eitaa logo
آموزش کودکان ام ابیها
88 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
739 ویدیو
77 فایل
برنامه هفتگی گروه: ✅شنبه: آموزش ریاضی ✅یکشنبه: پخش شعر ✅دوشنبه: آموزش فارسی ✅سه شنبه: آموزش زبان انگلیسی، آموزش حروف الفبا ✅چهارشنبه: ایده کاردستی و آموزش نقاشی ✅پنج شنبه: کلیپ حفظ سوره ✅جمعه: ورزش ادمین: @chf8r46g
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🐒🐊تمساح و میمون زیرک🐊🐒 ♧قسمت دوم♧ حالا بشنویم از خانم تمساحه ، خانم تمساحه که بدجنس بود دیگه به خوردن سیبهای قرمز راضی نبود و زیاده خواهی کورش کرده بود ، اون با خودش میگفت که اگر غذای میمون این سیبهای خوشمزه و آبداره پس گوشت اون هم حتما باید بسیار شیرین و لذیذ باشه. حالا اون میخواست خود میمون رو هم شکار کنه و بخوره. به خاطر همین یه روز که آقا تمساحه اومد خونه اینطور نشون داد که باور نمیکنه که یه تمساح با یه میمون دوست باشه. آقا تمساحه خیلی سعی کرد که به خانم تمساح بدجنس بگه که اون ومیمون یه دوستی واقعی دارن و میمون خیلی مهربون و خوش قلبه ولی خانم تمساح بدجنس گوشسش به این حرفا بدهکار نبود و میخواست هر جور شده دوستی اوناروبه هم بزنه و میمون رو شکار کنه. اون با خودش فکری کرد و نقشه ای کشید تا میمون رو شکار کنه. اینطوری شد که از آقا تمساحه خواست تا میمون رو به خونشون دعوت کنه اما آقا تمساحه قبول نکرد و به خانم تمساح بدجنس گفت که رد شدن میمون از رودخونه نشدنیه و اون نمیتونه به خونشون بیاد ولی خانم تمساحه که تصمیم گرفته بود هر جور شده میمون رو شکار کنه و گوشتش رو بخوره یه فکر دیگه ای کرد. یک روز ، خانم تمساحه اینطور نشون داد که خیلی ناخوشه و خودشو زد به مریضی. بعد به تمساح گفت که دکتر بهش گفته فقط باید قلب میمون بخوره تا حالش خوب بشه . پس اگر تو میخوای من دیگه مریض نباشم و حالم زودی خوب بشه باید قلب دوستت رو برای من بیاری و بهش گفت که اگر این کار رو انجام ندی من حتما از بین میرم. تمساح گیج شده بود .اون تو دردسر افتاده بود از یک طرف دوستی خودشو با میمون دوست داشت و میمون خیلی به اون و خانم تمساحه مهربونی کرده بود از طرف دیگر نمیتونست هیچ کاری هم برای خانم تمساحه انجام نده و ممکن بود اون از بین بره. بالاخره تمساح به درخت سیب قرمز رفت و میمون را دعوت کرد تا به خونه اونا بیاد. میمون گفت : ولی من که نمیتونم از رودخونه رد بشم . بعد تمساح به میمون گفت : تو میتونی روی پشت من بشینی تا من تورو به اونطرف رودخونه ببرم. میمون با خوشحالی قبول کرد و پشت تمساح سوار شد. وقتی که تمساح به وسط رودخونه رسید شروع به غرق شدن و زیر آب رفتن کرد. میمون که ترسیده بود ، وحشت زده از تمساح پرسید : چی کار داری میکنی ؟ چرا داری میری زیر آب .الانه که غرق بشم. تمساح برای میمون داستان روتعریف کرد و گفت که باید اون رو شکار کنه. میمون که غیر از مهربونی باهوش هم بود به اون گفت: با کمال میل حاضرم برای نجات جون خانم تمساحه قلبمو بهش بدم اما من قلبمو تو درخت سیب قرمز جا گذاشتم ، میشه عجله کنی و به عقب برگردی تا من قلبمو از روی درخت سیب قرمز بردارم.؟ تمساح نادون سریع و باعجله به سمت درخت سیب قرمز برگشت. میمون برای اینکه از خطر در امان باشه از درخت بالار فت و بعد رو به تمساح کرد و گفت: تو و خانم تمساحه خیلی نادونین ، ازطرف من به خانم تمساحه بگو هر کسی که زیاده خواهی و طمع کنه بازنده ست. پایان... ┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا