از يكي از ماشینهاي ما یک نوار ترانه پیدا کردند و ما هم معطلیم.»
به دایرهی منکرات رفتم و قضیه را جویا شدم. گفتند: «حاج آقا! مگر امر به معروف واجب نیست»،
گفتم: «بله! ولی عمل خودتان که بسیار منکرست! اوّلاً چرا تجسس کردید؟ دوّماً عمل شما متناسب با مقدار منکر ایشان نیست؛ شما سه تا ماشین را اسیر کردید و شخصیتشان را خُرد نمودید.
اينها از قم، دین را باید یاد بگیرند و بروند. بهتر نبود لااقل نوارشان را كه میگرفتید، یک نوار خوب و زیبا هدیه میدادید؟!
حضرت امام هم فرمودهاند که تمام موسیقیها حرام نیست، یک موسیقیِ خوب، جایگزین میکردید.»
اين قضيه مربوط به زماني بود که ایران اولین موشک را به بغداد زده بود، گفتم: «الآن مردم خوشحالند، کاری نکنید که از دین بترسند و وحشت کنند.»
👤حجةالاسلام سید عباس لاجوردی
@khameroon
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ به ڪانال امت برتر بپیوندید
🆔https://eitaa.com/ommatebartar
#وظیفه_همگانی
🚫به خانم #بدحجابی گفتم: "لطفا حجاب رو رعایت کنین".یکی شنید خندید و گفت: اون که عمل نکرد، خودتو خسته کردی!!
🚫گفتم: من به #وظیفه ی خودم عمل کردم،اگه ۱۰درصد تاثیر داشت ۹۰درصد بقیه ش با شماهاست[تمام خانوما] که به #بهانه ی عدم تاثیر #کوتاهی می کنین.
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon
-----------------------------------
✅ به ڪانال امت برتر بپیوندید
🆔https://eitaa.com/ommatebartar
به_خانم_ما_میگه_بقچه😕
ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎﯼ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ:👇🏻
👈🏻ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﻗﻢ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺭﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﯾﻢ 🚍
ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﻫﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ👩🏻
ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻥ !
ﻫﯽ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﺮﺷﻮ
ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻦ😁🏻♀
ﻫﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﯿﻨﺸﺴﺖ، ﻫﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺟﻠﺐ ﺗﻮﺟﻪ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﮐﻨﻪ .🔔😒
ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﯾﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﻮ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ
ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ( ﺧﺐ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﻪ ﻫﻢ
ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ)
ﮔﻔﺖ :
📣ﺁﻗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﻘﭽﻪ ﭼﯿﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭﺕ؟😏
ﺑﺮﺩﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺑﺸﯿﻨﻪ .
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺎ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻘﭽﻪ !😥
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺎﺳﺖ .😠
ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﭘﯿﭽﯿﺪﯾﺶ؟
ﻫﻤﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ.😂
ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮑﻤﻮﻥ ﮐﻦ ﻧﺬﺍﺭ ﻣﻀﺤﮑﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﺸﯿﻢ...😔
ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺳﯿﺪ.💬
ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : 📢ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ!
ﺯﺩ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ .😳
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺑﻐﻞ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ؟
ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎﺟﻮﻥ، ﻣﺎﺷﯿﻨﻪ !🚗
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻢ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﺗﻮ، ﺁﺧﻮﻧﺪ؟!😳
ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺍ؟! ﺩﯾﺪﻡ .
ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺭﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ؟
ﮔﻔﺖ : ﭼﺎﺩﺭﻩ ﺭﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺩاره!
ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺐ، ﭼﺮﺍ ﭼﺎﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﮔﺎﺯ ﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﮐﻨﻢ، ﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ !😡
ﭼﺎﺩﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮐﺴﯽ ،
ﺧﻂ ﻧﻨﺪﺍﺯه ﺭﻭش ...👀
ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺐ، ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﯽ ﺭﻭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ؟
ﮔﻔﺖ ﺣﺎﺟﯽ ﺟﻮﻥ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻗﺮﺁﻥ .😩
ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻤﻮﻣﯿﻪ !🚍
ﮐﺴﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ !
ﺍﻭﻥ ﺧﺼﻮﺻﯿﻪ ﺭﻭﺵ ﭼﺎﺩﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ !☝️🏻
"ﻣﻨﻢ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻪ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ
ﺧﺼﻮﺻﯿﻪ، ﻣﺎ ﺭﻭﺵ ﭼﺎﺩﺭ کشیدیم☺️♥
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon
---------------------------
✅ به ڪانال امت برتر بپیوندید
🆔https://eitaa.com/ommatebartar
امر به معروف به شیوه مجلسی!
مرد همانطور که خمیازه می کشید خدمت ملامحمد تقی مجلسی رسید و داستان همسایه عرق خور و قماربازش را تعریف کرد.
- بله جناب شیخ، شب ها آسایش و خواب نداریم چه کنیم؟
- امشب همسایه و دوستانش را برای شام دعوت کن! من هم خواهم آمد!
مرد عطار همان کار را انجام داد. همسایه تا وارد اتاق خانه شد شیخ را دید. به سمت دوستانش برگشت و آرام گفت:
- می خواهم روی شیخ را کم کنم!
با صدای صاف کرده گفت:
- شیوه ای که شما در زندگی دارید درست است؟ یا کاری که ما انجام می دهیم؟! ما عرق می خوریم و قمار می کنیم اما نمک کسی را بخوریم به او خیانت نمی کنیم!
ملامحمد تقی مجلسی گفت:
- من این مطلب را قبول ندارم!
- چرا؟ عین حقیقت و به خدا قسم راست گفتم!
شیخ چند لحظه مکث کرد و پاسخ داد:
- تا به حال نمک خدا را خورده اید؟!
سکوت اتاق را فراگرفت. پس از چند دقیقه همسایه و دوستانش آرام از خانه مرد عطار بیرون آمدند.
فردای آن شب مرد همسایه قمارباز، سرافکنده و غسل کرده برای توبه در خانه ملامحمد تقی را زد.
📔علامه مجلسی مردی از فردا، ص ۲۴
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon
--------------------------------
✅ به ڪانال امت برتر بپیوندید
🆔https://eitaa.com/ommatebartar
اگه سگ گازت بگیره تو هم گازش میگیری؟
روزی حضرت عیسی علیهالسلام از کنار چند نفر یهودی گذشت و آنها به او دشنام دادند. اما حضرت عیسی به آنها سلام کرد و از خوبیهایشان گفت! یکی از حواریون پرسید: چرا این حرفهای زشت را با حرفهای زیبا پاسخ دادید؟ حضرت گفت: هر کسی از چیزی استفاده میکند که دارد! آنها از بدی پُر شده بودند و من از خوبی...
📚 جوامع الحکایات و لوامع الروایات، ص184.
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon
-------------------------
✅ به ڪانال امت برتر بپیوندید
🆔https://eitaa.com/ommatebartar
چرا چیزی نگفتی؟!
خانه ی یکی از اقوام، که ماهواره هم داشتند، دعوت بودیم.
رضا توضیحاتی در مورد نحوه تشکیل این شبکه ها، منابع مالی، اهداف و حامیانشون داد.
- چند نفری شروع کردن به مسخره کردن رضا!
- میگفتن: مغزت رو شستشو دادن، تو کله شما کردن که ماهواره بده و...
بعد از مهمانی، من با رضا تند برخورد کردم که: چرا این حرف ها رو میزنی که مسخره ات کنند؟!
رضا گفت: " من توضیحات لازم رو گفتم و وظیفه ام رو در قبال این خانواده انجام دادم؛ دیگه اون دنیا از من نمی پرسن تو که دیدی و میدونستی چرا چیزی نگفتی؟؟!!"
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon
----------------------------
✅ به ڪانال امت برتر بپیوندید
🆔https://eitaa.com/ommatebartar
شما هم به عقاید ما احترام بگذارید!
دیشب داشتم تو کوچه میرفتم. یه ماشین صدای ضبطش، که ترانه پخش میکرد، رو زیاد کرده بود.🔊🔊
از کنارم رد شد.
- گفتم: امشب شب شهادته!!
رفت جلوتر وایساد.
چندتا جوان تو ماشین بودن🚙
رسیدم بهش....
