eitaa logo
امورمذهبی
95 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
9 فایل
قرآن وحدیث وشرح آن واحکام وعقائدوتاریخ اسلام و....
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚📚 📚📚 📚 📝 نکات تفسیری 🖤 درس های عاشورایی. 🖤 خدا در آیه 120 سوره هود درباره چرایی و تاثیر آگاهی و شناخت وقایع تاریخی می فرماید، وَكُلًّا نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ؛ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺮﮔﺬﺷﺘﻰ ﺍﺯ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﻫﺎﻯ [ ﭘﻨﺪﺁﻣﻮﺯ ] ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﻴﻢ ، ﺣﻘﻴﻘﺘﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﭘﺎﺑﺮﺟﺎ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻛﻨﻴﻢ ، ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﻫﺎ ﺣﻖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﻥ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﭘﻨﺪ ﻭ ﺗﺬﻛﺮﻯ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ .(120)هود از این آیه می توان علت بازخوانی و بازگویی مکرر واقعه تاریخی عاشورا و قیام امام حسین علیه السلام دریافت که شامل؛ اول ایجاد انگیزه و امید برای مبارزین؛ زیرا انسان نسبت به سنت الهی آگاهی می یابد و دل استوار می‌شود. دوم نسبت به حق آگاهی یافته و راه امروز خود در فتنه‌ها را دانسته و مسوولیت و وظیفه را می شناسد. سوم از حرکت امام حسین علیه السلام درس و پند می گیرد. چهارم از این حرکت تذکری می گیرد و خدا و راهش را برای زندگی دنیوی خود معیار قرار می‌دهد خلیل منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
💠🔹امام حسین علیه‌السلام⇩ 《أنَا قَتيلُ العَبَرَةِ لا يَذكُرُنی مُؤمِنٌ إلاّ استَعبَرَ》 من کشته اشکم هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‌کند مگر اینکه گریه می‌کند ↲بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه۲۷۹ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
💠🔹آیت الله بهاء الدینی (ره) دائماً به امری از امور دستگاه امام حسین علیه‌السلام مشغول باشید و الّا حساب کتاب آن طرف دقیق‌تر از این حرف‌هاست ↫ فقط مشغول امام حسین باش ↬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAxkDAAF1lCBi7pjey8RcaacHYIJm3UlVQUCKkAACrQgAAu0XiFAdXkM7DtdMJikE.mp3
4.56M
🔳 # 🌴روضه حضرت ابوالفضل(ع) 🌴گلین حسینین سرداری جان وریر 🎤 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
مدرسه ای اقدام به بردن دانش آموزانش به اردو میکنه، که در مسیر حرکت اتوبوس به یک تونل نزدیک می شوند که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود که حداکثر ارتفاع سه متر، و ارتفاع اتوبوس هم سه متر. ولی چون راننده قبلا این مسیر رو اومده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود و ولی سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می شود و در اواسط تونل توقف میکند. پس از آروم شدن اوضاع مسولین و راننده پیاده میشوند. پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدیدی روی جاده کشیده شده که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و ... اما هیچکدام چاره ساز نبود. پسر بچه ای از اتوبوس پیاده شده و گفت که راه حل این مشکل را من میدونم، که یکی از مسوولین اردو بهش گفت که برو بالا پیش بچه ها و و از دوستات جدا نشو!! پسر بچه با اطمینان کامل گفت که به خاطر کوچکیم دست کمم نگیر و یادت باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک بزرگ در می آره مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه حل از او خواست. بچه گفت که پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چه جوری عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در اینصورت می توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم. مسوول به او گفت که بیشتر توضیح بده. پسر بچه گفت : که اگر بخواهیم این مساله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند . پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت؛ رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است . 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
🌺حکم روی شصت دست در صورت نبود مهر🌺 پرسش سلام. اگر مهر نباشد و هیچ وسیله ای برای سجده کردن نباشد، می توان روی شصت دست سجده کرد؟ پاسخ: سلام علیکم سجده روی شصت دست درست نیست، بلکه در صورت نبود وسیله ای برای سجده باید کارهای زیر را انجام داد؛ اگر لباس نمازگزار از جنس پنبه یا کتان است، روی آن سجده کند و اگر لباس او از جنس دیگری است طبق نظر اکثریت مراجع بر همان سجده کند و در صورت نبود لباس به پشت دست سجده کند و اگر آنهم ممکن نبود بر نگین انگشتر اگر ماده معدنی مثل عقیق باشد، سجده کند. نظر مراجع عظام در این مورد 👇 امام خمینی، خامنه ای، فاضل لنکرانی، صافی، بهجت: در صورت نبود، چیزی که سجده بر آن صحیح است، باید به لباسش اگر از کتان یا پنبه است سجده کند و اگر از چیز دیگر است بر همان چیز سجده کند و اگر آن هم نیست باید بر پشت دست و چنانچه آن هم ممکن نباشد بر چیز معدنی مانند انگشتر عقیق سجده نماید. زنجانی ، گلپایگانی، اراکی، نوری:ابتدا بر لباسش که از جنس کتان یا پنبه است و در صورتی که لباسش از جنس کتان یا پنبه نیست بر پشت دست سجده کند. سیستانی: ابتدا بر قیر و زَفت و در صورت نبود آنها بر لباسش یا هر چیز دیگری که در حال اختیار سجده بر آن صحیح نیست ، سجده کند و تا سجده بر لباس ممکن است بر چیز دیگری سجده نکند. مکارم: بر لباس یا بر فرش و در مرحله بعد بر فلزات و اشیای معدنی و اگر مطلقا چیزی پیدا نمی کند بر پشت دست سجده کند.۱ وحید خراسانی: بنابر احتیاط بر لباسی از جنس کتان یا پنبه و در صورت نبود بر لباسی که از حرير و ابريشم نباشد و اگر نبود بنابر احتياط واجب بر فيروزه و عقيق و امثال اينها و بر كاغذى كه از پنبه ساخته اند سجده كند ، و اگر آن هم فراهم نشد ، بر كاغذى كه از ابريشم و حرير ساخته اند سجده كند ، و اگر آن هم نشد ، بر هر چيز ديگرى كه در حال اختيار سجده بر آن جايز نيست سجده نمايد ، ولى احتياط مستحبّ آن است كه تا سجده بر پشت دست ممكن است ، بر غير آن از چيزهايى كه سجده بر آنها جايز نيست سجده نكند ، و اگر پشت دست هم ميسّر نشد ، تا پنبه و كتان و قير و زفت فراهم مى شود ، بر چيز ديگر سجده نكند.۲ 📚منبع ۱. توضیح المسائل مراجع، مساله ۱۰۸۴. ۲.برگرفته از رساله  آیت الله العظمی وحید خراسانی. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
📚📚📚 📚📚 📚 📝 نکات تفسیری امتحان و آزمایش، با رفاه و آسای و أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقاً * لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ مَنْ یعْرِضْ عَنْ ذِکرِ رَبِّهِ یسْلُکهُ عَذاباً صَعَداً سوره جن، آیه 16-17 و اگر بر طریق (حق) استقامت کنند، آنان را با آبی فراوان سیراب می کنیم، تا در آن (رفاه و آسایش) امتحانشان کنیم و هر کس از ذکر پرورگارش اعراض کند، او را در عذابی سخت در می آورد. 💠نکته ها 💠 🍃امام باقر علیه السلام می فرماید: منظور از «اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ» استقامت در مسیر اهل بیت است. و از امام صادق علیه السلام نقل شده است که اگر مردم بر ولایت ما استقامت داشته باشند از علم کثیر کامیاب می شوند. 🍃 از بهترین شیوه های تربیتی، شیوه مقایسه است. در یک آیه می فرماید: استقامت و باران و در آیه بعد، اعراض و عذاب. با مقایسه این دو حالت مسئله حق و باطل شفاف تر می شود. اعراض از ذکر خدا هم در دنیا زندگی را سخت می کند. 📒منبع: تفسیر نور؛ ج 10؛ ص251، تفسير نمونه، ج‏25، ص: 121 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
💠🔹امام حسین علیه‌السلام: 《بادِروا بِصِحَّةِ الأجسامِ فی مُدَّةِ الأعمارِ》 در مدت عمر در حفظ سلامت تن بکوشید ↲تحف العقول، صفحه ۲۳۹ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂آیت الله آقامرتضی تهرانی ره: ▪️خدای متعال مقدر فرموده آن کسانی هم که خوب بندگی نکرده‌اند، دست‌شان را از دامان صلوات‌الله‌علیه جدا نکنند تا در قیامت نهایتاً سعادتمند باشند و مورد آن بزرگواران قرار بگیرند. (ع) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نماهنگ شنیدنی 🎤 حسین طاهری 🚩با انتشار این کلیپ توسط شما اونهایی که دلشون برا کربلا تنگ شده رو کربلایی کنید التماس دعا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
📚📚📚 📚📚 📚 📝 نکات تفسیری منظور از واژه قرآنی «ماعون» پرسش : منظور از «ماعون» در آیه 7 سوره «ماعون» چیست؟ وَ يَمْنَعُونَ اَلْمٰاعُونَ (٧) ماعون منظور از آن اشیاء جزئى است که مردم مخصوصاً همسایه ها از یکدیگر به عنوان عاریه یا تملک مى گیرند، مانند مقدارى نمک، آب، آتش ،ظروف و مانند اینها؛ یا منظور از ماعُون زکات است، چراکه زکات نسبت به اصل مال غالباً بسیار کم است و در احادیث به این مطلب اشاره شده. پاسخ تفصیلی: خداى متعال در آیه 7 سوره «ماعون» مى فرماید (آنها دیگران را از ضروریات زندگى منع مى کنند)؛ «وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ». مسلماً، یکى از سرچشمه هاى تظاهر و ریاکارى، عدم ایمان به روز قیامت و عدم توجه به پاداش هاى الهى است و گرنه چگونه ممکن است انسان پاداش هاى الهى را رها کند و رو به سوى خلق و خوش آیند آنها آورد؟! «ماعُون» از ماده «مَعْن» (بر وزن شأن) به معنى چیز کم است و بسیارى از مفسران معتقدند: منظور از آن در اینجا، اشیاء جزئى است که مردم مخصوصاً همسایه ها از یکدیگر به عنوان عاریه یا تملک مى گیرند، مانند مقدارى نمک، آب، آتش (کبریت)، ظروف و مانند اینها. بدیهى است، کسى که از دادن چنین اشیائى به دیگران خوددارى مى کند، آدم بسیار پست و بى ایمانى است، یعنى آنها به قدرى بخیل اند که، حتى از دادن این اشیاء کوچک مضایقه دارند، در حالى که همین اشیاء کوچک، گاه نیازهاى بزرگى را برطرف مى کند و منع آن، مشکلات بزرگى در زندگى مردم ایجاد مى نماید. جمعى نیز گفته اند: منظور از «ماعُون» زکات است، چرا که زکات نسبت به اصل مال غالباً بسیار کم است، گاه ده درصد، گاه پنج درصد و گاه دو و نیم درصد است. البته «منع زکات» نیز یکى از بدترین کارها است، چرا که «زکات» بسیارى از مشکلات اقتصادى جامعه را حل مى کند. در روایتى، از امام صادق(علیه السلام) آمده است که در تفسیر «ماعون» فرمود: «هُوَ الْقَرْضُ یُقْرِضُهُ، وَ الْمَتاعُ یُعِیرُهُ، وَ الْمَعْرُوفُ یَصْنَعُهُ»؛ (ماعون وامى است که انسان به دیگرى مى دهد، وسائل زندگى است که به عنوان عاریه در اختیار دیگران مى گذارد و کمک ها و کارهاى خیرى که انسان انجام مى دهد). (1) در روایت دیگرى، از همان حضرت این معنى نقل شده و در ذیل آن آمده است راوى گفت« ما همسایگانى داریم که وقتى وسائلى را به آنها عاریه مى دهیم، آن را مى شکنند و خراب مى کنند، آیا گناه است به آنها ندهیم؟ فرمود: در این صورت مانعى ندارد». (2) در معنى «ماعون» احتمالات دیگرى نیز گفته اند:، تا آنجا که در تفسیر «قرطبى» بالغ بر دوازده قول در این زمینه نقل شده، که بسیارى از آنها را مى توان در هم ادغام کرد و مهم همان است که در بالا آوردیم. ذکر این دو کار پشت سر یکدیگر (ریاکارى و منع ماعون در سوره فوق) گوئى اشاره به این است که، آنها آنچه براى خدا است به نیت خلق به جا مى آورند، و آنچه براى خلق است، از آنها دریغ مى دارند و به این ترتیب، هیچ حقى را به حق دارش نمى رسانند نور الثقلین. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
💠🔹امام حسین علیه‌السلام: 《طولُ التَّجارُبِ زیادَةٌ فِی الْعَقْلِ》 تجربه‌های طولانی مایه فزونی عقل است ↲اعلام الدین، صفحه ۲۹۸ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
🌷 آيت الله : ✍ من معتقدم این خیمه های عزایی که در خانه ها و جاهای دیگر می زنند ، حکم امام حسین(عليه السلام) را دارد . این جلسات هم همان حکم را دارد . 👌 همان طور که حرم (عليه السلام) جای استجابت دعا است این مجالس هم جای استجابت دعاست ، ملائکه در این جلسات حاضرند و دعاها را آمین می گویند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 | معاویه رکورد دار ♨️ اولین کسی که رِبا را حلال کرد! ❗️اجازه‌ی ازدواج با دو خواهر در یک وقت صادر شد! ♨️ ماجرای تغییر "لبیک" در خانه‌ی خدا! ❗️ نمونه‌هایی از بدعت‌های معاویه! _______ 🔹 برشی از سخنرانی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۲_۰۸_۰۷_۱۰_۴۶_۱۰_۰۸۷.mp3
11.91M
بلند شو علمدار علم رو بلند کن بازم پرچم حرم رو بلند کن😭😭😭 سید رضانریمانی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi
پیام های تصویری بعدازچهل وهشت ساعت پاک میشوند.......
♦️ *شب آخرِ مصطفی* روایت همسر شهید چمران از شب آخر وی. *🔹بسیار زیباست،توصیه می کنم بخوانید.* غاده همسرِ شهيد دکتر مصطفي چمران از آخرين شبِ همراهي‌اش با شهيد چنين مي‌گويد: تا شبي که از من خواست به شهادتش راضي باشم. آن شب قرار بود مصطفي تهران بماند. گفته بود روز بعد برمي‌گردد. عصر بود و در ستاد نشسته بودم… ناگهان در اتاق باز شد، من ترسيدم، که مصطفي وارد شد. قرار نبود برگردد. مرا نگاه کرد، گفت: «مثل اين که خوش‌حال نشدي ديدي من برگشته‌ام؟ امشب براي شما برگشتم.» گفتم: «نه مصطفي! تو هيچ‌وقت به خاطر من برنگشتي! براي کارِت آمدي.» مصطفي با همان مهرباني گفت: «امشب برگشتم به خاطر شما. از احمد سعيدي بپرس. امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپيماي خصوصي آمدم که اين‌جا باشم.» خيلي حالم منقلب بود. گفتم: «مصطفي من عصر که داشتم کنار کارون قدم مي‌زدم احساس کردم اين‌قدر دلم پُر است که مي‌خواهم فرياد بزنم. خيلي گرفته بودم...» گفتم: «آن‌قدر در وجودم عشق بود که حتّي اگر تو مي‌آمدي نمي‌توانستي مرا تسلّي بدهي.» او خنديد، گفت: «تو به عشقِ بزرگ‌تر از من نياز داري و آن عشق خداست. بايد به اين مرحله از تکامل برسي که تو را جز خدا و عشق خدا هيچ چيز راضي نکند. حالا من با اطمينان خاطر مي‌توانم بروم.» در آن لحظه متوجّه اين کلامش نشدم. شب رفتم بالا. وارد اتاق که شدم ديدم مصطفي روي تخت دراز کشيده، فکر کردم خواب است. آمدم جلو و او را بوسيدم. مصطفي روي بعضي چيزها حسّاسيت داشت. يک روز که آمدم دمپايي‌هايش را بگذارم جلو پايش، خيلي ناراحت شد، دويد، دوزانو شد و دست مرا بوسيد، گفت: «تو براي من دمپايي مي‌آوري؟» آن شب تعجّب کردم که حتي وقتي پايش را بوسيدم تکان نخورد. احساس کردم او بيدار است، امّا چيزي نمي‌گويد، چشم‌هايش را بسته و همين‌طور بود. مصطفي گفت: «من فردا شهيد مي‌شوم.» خيال کردم شوخي مي‌کند. گفتم: «مگر شهادت دست شما است؟» گفت: «نه، من از خدا خواستم و مي‌دانم به خواست من جواب مي‌دهد. ولي مي‌خواهم شما رضايت بدهيد. اگر رضايت ندهيد، شهيد نمي‌شوم.» خيلي اين حرف براي من تعجّب بود. گفتم: «مصطفي، من رضايت نمي‌دهم و اين دست شما نيست. خُب هر وقت خداوند اراده‌اش تعلّق بگيرد، من راضي‌ام به رضاي خدا و منتظر اين روزم، ولي چرا فردا؟» و او اصرار مي‌کرد که: «من فردا از اين‌جا مي‌روم، مي‌خواهم با رضايت کاملِ تو باشد.» و آخر رضايتم گرفت. نمي‌دانستم چرا راضي شدم. نامه‌اي داد که وصيتش بود و گفت: «تا فردا باز نکنيد.» بعد دو سفارش به من کرد، گفت: «اوّل اين که ايران بمانيد.» گفتم: «ايران بمانم چه کار؟ اين‌جا کسي را ندارم.» مصطفي گفت: «نه! تعرّب بعد از هجرت نمي‌شود. ما اين‌جا دولت اسلامي داريم و شما تابعيت ايران داريد. نمي‌توانيد برگرديد به کشوري که حکومتش اسلامي نيست، حتّي اگر آن، کشورِ خودتان باشد.» گفتم: «پس اين‌همه ايراني‌ها که در خارج هستند چه‌کار مي‌کنند؟» گفت: «آن‌ها اشتباه مي‌کنند. شما نبايد به آن آداب و رسوم برگرديد. هيچ‌وقت!» دوم هم اين بود که بعد از او ازدواج کنم. گفتم: «نه مصطفي! زن‌هاي حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) بعد از ايشان ...» که خودش تند دستش را گذاشت روي دهنم. گفت: «اين را نگوييد. اين، بدعت است. من رسول نيستم.» گفتم: «مي‌دانم. مي‌خواهم بگويم مثل رسول کسي نبود و من هم ديگر مثل شما پيدا نمي‌کنم.» شب آخر با مصطفي واقعاً عجيب بود. صبح که مصطفي خواست برود من مثل هميشه لباس و اسلحه‌اش را آماده کردم و آب سرد دادم دستش براي تو راه. مصطفي اين‌ها را گرفت و به من گفت: «تو خيلي دختر خوبي هستي.» بعد يک‌دفعه يک عدّه آمدند توي اتاق و مجبور شدم بروم طبقه‌ بالا. صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. کليد برق را که زدم چراغ اتاق روشن و يک‌دفعه خاموش شد. فکر کردم «يعني امروز ديگر مصطفي خاموش مي‌شود، اين شمع ديگر روشن نمي‌شود، نور نمي‌دهد.» تازه داشتم متوجّه مي‌شدم چرا اين‌قدر اصرار داشت و تأکيد مي‌کرد که امروز ظهر شهيد مي‌شود. مصطفي هرگز شوخي نمي‌کرد. يقين پيدا کردم که مصطفي امروز اگر برود، ديگر برنمي‌گردد. دويدم و کلت کوچکم را برداشتم، آمدم پايين. نيتم اين بود مصطفي را بزنم، بزنم به پايش تا نرود. مصطفي در اتاق نبود. آمدم دم ستاد و همان موقع مصطفي سوار ماشين شد. هرچه فرياد مي‌کردم که «مي‌خواهم بروم دنبال مصطفي»، نمي‌گذاشتند. فکر مي‌کردند ديوانه شده‌ام، کلت دستم بود! به هر حال، مصطفي رفته بود و من نمي‌دانستم چه‌کار کنم. در ستاد قدم مي‌زدم، مي‌رفتم بالا، مي‌رفتم پايين و فکر مي‌کردم چرا مصطفي اين حرف‌ها را به من مي‌زد. آيا مي‌توانم تحمّل کنم که او شهيد شود و برنگردد. خيلي گريه مي‌کردم، گريه‌ سخت. خانمي در اهواز بود به نام «خراساني» که دوستم بود. با هم کار مي‌کرديم. يک‌دفعه خدا آرامشي به من داد. فکر کردم «خب، ظهر قرار است جسد مصطفي بيايد، بايد خودم را آماده کنم براي اين صحنه.» رفتم
پيش خانم خراساني. حالم خيلي منقلب بود. برايش تعريف کردم که ديشب چه شد و اين‌که مصطفي امروز ديگر شهيد مي‌شود. او عصباني شد، گفت: «چرا اين حرف‌ها را مي‌زني؟ مصطفي هر روز در جبهه است. چرا اين‌طور مي‌گويي؟ چرا مدام مي‌گويي مصطفي بود، بود؟ مصطفي هست!» مي‌گفتم: «اما امروز ظهر ديگر تمام مي‌شود.» هنوز خانه‌اش بودم که تلفن زنگ زد، گفتم: «برو بردار که مي‌خواهند بگويند مصطفي تمام شد.» او گفت: «حالا مي‌بيني اين‌طور نيست، تو داري تخيل مي‌کني.» گوشي را برداشت و من نزديکش بودم، با همه‌ وجودم گوش مي‌دادم که چه مي‌گويد و او فقط مي‌گفت: «نه! نه!» بعد بچّه‌ها آمدند که ما را ببرند بيمارستان. گفتند: «دکتر زخمي شده.» بيمارستان را مي‌شناختم، آن‌جا کار مي‌کردم. وارد حياط که شديم دور زدم سمت سردخانه. مي‌دانستم مصطفي شهيد شده و در سردخانه است، زخمي نيست... رفتم سردخانه … جسدش را ديدم، گفتم: «اللّهمّ تقبّل منّا هذا القربان!» آن لحظه ديگر همه چيز براي من تمام شد؛… او را بغل کردم و خدا را قسم دادم به خون مصطفي که رحمتش را از اين ملّت نگيرد. ✍️منبع: سفر آگاهان شهید؛ صفحات ۸۶ تا ۹۰ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @omouremazhabi