#قصه_کودکانه
🌼طاووس مغرور
طاووس زيبا در جنگل سبز زندگي مي كرد. او بال و پر و دم بسيار زيبايي داشت. روي پرهايش نقطه هاي بزرگي مثل چشمهاي درشت به نظر مي رسيد. رنگ سبز و آبي پرها، چشم همه ي حيوانات را خيره مي كرد. براي همين وقتي طاووس مي ديد كه حيوانات جنگل با تعجب و تحسين نگاهش مي كنند، دمش را باز مي كرد و با آن چتر زيبايي درست مي كرد و با ناز و غرور جلوي چشم آنها راه مي رفت و فخر مي فروخت.
حيوانات جنگل هم كه دم زيباي او را دوست داشتند، به او نمي گفتند كه پاهاي زشتي دارد و صدايش هم اصلاً خوب نيست. طاووس چون خودش را از همه بهتر مي دانست، با هيچ كس دوست نمي شد و هميشه تك و تنها بود.
در كنار جنگل سبز ، رودخانه اي بود كه تمام حيوانات براي نوشيدن آب به آنجا مي رفتند. يك روز طاووس به سوي رودخانه رفت تا هم آب بنوشد و هم دم زيبايش را به حيوانات نشان بدهد. او سرش را بالا گرفته بود و به هيچكس نگاه نمي كرد.
دوتا خرگوش كه يكي از آنها رنگش سياه بود و مشكي نام داشت و ديگري سفيد بود و به او برفي مي گفتند، داشتند با هم بازي مي كردند كه طاووس را ديدند و به او گفتند:
سلام به طاووس قشنگ
پرنده ي خوش آب و رنگ
چتر دُمت چه نازه!
وقتي كه بازِ بازه
گاهي نگاه كن به زمين
دوستاي خوبت را ببين
اما طاووس به آنها كه سعي مي كردند توجهش را جلب كنند ، اصلاً اعتنا نكرد و همان طور كه سرش را بالا گرفته بود، با غرور به راهش ادامه داد. او بوته ي بزرگ خارداري را كه سر راهش بود نديد و دم بلندش به آن گير كرد. طاووس خواست دمش را آزاد كند، اما كار آساني نبود و تعدادي از پرهايش كنده شدند.
طاووس به قدري از اين پيشامد ناراحت شد كه فرياد كشيد و با صداي بلند گريه كرد. برفي و مشكي كه كمي از او دور شده بودند، صدايش را شنيدند و پشت سرشان را نگاه كردند و او را ديدند. فوراً برگشتند و كمكش كردند تا از بوته دور شود. برفي پرهاي كنده شده ي طاووس را جمع كرد و به عنكبوت درشتي كه داشت از آنجا رد مي شد گفت:« خاله عنكبوت ، دم قشنگ طاووس كنده شده، بيا به او كمك كن .»
عنكبوت ايستاد و پرسيد:« چه كار بايد بكنم؟» مشكي گفت:« من و برفي پرها را سرجايشان قرار مي دهيم و تو با آب دهانت تار درست كن و آنها را بچسبان.» خاله عنكبوت گفت: «باشه، اينكار را مي كنم.» بعد از آن برفي و مشكي پرها را يكي يكي و با دقت سرجايشان گذاشتند و عنكبوت آنها را با آب دهانش چسباند. دم طاووس به شكل اولش درآمد. طاووس خيلي خوشحال شد و از خاله عنكبوت و برفي و مشكي تشكر كرد و با آنها دوست شد.
آن روز براي طاووس روزي فراموش نشدني بود؛ چون براي اولين بار دوستاني پيدا كرد و فهميد كه نبايد به خاطر زيبايي ظاهري مغرور باشد. حالا براي او مهم بود كه دوستاني داشته باشد و به آنها محبت كند؛ دوستاني كه در هنگام سختي ها به ياريش بشتابند و هنگام خوشي ها در كنارش باشند.
فرداي آن روز طاووس از مشكي و برفي و خاله عنكبوت و دوستان آنها دعوت كرد كه به خانه اش بيايند و مهمانش باشند. آنها آمدند و چند ساعتي را در كنار هم با شادماني سپري كردند. پس از آن نيز حيوانات جنگل نديدند كه طاووس سرش را با غرور بالا بگيرد و به آنها فخر بفروشد.
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
#واحد_علمی_و_پژوهشی
#واحد_تعلیم_و_تربیت
#پایگاه_مقاومت_بسیج_ام_ابیهــا_سلام_الله_علیها
#حوزه_مقاومت_بسیج_خواهران_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#ناحیه_مقاومت_سپاه_کاشان
🎉🌹🎉🌹
صبح قشنگ دمیده
سر زده باز سپیده
شادی کنیم بچه ها
جشن بزرگ رسیده
امروز روز عروسی است
عروسی فاطمه
مبارک است بر شما
مبارک است بر همه
حضرت زهرا عروس
امام علی داماد است
عروس حسابی خندان
داماد حسابی شاد است
کنار دیگ نشسته
پیامبر مهربان
غذا تو ظرف میریزد
با روی شاد و خندان
خرما و شیر و نان هم
غذای جشن آنهاست
جشن علی و زهرا
چه ساده و با صفاست
ما هم با هم بخندیم
شعر بخوانیم، شاد باشیم
دوستای خوب برای
عروس و داماد باشیم👏
#شعر_کودکانه
اول ذی حجه سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س) مباااارک
🎉🌹🎉🌹
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
#واحد_علمی_و_پژوهشی
#واحد_تعلیم_و_تربیت
#پایگاه_مقاومت_بسیج_ام_ابیهــا_سلام_الله_علیها
#حوزه_مقاومت_بسیج_خواهران_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#ناحیه_مقاومت_سپاه_کاشان
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مهارتهای_زندگی #انیمیشن
این قسمت : حفظ اسرار خانوادگی
✅مهارتهای زندگی : موارد مورد نیاز برای زندگی اجتماعی و نکات مربوط به آداب معاشرت در جامعه را به زبان ساده و زیبا آموزش می دهد.
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
#واحد_علمی_و_پژوهشی
#واحد_تعلیم_و_تربیت
#پایگاه_مقاومت_بسیج_ام_ابیهــا_سلام_الله_علیها
#حوزه_مقاومت_بسیج_خواهران_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#ناحیه_مقاومت_سپاه_کاشان