صوت.mp3
7.61M
✅ویژه ثامن(1)
✳️ صوتی/ اختصاصی
❌ پیام روشنگری و بصیرتی سردار سرتیپ غلامرضا سلیمانی- رییس محترم سازمان بسیج مستضعفین-
✅نقشه راه بسیج در عرصه فضای مجازی با ایجاد طرح ثامن
✅ بسیج پرچمدار روشنگری و بصیرتی است
✅ ایجاد یک جهاد امید آفرینی در عرصه روشنگری و بصیرتی
✅حداکثر استفاده از فضای مجازی برای تقویت سرمایه اجتماعی
#نشستهای بصیرتی
#طرح شهید کمالی
https://sapp.ir/meyar.pb
eitaa.com/meyarpb
https://rubika.ir/meyar_pb
جبهه انقلاب.doc
52.2K
✅ویژه ثامن (1)
🌀نسخه word
🛑 یادداشت اختصاصی
✍️ فرصت ها و چالش های جبهه انقلاب اسلامی با رویکرد امید آفرینی و ارائه راهکارها
❇️به قلم: دکتر علی مرادزاده-کارشناس مسایل سیاسی
#نشستهای بصیرتی
#طرح شهید کمالی
🆔https://sapp.ir/meyar.pb
🆔eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
۱.m4a
1.59M
✅ویژه ثامن (1)
🌀 صوتی/ اختصاصی
♦️ پیام بصیرتی و روشنگری دکتر قاسم حبیب زاده- مسئول محترم سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سازمان بسیج مستضعفین به جوانان مومن و پایِ کار انقلاب اسلامی
❇️ مبارزه جوانان مومن انقلابی با جریان تحریف در قالب نشست های بصیرتی در فضای مجازی.
🛑 جریان تحریف و مکمل آن جریان تحریم در پی ناامید کردن مردم هستند.
🔷 همواره اراده مردم انقلابی ایران، تقویت انسجام ملی، فتح قله های شرافت و کرامت و پیشرفت می باشد.
#نشستهای بصیرتی
#شهید کمالی
https://sapp.ir/meyar.pb
eitaa.com/meyarpb
https://rubika.ir/meyar_pb
امیدآفرینی.pdf
6.36M
✅ویژه ثامن (1)
🛑 پرده نگار اختصاصی/
💢راهبردها و اقدامات کلان امید آفرینی
#نشستهای بصیرتی
#طرح شهید کمالی
🆔https://sapp.ir/meyar.pb
🆔eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
#رمان_بدون_تو_هرگز
#پارت_یازدهم
هر روز که مے گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ...
لقم اسب سرکش بود ... و علے با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ...
چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو مے کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ...
من که به لحاظ مادے، همیشه توے ناز و نعمت بودم ...
مے ترسیدم ازش چیزے بخوام ...
علے یه طلبه ساده بود ... مے ترسیدم ازش چیزے بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزے بخوام که شرمنده من بشه ...
هر چند، اون هم برام کم نمے گذاشت ...
مطمئن بودم هر کارے برام مے کنه یا چیزے برام مے خره ... تمام توانش همین قدره ...
علے الخصوص زمانے که فهمید باردارم ...
اونقدر خوشحال شده بود که اشک توے چشم هاش جمع شد ...
دیگه نمے گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ...
این رفتارهاش حرص پدرم رو در مے آورد ...
مدام سرش غر مے زد که تو دارے این رو لوسش مے کنے ... نباید به زن رو داد ... اگر رو بدے سوارت میشه ...
اما علے گوشش بدهکار نبود ...
منم تا اون نبود تمام کارها رو مے کردم که وقتے برمے گرده ... با اون خستگے، نخواد کارهاے خونه رو بکنه ...
فقط بهم گفته بود از دست احدے، حتے پدرم، چیزے نخورم ... و دائم الوضو باشم ...
منم که مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ...
9 ماه گذشت ... 9 ماهی که براے من، تمامش شادے بود ... اما با شادے تموم نشد ...
وقتی علے خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...
مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادے خبر تولد نوه اش رو بده ...
اما پدرم وقتے فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ...
لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانے هم می خواے؟ ...
و تلفن رو قطع کرد ...
