eitaa logo
آموزش کودکان ام ابیها
87 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
739 ویدیو
77 فایل
برنامه هفتگی گروه: ✅شنبه: آموزش ریاضی ✅یکشنبه: پخش شعر ✅دوشنبه: آموزش فارسی ✅سه شنبه: آموزش زبان انگلیسی، آموزش حروف الفبا ✅چهارشنبه: ایده کاردستی و آموزش نقاشی ✅پنج شنبه: کلیپ حفظ سوره ✅جمعه: ورزش ادمین: @chf8r46g
مشاهده در ایتا
دانلود
پیامبر اکرم ص:  ایّاکُم والنَّمیَمه      از سخن­ چینی بپرهیزید.  ✅ثواب قرائت سوره مسد👇😊 هرکس با ایمان سوره تبت را با نیت خالص بخواند، امیدوارم در روز قیامت خداوند او و ابو لهب را یکجا جمع نکند.  🤲
تفسیر کودکانه سوره مسد دوست خوبم! می­دانی سزای دشمنی با پیامبر و اهل بیت (ع) چیست؟در باغ قرآن،سوره مسد برای ما درباره انسانهایی که با پیامبر و اهل بیت (ع) دشمنی می­کنند صحبت می­کند. مسد به معنی لیف خرماست.ابولهب (عموی پیامبرص) یکی از دشمنان سرسخت آن حضرت بود.زمانی که پیامبر برای راز و نیاز و عبادت به مسجد می­رفتند،ابولهب و همسرش ایشان را مسخره می­کردند و بر سر پیامبر سنگ و خار و خاکستر می­ریختند اما ایشان تحمل می­کرد. تا اینکه روزی از جانب خداوند فرشته­ای نزد حضرت آمد و به ایشان گفت:ای پیامبر، ناراحت نباش که ما دستهای ابولهب را قطع می­کنیم و او را در آتش جهنم می­سوزانیم و زنش را  هم درحالی که طنابی برگردن و خار بر پشتش دارد هیزم کش آتش جهنم می­کنیم.این است سزای انسانهای بدکار.دوست خوبم!می­دانی با سخن­چینی نکردن جزء بندگان خوب خدا می­شوی؟حالا به من بگو: 1.   ابولهب که بود؟ 2.   سزای اعمال بد ابولهب و همسرش چه بود؟
هدایت شده از  🌹نسیم تربیت🌹
تبت یدا ابی لهب  جهنمیست ابی لهب دشمن پیغمبر ماست بد جنس و پست و بی حیاست لنگه ی او همسرشه اون زنی که بار می کشه خار بیابون بار اوست آزار خوبا کار اوست طنابی داره از مسد سینه ی او پر از حسد   @nafiseshamohamadi
داستان کودکانه از سوره ی تبت ( مسد ) یکی بود یکی نبود، مردی بود به اسم ابی لهب، ابی لهب مرد بد جنسی👺 بود . بچه ها اسم پیامبر ما چی بود؟ محمد (ص) ابی لهب👺 هروقت پیامبر رو میدید به طرفش سنگ پرتاب میکرد.😱 بچه ها پیامبر همیشه به ابی لهب میگفت این کار خیلی اشتباه و کار خیلی بدیه و خطرناکه 😨 مگه من با تو چیکار کردم؟  ابی لهب میگفت آخه خدا پرستی و مردم تورو دوست دارن و من خوشم نمیاد😡. ابی لهب به پیامبر حسادت میکرد.😔 یه روزی از روزها ابی لهب انقدر پیامبر رو اذیت کرد تا اینکه یداش تبت شدن 🤔🤔 بچه ها میدونید ید یعنی چی؟🤔 ید یعنی دست🤚 یداش تبت شد👈 یعنی دستاش قطع شدن چون پیامبر رو خیلی اذیت کرد😱 بچه ها ابی لهب خیلی ناراحت شد و افتاد توی خونه و دیگه دست نداشت🤚 یه روز که خواب بود صدایی شنید اومد کنار پنجره دید مردم دارن شعار میدن و میگن : تبت یدا ابی لهب وتب...👊👊 بچه ها بعدش واقعا ابی لهب از دنیا میره.. بعد دوتا فرشته میان پیش ابی لهب یکی طرف راست و یکی طرف چپ ابی لهب فرشته ها به ابی لهب میگن چرا پیامبر خدارو اذیت میکردی؟😠 چرا سنگ پرتاپ میکردی؟😠 ابی لهب میگفت: نه من این کارارو نمیکردم🤭 ولی بچه ها ابی لهب داشت دروغ میگفت😱 فرشته های مهربون گفتن ما از همه ی کارهای تو فیلم برداری کردیم📷 ابی لهب دست و پاشو گم میکنه  فرشته هام فیلم رو نشون ابی لهب میدن😰 فرشته ها هم کارهای بد ابی لهب و نوشته بودند و تصمیم گرفتن از تو فیلم بهش نشون بدن ابی لهب فکر کردوگفت:🤔 عه عه ببینید من مال هو دارم (یعنی پول دارم) فرشته ها 🧚‍♂🧚‍♂به ابی لهب میگن : ما اغنا  این مالها به درد ما نمیخوره..🙌 (ما اغنی عنه ماله و ما کسب) بعد فرشته ها دستهای ابی لهب رو گرفتن و سیصلی کردن تو نار (یعنی بردنش توی آتیش جهنم)🔥🔥🔥 سیصلی نارا ذات لهب... اگه ما کار بدی بکنیم خدای مهربون به ما فرصت میده جبران کنیم و فوری کار بد مارو نمینویسه و از ما فیلم نمیگیره.. اگه کار بد کردیم باید زود عذرخواهی کنیم . دروغ نگیم . به پدرومادرمون بی احترامی نکنیم . غیبت نکنیم❌ خدا به ما فرصت میده تا جبران کنیم و عذرخواهی کنیم .. دیدین ابی لهب چی شد بچه ها؟ دیدین چه بلایی سرش اومد؟📛 ابی لهب یه زن داشت به اسم وامرءته. وامرءته یه کوله داشت که همیشه پشتش بود وامرءته میرفت بیابون و خار جم میکرد و میبرد میریخت دم در خونه ی پیامبر...😲 وامرءته مثل ابی لهب پیامبر رو اذیت میکرد وامرءته و حماله الحطب... اینقدر اینکارو کرد و هروقت پیامبر میخواست از خونه بره بیرون خارها به لباسش میچسبید و میومد خارهارو برداره دستش خونی میشد خارها به پاش میخورد و پاش میخورد و پاش خونی میشد.. پیامبر به اون میگفت : مگه من با تو چیکار کردم ؟ وامرءته میگفت من از شما خوشم نمیاد و و به پیامبر حسودی میکرد بچه ها هیچ کس وامرءته و دوست نداشت و اونم مثل ابی لهب از دنیا رفت و دوتا فرشته اومدن تا از وامرءته سوالاتی بپرسن🧚‍♂🧚‍♂ فرشته از وامرءته سوال کردن و پرسیدن چرا کار بد کردی و پیامبرو اذیت کردی؟چرا مردم آزاری کردی؟ وامرءته گفت نه من پیامبرو اذیت نکردم🤐 ولی فرشته ها بازم از کارای بد وامرءته فیلم📷 گرفته بودن و بهش نشون دادن و وامرءته گفت ای وای آبروم رفت و دیگه هیچ کاری ....
نمیتونم بکنم😭😭 فرشته میان یه یه ریسمان از آتیش میندازن دور گردن وامرءته و اونو میندازن توی اتیش جهنم🔥🔥 فی جیدها حبل من مسد دیدین بچه ها؟آخرعاقبت آدمهای بد چی میشه؟ پس باید چیکار کنیم؟دروغ نگیم . کار خوب انجام بدیم . مردم آذاری نکنیم.....
کاردستی برای آموزش خط تقارن @ommeabeha3
یک کیف زیبا مادر مشغول قلاب بافی بود. نگار کنارش نشست و پرسید:«مامان چی می بافی؟» مادر لبخندی زد. جواب داد:«دارم برای مامان بزرگ کیف می‌بافم، آخرهفته روز مادره» نگار به دستان مادر نگاه کرد. کمی فکر کرد و پرسید:«بافتن کیف سخته؟» مادر درحالی که مشغول بافتن بود گفت:«نه عزیزم قبلا بهت یاد دادم! یه کم دیگه هم برات توضیح بدم می تونی تو هم ببافی!» چشمان نگار از خوشحالی برقی زد و گفت:«چه خوب! میشه کمکم کنید با اون کاموایی که برام خریده بودید یه کیف ببافم؟» مادر ابرویی بالا داد:«مگه نمی خواستی با اون کاموا برات شال ببافم؟» نگار لپ هایش را پر باد کرد و گفت:«چرا ولی نظرم عوض شد میخوام یه کیف ببافم» مادر دستی بر سر نگار کشید:«باشه دخترم برو کامواتو بیار تا بهت یاد بدم» نگار کاموا و قلاب به دست کنار مادر نشست. مادر هر رجی که می بافت برای نگار توضیح می داد و هر دو همزمان می بافتند. نگار تا آخر هفته کنار مادر می نشست و با هم کیف می بافتند. رج اخر تمام شد. مادر نخ و سوزن و زیپ آورد. نگار زیپ را روی دهنه ی کیف گذاشت. مادر دور تا دور زیپ را به کیف دوخت. نگار بالا و پایین پرید و گفت:«تموم شد بالاخره یه کیف خوشگل بافتم» مادر نگار را بوسید:«افرین دخترم خیلی قشنگ شده، حالا برو کاغذ کادو رو بیار تا کیف مامان بزرگ رو کادو کنیم» نگار کاغذ کادو و چسب آورد. کیف مامان بزرگ که کادو شد مقداری کاغذ کادو اضافه ماند. نگار گفت:«مامان میشه این کاغذ کادو رو به من بدین؟» مادر لبخندی زد و گفت:«بله دخترم میتونی برشون داری» نگار کاغذ کادو و چسب را برداشت و به اتاق برد. شب وقتی پدر از سر کار برگشت دسته گل زیبایی برای مادر آورده بود. عطر نرگس خانه را پر کرده بود. نگار کادوی خودش را مقابل مادر گرفت:«مامان جونم روزت مبارک» مادر کادو را باز کرد. وقتی کیف را دید با چشمان گرد پرسید:«اما تو خیلی برای این کیف زحمت کشیدی دخترم!» نگار سرش را بالا گرفت و گفت:«شما هم برای کیف مامان بزرگ خیلی زحمت کشیدید!» لپ مامان را بوسید و ادامه داد:«من از اول این کیف رو برای شما بافتم» مادر دستانش را بالا گرفت و دعاکرد:«ان شاالله عاقبت بخیر باشی دخترم این بهترین هدیه ای بود که تا حالا گرفتم» @ommeabeha3 https://eitaa.com/joinchat/362152027Cacc9335734
هدایت شده از  ام ابیها (س)
🎀آموزش رایگان ✂️دوخت چند مدل بلوز با ریون👗👚 ✂️بدون استفاده از الگو ✂️ 📆زمان: سه شنبه 11/21 ⏰ساعت 8:30 تا 12 صبح 🕌مکان: مسجد مهدیه حسن آباد لطفا جهت حضور در ورکشاپ مشخصات خود را به آیدی زیر 👇بفرستید. 🆔@Basirateammar ┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄ تلگرام👇 #⃣ @ommeabeha2 ایتا👇 #⃣ @ommeabeha ✍ ارتباط با ادمین: 🆔 @Basirateammar
وسایل مورد نیاز: متر سنجاق ته گرد سوزن نخ قیچی ۴ تا کاغذ الگو یا حتی روزنامه و پارچه ریون
آموزش کودکان ام ابیها
@ommeabeha3
سلام به همه عزیزان این هفته هم مرور همون حرف انگلیسی را داریم تا کامل بچه ها یاد بگیرند.