- دست گذاشتم رو سینه و گفتم: سلام.
- گفت: سلام. چی گفتی؟
- گفتم: امشب، شب شهادته!
- گفت: من شاید یه جوری عزاداری کنم صد برابر از شماها بهتر!
- گفتم: دمشما گرم! منم چیزی نگفتم! فقط گفتم شب شهادته...
- گفت: خیلی خوبه به عقاید همدیگه احترام بگذاریم!!
- گفتم: خدا خیرت بده! پس به عقاید ما احترام بگذار و صدای ضبطت رو کم کن و فقط خودت گوش بده....
- بعد گفتم: اصلا شب شهادتم نباشه، این صدای زیاد برای ساکنین محل، مزاحمت ایجاد میکنه. اصلا مداحی هم باشه، صدای ضبط باید طوری باشه که مزاحمت برای دیگران ایجاد نکنه...
آخرش هم به همدیگه ابراز محبت کردیم و از کنار هم گذشتیم...
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon
------------------------------
✅ به ڪانال امت برتر بپیوندید
🆔https://eitaa.com/ommatebartar
💢خاطره ای از یک روحانی!
❗️«دخترهای دانشگاه باید اسلحه حمل کنند!»❗️
🔸بخش اول
ساعت حدود 5 عصر بود و من مشغول نوشتن یک طرح برای باشگاه پژوهشی در کمیته ی فرهنگی بودم✍🏻
کاملاً تمرکز گرفته بودم که ناگهان یک دختر خانمی مانتویی، با ظاهری بسیار نامناسب وارد اتاق من شد و سلام کرد!
جواب سلامش را که دادم بدون مقدمه گفت: «حاج اقا ببخشید می توانم به شما اعتماد کنم؟ بچه ها می گویند راز کسی را فاش نمی کنید!».
من هم بگونه ای که خیالش را راحت کنم محکم گفتم: « مطمئن باش من در موضع مشورت به هیچ کس خیانت نمی کنم ».
همین که خیالش راحت شد چند لحظه ای سکوت کرد و بعد با احتیاط گفت: «حاج آقا من یک سؤال شرعی دارم آیا دختران می توانند برای امنیت خود اسلحه همراه خودشان داشته باشند؟».
شما بودی چی می گفتی؟
من که از تعجب نمی دانستم چه بگویم تمرکز گرفتم و با تامل گفتم: «منظورت را واضح تر بگو»
آن دختر خانم که جرأت حرف زدن پیدا کرد بود گفت: «حاج آقا راستش را بخواهید من هر روز یک سلاح سرد امثال چاقو و ... با خودم دارم ولی می خواهم یک کلت کمری تهیه کنم!»
توی این دانشگاه ما، چیزهایی آدم می بیند که در هیچ جای دنیا نمونه ندارد!
گفتم: «آخه چرا؟»
گفت: «حاج آقا من بعضی وقت ها که تا ساعت 9 یا 10 شب کلاس دارم وقتی به منزل بر می-گردم نزدیک ساعت 11 شب می شود برای همین وقتی از دانشگاه به طرف خانه می روم در پیاده رو پسرها اذیت می کنند و متلک می گویند. یا وقتی منتظر تاکسی می شوم ماشین های مدل بالابوق می زنند و اذیت می کنند! حاج آقا به خدا شاید وضع ظاهریم به نظر شما بد باشه ولی من اهل خلاف و رابطه های نامشروع نیستم من فقط دلم می خواهد خوش تیپ باشم!»
من هم بدون مکث گفتم: «خوب از نظر دین هیچ طوری نیست شما اسلحه دفاعی داشته باشید اصلاً همه ی دختران برای دفاع از خود باید نوعی اسلحه حمل نمایند ولی نه هر سلاحی یک نوع سلاح است که خیلی هم قدرت تخریب و دفاعی بالایی دارد!»
بنده ی خدا که منتظر موضع مخالف من بود با این حرف های من داشت شاخ در می آورد! برای همین خیلی زود گفت: «چی؟ چه؟ چه اسلحه ایی مجاز است؟ اسمش چیه؟».
من که دیدم بدجوری عجله داره گفتم: «اگه بگم قول میدی یک هفته استفاده کنی اگه جواب نداد دیگه استفاده نکن».
بنده خدا خیلی هیجان زده شده بود گفت: «قول می دم قول می دم ... قول مردونه!».
گفتم: «اسم آن سلاح بی خطر و بسیار کار آمد چادر است! شما یک هفته استفاده کن ببین اگه کسی مزاحمت شد دیگه هیچ وقت به طرفش نرو!».
با تعجب مثل کسی که ناگهان همه انرژی اش کاهش پیدا کرده باشد گفت: «چادر! اخه چادر ...».
گفتم: «دیگه آخه ندارد یک هفته هم هیچ اتفاقی نمی افتد».
با حالت نیمه ناامید تشکر کرد و رفت.
و من ماندم و فکرِ مشغول، که ای بابا عجب کاری کردم نکند بنده خدا دیگر هیچ وقت سراغ چادر نرود نکند از مشورت کردن با روحانی بیزار شود. وجدانم، من را سرگرم این فکرها کرده بود که یادم افتاد به حرف امام خمینی عزیز(ره) که فرمودند: «ما مأمور به وظیفه هستیم نه مأمور به نتیجه!».
لذا با خدای خودم خیلی خودمانی گفتم: «خدایا من سعی کردم وظیفه ام را انجام دهم انشالله مورد رضایت تو قرار گرفته باشد بقیه اش هم، هر چه تو صلاح بدانی...».
مدت حدود یکی دو ماه از جریان گذشت و من به کلی فراموش کرده بودم تا اینکه روزی یک خانم محجبه به اتاق من آمد سلام کرد گفت: «حاج آقا من رو می شناسی؟».
من هم هرچه فکر کردم به یاد نیاوردم برای همین گفتم: «بخشید شما را نمی شناسم».
گفت : «من همان دختری هستم که اسلحه به من دادی تا همراه خودم حمل کنم حالا هم که می بینید مثل یک بچة خوب، سلاح چادر حمل می کنم هرچند هنوز درست و حسابی چادری نشده ام!».
من هم که حیرت زده شده بودم گفتم: «خوب برایم تعریف کن چه شد که چادری بودن را ادامه دادی؟»
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon
---------------------------
✅ به ڪانال امت برتر بپیوندید
🆔https://eitaa.com/ommatebartar
#مهربانی
یـہ روز داشتیم با ماشیـن تـو خیابون مےرفتیـم
سر یـہ چراغ قرمز ...🚦
پیرمـرد گل فروشـے با یـہ ڪالسڪه ایستاده بود ...
منوچـہر داشت از برنامـہ ها
و ڪارایـے ڪـہ داشتیم مےگفت ...😌
ولـے مـن حواسـم بـہ پیرمرده بود ...
منوچـہر وقتے دید
حواسم به حرفاش نیست ...
نگاهـمو دنبال ڪرد و فڪر ڪرده بود دارم به گلا نگاه میکنم ...🌷
توے افڪـار خـودم بودم ڪہ
احسـاس ڪـردم پاهام داره خیس مے شہ ...!!!
نـگاه ڪردم دیـدم منوچـہر داره گلا رو دستہ دستہ میریزه رو پاهام ...💐
همـہ گلاے پیرمرد و یہ جا خریده بود ..!
بغل ماشین ما ،
یـہ خانوم و آقا تو ماشین بودن …
خانومـہ خیلـے بد حجاب بود …
بـہ شوهرش گفت :
"خـاااااڪـــــ بـر سرتــــــ ... !!!
ایـݧ حزب اللہـیـا رو ببین همه چیزشون درستـہ"😎
منوچہر یـہ شاخـہ🌹برداشت و پرسیـد :
"اجازه هسـت ؟"
گفتـم : آره
داد به اون آقاهـہ و گفت :
"اینو بدید به اون خواهرمون ...!"
اولیـݧ ڪاری ڪہ اون خانومہ کرد
ایـن بود که رژ لبشو پـاڪــ ڪـرد و روسریشو ڪـشـید جلو !!!😇
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon
------------------------------
✅ به ڪانال امت برتر بپیوندید
🆔https://eitaa.com/ommatebartar