مادرم پاے تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمے با چشم هاے پر اشک بهم نگاه مے کرد ...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سیدعلے حسینے
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
#پایگاه_بسیج_ام_ابیهــا_سلام_الله_علیها
#حوزه_مقاومت_بسیج_خواهران_حضرت_زهرا_ناحیه_کاشان
تلگرام👇
#⃣ @ommeabeha2
ایتا👇
#⃣ @ommeabeha
✍ ارتباط با ادمین:
🆔 @Basirateammar
#رمان_بدون_تو_هرگز
#پارت_دوازدهم
مادرم بعد کلے دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ...
بیشتر نگران علے و خانواده اش بود ...
و مے خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد هاے اونها باشم ...
هنوز توے شوک بودم که دیدم علے توی در ایستاده ...
تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمے تونستم جلوے خودم رو بگیرم ...
خنده روے لبش خشک شد ...
با تعجب به من و مادرم نگاه مے کرد ...
چقدر گذشت؟ نمے دونم ...
مادرم با شرمندگے سرش رو انداخت پایین ...
- شرمنده ام علے آقا ... دختره ...نگاهش خیلے جدے شد ... هرگز اون طورے ندیده بودمش ...
با همون حالت، رو کرد به مادرم ... حاج خانم، عذرمے خوام ولے امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید ...
مادرم با ترس ... در حالے که زیرچشمے به من و علے نگاه مے کرد رفت بیرون ...
اومد سمتم و سرم رو گرفت توے بغلش ... دیگه اشک نبود... با صداے بلند زدم زیر گریه ... بدجور دلم سوخته بود ...
- خانم گلم ... آخه چرا ناشکرے مے کنے؟ ...
دختر رحمت خداست ... برکت زندگیه ...
خدا به هر کے نظر کنه بهش دختر میده ...
عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود ...
و من بلند و بلند تر گریه می کردم ...
با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر مے شد ...
و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق ... با شنیدن صداے من داره از ترس سکته مے کنه ...
بغلش کرد ... در حالے که بسم الله مے گفت و صلوات مے فرستاد، پارچه قنداق رو از توے صورت بچه کنار داد ...
چند لحظه بهش خیره شد ... حتے پلک نمے زد ...
در حالے که لبخند شادے صورتش رو پر کرده بود ...
دانه هاے اشک از چشمش سرازیر شد ...
- بچه اوله و این همه زحمت کشیدے ...
حق خودته که اسمش رو بزارے ...
اما من می خوام پیش دستے کنم ...
مکث کوتاهے کرد ... زینب یعنے زینت پدر ...
پیشونیش رو بوسید ... خوش آمدے زینب خانم ...
و من هنوز گریه مے کردم ...
اما نه از غصه، ترس و نگرانے ...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سیدعلے حسینے
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
#پایگاه_بسیج_ام_ابیهــا_سلام_الله_علیها
#حوزه_مقاومت_بسیج_خواهران_حضرت_زهرا_ناحیه_کاشان
تلگرام👇
#⃣ @ommeabeha2
ایتا👇
#⃣ @ommeabeha
✍ ارتباط با ادمین:
🆔 @Basirateammar
1_431105171.opus
469.3K
✳️ صوتی/ اختصاصی
❌ پیام مهم حجت الاسلام و المسلمین تویسرکانی-مسئول محترم نمایندگی ولی فقیه در سازمان بسیج مستضعفین- خطاب به جوانان مومن انقلابی
✅حضور پرشور جوانان و جریان انقلابی در همه عرصه ها
✅حضور جوانان مومن انقلابی در فضای مجازی با هدف روشنگری و بصیرت افزایی
✅ خالی نکردن فضای مجازی برای سو استفاده دشمن
✅طرح رزمایش ثامن مقدمه ای برای عملیات های بزرگ بصیرتی
#ویژه هادیان و مسئولان سیاسی
#نشستهای بصیرتی
#طرح شهید کمالی
https://sapp.ir/meyar.pb
eitaa.com/meyarpb
https://rubika.ir/meyar_pb
493.5K
─═༅🍃🕊🍃༅═─
❓سوال: منظور مقام معظم رهبری از ضربه متقابل به آمریکا به خاطر شهادت حاج قاسم چیه؟
🎙ارائه پاسخ:برادر رحیمی
589.4K
─═༅🍃🕊🍃༅═─
❓سوال: تحلیل شما درمورد متن انتصاب آیت الله سلیمانی به عنوان نماینده ولی فقیه و امام جمعه کاشان از سوی رهبری چیست؟
🎙ارائه پاسخ:برادر رحیمی