🔰خبری که رهبر انقلاب از سناریوی دشمن برای ایجاد آشوب دریافت کرد
🔹سعدالله زارعی تحلیلگر مسائل بینالملل: از حدود دو هفته یا سه هفته قبل از اغتشاشات، مذاکراتی در دوحه بعد از سفر جوزف بورل به تهران در رابطه با بحث هستهای ایران شکل گرفت.
🔹آنجا گفته شد که ایران با اروپا به توافقاتی رسیدند و چرخهی گفتوگوهای هستهای یک مقداری فعال شد. ایران هم در این فاصله در خصوص بازرسیها و آن سه مرکز ادعایی آژانس انعطافهایی نشان داده بود و کار داشت با گفتوگو جلو میرفت؛ هم نمایندگان اروپا بودند و با یک فاصلهی مکانی نمایندگان آمریکا بودند.
🔹اما حدود دو هفته قبل از آغاز اغتشاشاتی که در شهریور شروع شد یک دفعه آمریکاییها مذاکرات را متوقف کردند و رابرت مالی، مسئول میز ایران و مسئول مذاکرات هستهای در پاسخ به جوزف بورل که میگوید چرا متوقف کردید، میگوید دو هفته صبر کنید ایران امتیازاتی خواهد داد که تعجب خواهید کرد و اتفاقاتی در ایران میافتد که خودشان میآیند دنبال ما و امتیازات ویژهای خواهند داد!!
🔹خب این هم نشان میدهد که قبل از آغاز اغتشاشات، وضعیت اغتشاشات و برنامهها و حتی زمان آغاز اغتشاشات تا حدودی معلوم بوده است.
✅زمانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha
35.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥به روز با آقا
✅ برداشتی از بیانات در دیدار جمعی از بانوان
👌 نسخه مناسب برای اشتراک در شبکههای اجتماعی
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
#روز_زن
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ويژه
📹 سخنان مادر گرامی رهبرانقلاب درباره روش تربيت فرزندانشان
🌸 انتشار به مناسبت روز مادر
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
#روز_زن
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha
❤️حضرت فاطمه سلاماللهعلیها:
🌸🍃خوشرویی هنگام روبهرو شدن با مومن بهشت را بر فرد خوشرو واجب میکند.
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
#روز_زن
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha
ام ابیها (س)
کتاب #یادت_باشد 💞بر اساس زندگی #شهیدمدافع_حرم_حمید_سیاهکالی_مرادی 💠| یــادت باشد #قسمت_1 "ف
#قسمت_1 👆👆👆👆
رمان *یادت باشد*👇
خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر شهید
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
@ommeabeha
ام ابیها (س)
💠| یــادت باشد #قسمت_10 خیلی خوشحال بود. من بیشتر از حمید ذوق کردم. حال و حوصله مأموریت، آن هم ف
💠| یــادت باشد
#قسمت_11
ایام نامزدی خداحافظی های ما داخل حیاط خانه به اندازه ی یک ساعت طول میکشید.بعضی اوقات خداحافظی بیشتر از اصل آمدن و رفتن های حمید طول و تفسیر داشت.حتی دوستان من هم فهمیده بودند.هروقت زنگ میزدند،مادرم به آنها می گفت: ((هنوز داره تو حیاط با نامزدش صحبت میکنه.نیم ساعت دیگه زنگ بزنید!))
نیم ساعت بعد تماس میگرفتند و ما هنوز توی حیاط مشغول صحبت بودیم.انگار خانه را ازما گرفته باشند،موقع خداحافظی حرف هایمان یادمان می افتاد . . .
تازه از لحظه ای که جدا میشدیم،می رفتیم سر وقت موبایل.پیامک دادن ها و تماس هایمان شروع میشد.حمید شروع کرده بود به شعر گفتن.من هم اشعاری از حافظ را برایش می فرستادم.بعد از کلی پیام دادن،به حمید گفتم: ((نمیدونم چرا دلم یهو چیپس و ماست موسیر خواست.فردا خواستی بیای برام بگیر.))جواب پیامک را نداد.حدس زدم از خستگی خوابش برده.پیام دادم: ((خدایا به خواب عشق من آرامش ببخش،شب بخیر حمیدم.))
من خواب نداشتم.مشغول درسم شدم و نگاهی به جزوه های درسی انداختم.زمان زیادی نگذشته بود که حمید تماس گرفت.تعجب کردم.گوشی راکه برداشتم،گفتم: ((فکر کردم خوابیدی حمید،جانم؟زنگ زدی کار داری؟))گفت: ((از موقعی که نامزد کردیم به دیر خوابیدن عادت کردم.یه دقیقه بیا دم در،من پایینم.))گفتم: ((ماکه خیلی وقته خداحافظی کردیم،تو اینجا چیکار میکنی حمید؟!))
چادرم را سر کردم و پایین رفتم ....
-کلی چیپس و تنقلات خریده بود . . .
#•♡• #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج •♡•
ادامه دارد....
@ommeabeha
💠 یــادت باشد
#قسمت_12
با هم خودمانی تر شده بودیم. دوست داشتم به سلیقه خودم برایش لباس بخرم.
اول صبح به حمید پیام دادم که زود تر بیاید تا برویم بازار و برایش لباس بخریم .
تاریخ ارسال پیامک روی گوشی که افتاد، دلم غنج رفت. امروز روز وعدهٔ ما برای محضر و خواندن عقد دائم بود؛ روز دهم آبان، ماه مصادف با میلاد امام هادی (ﷺ). دل توی دلم نبود. عاقد گفته بود ساعت چهار بعد از ظهر محضر باشیم که نفر اول عقد ما را بخواند.
حمید برای ناهار خانهٔ ما بود هول هولکی ماکارونی را خوردیم و از خانه بیرون زدیم. سوار پیکان مدل هفتاد به سمت بازار راه افتادیم.
وقت زیادی نداشتیم. باید زودتر بر میگشتیم تا به قرار محضر برسیم. نمیخواستم مثل سری قبل خانواده ها وعاقد معطل بمانند. حمید کت داشت. برایش یک پیراهن سفید با خط های قهوه ای و یک شلوار خریدیم.چون هوا کم کم داشت سرد می شد،ژاکت بافتنی هم خریدیم. تا نزدیک ساعت سه ونیم بازار بودیم. خیلی دیر شده بود. حمید من را به خانه رساند تا به همراه خانواده خودم بیایم و خودش هم دنبال پدر ومادرش برود.
جلوی در خانه که رسیدیم، از روی عجله ای که داشت ماشین را دقیقاً کنار جدول پارک کرد. داشتم با حمید صحبت می کردم که غافل از همه جا، موقع پیاده شدن یکراست داخل جوی آب افتادم! صدای خنده اش بلند شد وگفت:"ای ول دست فرمون. حال کردی عجب راننده ای هستم.
برات شومآخری پارک کردم !"ツ
#•♡• #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج •♡•
ادامه دارد.....
@ommeabeha
🌿 دریای بیکران
🌸🍃فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) کلمةاللهِ پرمضمون و مانند یک دریای ژرف و عمیق است. هر چه فکر انسان، ذوق انسان، طبع ظریف صاحبان طبع در این زمینه کنکاش بیشتری کند، تدبر و تأمل بیشتری کند، گوهرهای بیشتری به دست خواهد آورد. البته توصیهی همیشگی ما این است که ژرفپیمائی در این اقیانوس نور و معنویت به کمک احادیث اهلبیت باشد. ۸۷/۴/۴
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_زن
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha