🔞دیدن فیلم مستهجن🔞
🌙 توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده پخش می کردند
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ😡
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...😰
ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،😔
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ😔
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ😰😭
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،
ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.😔
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ 🐀
ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.😰😭
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ😭
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.🤐
اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم و نمی دانیم یه روز همان شهید رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن~ ~
✨وصیتنامه شهیدمجیدمحمودی
➣
۞ #یڪـآیـهقــرآن ۞
اى كسانى كه #ايمان آورده ايد
نبايد قومى قوم ديگر را ريشخند
كند شايد آنها از اينها بهتر باشند
و نــبايد زنـانـى زنـان ديگـر را
ريشخند كنند شـايد آنها از اينها
بهتر باشند و از يكديگـر #عـيب
مگـيريد و به همديگر لقبهاى
زشت مـدهيد چـه نـاپسنديده
است نام زشت پس از ايمان و هر
كه توبه نكرد آنان خود ستمكارند.
📒سوره مبارکه الحجرات آیه ۱۱
ツ
🌷آیت الله علی فــروغی:
مشغول شدن به نفس حیوانی
#مانــع تولد معنــوی و مانـع
شـهادت است.
شهــداء خـود را از غلاف طبیعت
و حصار خواسته های نفسـانی و
حـیوانی خـارج کـردند که به آن
مقام رسیدند زنده نگهداشتن یاد
شهدا و توجه به شهـادت باید به
این معنـا باشد که خـودمــان را
#بسازیـم و جـزء انصــار و یاران
امام زمان (عج) باشید
🕋📖🕋📖
📖🕋📖
🕋📖
📖
📖✨ختم صلوات های مخصوص پیامبر ( ص ) ،امام حسن مجتبی ( ع ) و امام رضا( ع ) به مناسبت شهادت ایشان در کانال برگزار میشود
❇️به نیابت از امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف هدیه به این سه بزرگوار
و بر آورده شدن حاجات افراد شرکت کننده 🙏
❇️ فرصت اعلام و خواندن تا آخر ماه صفر
📣از دوستانی که تمایل دارند در این ختم آسمانی شرکت کنند 😊
🌸تقاضا میشود تعدادصلوات های مخصوص را که میخوانید به آیدی زیر👇👇👇 اعلام کنید تا مجموع ختم دسته جمعی در حرم امام رضا علیه السلام ثبت شود 🌹
⬇️⬇️⬇️⬇️به آیدی زیر پیام دهید جهت شرکت در ختم صلواتهای مخصوص
🆔 @ZZ3362
❤️متن صلوات مخصوص بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ⬇️
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ عَلَّمَ كِتَابَكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَقَامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ دَعَا إِلَى دِينِكَ
🌷 وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا صَدَّقَ بِوَعْدِكَ وَ أَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا دَفَعْتَ بِهِ الشَّقَاءَ وَ كَشَفْتَ بِهِ الْغَمَّاءَ وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعَاءَ وَ نَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا رَحِمْتَ بِهِ الْعِبَادَ وَ أَحْيَيْتَ بِهِ الْبِلادَ وَ قَصَمْتَ بِهِ الْجَبَابِرَةَ وَ أَهْلَكْتَ بِهِ الْفَرَاعِنَةَ
🌷 وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَضْعَفْتَ بِهِ الْأَمْوَالَ وَ أَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الْأَهْوَالِ وَ كَسَرْتَ بِهِ الْأَصْنَامَ وَ رَحِمْتَ بِهِ الْأَنَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الْأَدْيَانِ وَ أَعْزَزْتَ بِهِ الْإِيمَانَ وَ تَبَّرْتَ بِهِ الْأَوْثَانَ وَ عَظَّمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما .
❤️متن صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام ⬇️
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلی الحَسَنِ بْنِ سَیِّدِالنَّبِیِّینَ وَوَصِیِّ أَمِیرِالمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ
رَسُولِ الله
🌷السَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ سَیِّدِ الوَصِیِّیَنَ،أَشْهَدُ أَنَّکَ یابْنَ أَمِیرِ المُؤْمِنِینَ أَمِینُ الله وَابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ مَظْلُوماًوَمَضْیَت شَهِیداً،
🌷وأَشْهَدُأَنَّکَ الإمام الزَّکِیُّ الهادِی المَهْدِیُّ،
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَبَلِّغْ رُوحَهُ وَجَسَدَهُ عَنِّی فِی هذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
❤️متن صلوات مخصوص بر امام رضا علیه السلام ⬇️
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ وَ رَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ وَ قَائِما بِأَمْرِكَ وَ نَاصِرا لِدِينِكَ وَ شَاهِدا عَلَى عِبَادِكَ وَ كَمَا نَصَحَ لَهُمْ فِي السِّرِّ وَ الْعَلانِيَةِ وَ دَعَا إِلَى سَبِيلِكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ
🌷 فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼🍃
🎬 #کلیپ
استاد #رائفی_پور
📝 «شهادت پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله وسلم - قسمت اول»
🔴 #دانستنی_های_مرگ
🍃🍂 چهره حیوانی بعضی گناهکاران🍃🍂
🌸✨حضرت علی علیه السلام می فرمایند که، روزی از پیامبر مکرّم اسلام صلےاللهعلیهوآلهوسلم سوال نمودم ،که کدامیک از حیوانات مسخ شده اند؟
🌸✨حضرت فرمودند: فیل ؛ خرس ؛ خوک ؛ میمون ؛ مارماهی ؛ سوسمار ؛ خرگوش ؛ شب پره ؛ عقرب ؛ عنکبوت ؛ کرم سیاه آبی ؛ سهیل و زهره ( نام دو حیوان دریایی است)، از ایشان علت مسخ را پرسیدم ؟ که حضرت فرمودند :
❶ عقرب : مرد بد زبانی بود که ، هیچکس از نیش زبانش آسوده نبود .
❷ خوک : عده ای نصرانی بودند که ، از خدا خواستند غذای آسمانی برآنها بفرستد و با این که خواسته شان برآورده شد بر کفر خود افزودند.
❸ فیل : مردی بوده که ، اهل لواط بوده است .
❹ خرس : مردی بوده که ، مردان دیگر را به سبب مفعولیت به خود جلب می کرده است.
❺ عنکبوت : زنی بوده است ،که به شوهر خود خیانت نموده است .
❻ خرگوش : زنی بوده است ،که غسل حیض و غیره نمی کرده است .
❼ مارماهی : مردی بوده است ،که زن خود را در اختیار مردم می گذاشته است .
❽ سوسمار : بادیه نشینی بوده است ،که سر راه حاجیان را می گرفته و اموالشان را به غارت می برده است .
❾ میمون : کسی بوده است ،که در روز شنبه برخلاف دستور الهی ماهی گرفته است.
📚کتاب نصایح ص 339
✨﷽✨
✅سهم امام علی از سفره بیتالمال
✍امیر المؤمنین امام علی علیهالسلام در مسجد در حال عبادت بودند که وقت افطار شد. امام علی سفره خود را باز کردند و به پیرمرد غریبی که نزدیک ایشان بود تعارف کردند.
اما پیرمرد غریب، نتوانست از غذای خشک و ساده امام عل چیزی بخورد. پس غذایی که به او تعارف شده بود را در پارچهای گذاشت و از مسجد بیرون رفت؛
پیرمرد غریب، کوچه به کوچه میگشت تا به خانهای برسد که غذای خوبی داشته باشد و خود را سیر کند.
تا این که به خانه امام حسن علیهالسلام رسید. وارد منزل شد و از غذای آنها خورد. وقتی سیر شد، غذای خشک آن پیرمرد را از پارچه درآورد و به امام حسن علیهالسلام نشان داد و گفت:
در مسجد، پیرمرد غریبی را دیدم که از این عذای خشک میخورد. به من هم داد ولی اصلا از گلویم پایین نرفت. دلم به حالش سوخت. از غذای خود بدهید تا برای او نیز ببرم.
امام حسن علیهالسلام به گریه افتادند و فرمودند:
آن پیرمرد، امیرالمومنین، امام علی علیهالسلام، پدر ماست!
📚ینابیع الموده، صفحه ۱۷۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+میفرمایند:
اگه میخواید خدا عاشق مابشه... :)♥️
🌱حاج ابراهیم همت🌱
🏴رستگار باشید 🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
⭕️ علامه ای که بخاطر برنامه کاهش جمعیت در ایران دق کردند و از دنیا رفتند...
🔷 علامه محمد حسین حسینی طهرانی (ره) یکی از مجاهدین و مبارزین انقلاب و از یاران امام خمینی بودند. ارادت بسیار بالایی هم نسبت به امام خامنه ای داشتند.
این عالم بزرگوار در بصیرت و ولایتمداری از بسیاری از علمای هم طراز خود جلوتر بودند . داستان خانه نشینی و مخالفت ایشان با برنامه کاهش جمعیت در دهه هفتاد با شعار فرزند کمتر زندگی بهتر الگوی خوبی برای جوانان انقلابی است.
💢 وی در پی اجرای سیاستهای کاهش جمعیت در دههٔ هفتاد مقطعی درس خود را تعطیل و به تدوین کتاب «کاهش جمعیت ضربهای سهمگین بر پیکر مسلمین» پرداخت. او در این کتاب بحث کاهش جمعیت را نقشهٔ استعمار برای مسلمانان دانست.
☢ وی میگفت: «محرز است که آیتالله خامنهای با این طرح [کاهش جمعیت] موافق نیستند و افراد موثقی از خود ایشان نقل کردهاند که ایشان از این مسئله پشتیبانی نمیکنند و لذا مخالفت با این طرح وظیفهای شرعی است. در جایی که ولی فقیه با مسئلهای مخالف است و شرایط به شکلی است که ایشان نمیتواند اعمال قدرت کند، بر عهدهٔ دیگران است که با روشنگری و تبیین حقایق به ولی فقیه در اجرای قوانین اسلام کمک نمایند.»
🔷 سید محمدصادق حسینی طهرانی فرزند ارشد وی در پیامی به بزرگداشت بیستمین سالگرد درگذشت او آوردهاست: «در همین مسئله کاهش جمعیت همواره به شدت ابراز ناراحتی و تأسف مینمودند خصوصاً پس از آنکه شنیدند مجلس تصویب نمودهاست که خانوادههای پرجمعیت از بسیاری از مزایای اجتماعی محروم هستند. در ماههای آخر عمر شریفشان هر روز در منزل و مجالس و محافل خصوصی با عصبانیت ناراحتی خود را از این مسئله ابراز میکردند و میفرمودند که دشمنان اسلام آن کاری را که میخواستند بکنند کردند و نسل شیعیان عقیم شد و این امر دیگر به این زودیها قابل اصلاح نخواهد بود و هر بار این مطلب را میفرمودند صورتشان از غصه چنان سرخ میشد که حقیر نگران میشدم که عارضه سکته ایشان عود نماید و گمان حقیر این بود که ایشان از غصه این مسئله دق کردند و این معنا در سکته نهائی ایشان دخیل بود..
#ما_ملت_امام_حسینیم #شهدای_خان_طومان
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
#اینگونه_بود ...
کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
همیشه اول روضه، از آقا امام زمان علیهالسلام میخواندم.
آن روز هم غزلی خواندم در وصف عارض و قامت،
از مو و روی یار غایب از نظر...
آقا بلافاصله پیغام فرستاد که به فلانی بگویید: «اینقدر وصف چشم و ابرو و چهره نکند!»
مقام امام عجلاللهتعالیفرجه را وصف کند؛ عظمتش را...
)این بهشت، آن بهشت، ص۴١؛ بر اساس خاطرۀ مداح مسجد معظمله(
#ما_ملت_امام_حسینیم #شهدای_خان_طومان
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🥀🍂عرض تسلیت و تعزیت به مناسبت ایام شهادت #پیامبر_اکرم(ص) و سبط اکبر ایشان #امام_حسن_مجتبی (ع)🍂🥀🏴
🍃پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمودند :
👈ای علی !
🍃🍃هر مردی از زنش اطاعت کند، خداوند او را به صورت، داخل جهنم می اندازد.
ج🍃امیرمومنان علی علیه السلام فرمودند :
👈در چه چیزی از زنش اطاعت کند؟
پیامبر صلی الله وعلیه وآله فرمودند:
🍃☺️به او اجازه دهد به جاهای نامناسب برود و در حضور نامحرمان، لباس های نازک و بدن نما بپوشد.
📚بحارالانوار ج 100ص242
#متن_نوشت
#اطاعت_نکردن_مرد_از_همسرش
#جهنم
🍃تجـــسس در خــــانـــہ دیـــــــگران
🍃به پیامبر ﷺ خبر رسید فردی به خونه همسایه اش نگاه میکنه و از دیدن زن نامحرم مضایقه نداره.
👈حضرت عصبانی شدن و فرمودند: «او را نزد من بیاورید.»
شخصی گفت : «او از پیروان و دوستداران شما و حضرت علی علیه السلام بوده و از دشمنان شما بیزاری می جوید.»
🍃حضرت فرمودند:«مگویید از تابعان ماست، او دروغ می گوید؛ آگاه باشید تابع ما کسیست که در اعمالش پیرو ما باشد و او این گونه نیست! »
(📚بحارالانوار،ج۶۵،ص۱۵۵)
🍃_از زبان قرآن بشنویم:
«ای ایمان آورده ها به خداوند! به خانه هایی جز خانه خویش وارد نشوید؛
مگر آنکه
قبلاً خبر دهید
و اذن بگیرید
و بر اهل خانه سلام کنید.
این برایتان بهتر است؛
باشد که پند بگیرید. اگر در خانه، کسی را نیافتید، وارد خانه نشوید تا آنکه به شما اجازه دهند و اگر به شما گفتند: «برگردید»، شما هم برگردید. این برایتان پاکیزه تر (و رشددهنده تر) است».
( نور، آیه 27 و 28)
#تقوای_الهی
#تجسس_در_خانه_دیگران
#آیه_گرافی
فقط خدا می ماند.mp3
489.6K
🔹 فقط خدا می ماند
🔸 آیت الله مجتهدی تهرانی
🔹تلنگری زیبا برای همه ما
دانلود با ذکر صلوات ☺️ 🔈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀👌ضریح امام رضا علیه السلام
به این شیوه باز شده😭😭😭💔💔
4_5767334629698701153.mp3
6.35M
🔳 #شهادت_حضرت_پیامبر(ص)
🔳 #شهادت_امام_حسن_مجتبی(ع)
🌴خاتمه ی سلسله ی انبیاء
🌴رحمت محض خدا بخشش بی انتها
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌بسیار دلنشین
hassankhalaj-@yaa_hossein.mp3
4.73M
• • • 🏴
[ #مداحےتایم ]
[🎙 #حسـنخـلـج]
🔊| ازمـنبپـذیـرنـوکـریهـایـمرا ..!
#اݪسݪامعݪیڪیاعلـیابـنموسـیالرضـا♥️
☞
شب جمعه است ویاد همه عزیزان
نثار ارواح مطهر شهدا #صلوات 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد
کجایی سردار عزیز بعد از شما دنیا جور دیگر شده است😭😔
هدایت شده از خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
🌸😍رمانی پر از توکل و تعهد به باورهای دینی .به درستی که یقین دارم؛ باخدا باش پادشاهی کن 💐
♦️کپی رمان بی اجازه ممنوعه❌
&ریپلای به قسمت اول رمان🔰
eitaa.com/khodayarahaymnakon/1502
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_شصت_چهارم حورا می خواست به دانشگاه برود اما
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_شصت_پنجم
مهرزاد از روز تصادف حورا را ندیده بود و برایش این همه دوری سخت بود. کاش می توانست به دیدنش برود و حرف نیمه مانده آن روز را بزند و خودش را خلاص کند.
می دانست حورا دیگر به آن موضوع فکر نمی کند اما مهرزاد نمی توانست فراموشش کند.
نمی توانست آن همه بدی و بی رحمی را پنهان کند.
کاش حورا خودش بفهمد و زودتر از آن خانه فرار کند.
کاش پیش پلیس برود.
تمام این افکار عجیب و غریب ذهن کوچک مهرزاد را مشغول کرده بود. باید کاری می کرد.. باید قدمی برای رهایی حورا بر می داشت اما می ترسید..
این دفعه نه از خانواده بلکه از عکس العمل و برخورد حورا می ترسید.
از این که بعد از شنیدن این خبر می خواهد به کجا پناه بیاورد.
مگر اینکه پیش خانواده پدریش برود. اما حورا که اهل خارج رفتن نبود.
خیلی نگرانش بود و لحظه ای از فکرش بیرون نمی آمد.
صدای در آمد. خودش را روی تخت بالا کشید و به گردنش تکان ارامی داد.
_ بیا تو.
مارال داخل شد و گفت: سلام داداشی.
مهرزاد چهره معصوم حورا را در صورت خواهرش دید. لبخند نرمی زد و گفت: جانم عزیزم.
_ ناهار حاضره بیارم برات یا میای پایین؟
مهرزاد به پاهایش نگاهی کرد و گفت: میبینی که نمیتونم بیام این همه پله رو. لطف کن برام بیار.
مارال چشمی گفت و خواست برود اما مهرزاد صدایش زد: مارال؟
_ بله داداش؟
_ اوم حورا هم.. تو اتاقش غذا می خوره؟
_ آره داداش.
_ خیلخب برو بیار.
مارال که پایش را از اتاق بیرون گذاشت موبایل مهرزاد زنگ خورد.
از دیدن اسم امیر رضا به جوش امد اما با خود گفت: تقصیر این طفلی چیه؟ داداشش آدم نیست.
_ بله سلام.
_ به به سلام رفیق دیروز دشمن امروز. چطوری داداش؟ کجایی رفیق بابا دلمون هزار راه رفت.
_فکر کنم آمارو از نامزدتون گرفتین دیگه.
_آره خب ولی میخواستم از خودت بشنوم. چیشد داداش؟
_هیچی رفتیم تو درخت و گردن و پامون ناقص شد.
_یه بارم نشد عین آدم حرف بزنی.
مهرزاد پوزخندی زد و گفت: چون آدمیت خیلی وقته نابود شده.. یادم رفته آدم باشم رضا.
_چت شده تو مهرزاد؟ حالت خوبه؟
_ نه خوب نیستم. اصلا مگه به حال تو فرقیم می کنه؟
_ عه مهرزاد تو رفیق ۴-۵ساله منی. مگه میشه حالت برام مهم نباشه!؟
_ بیخیال رضا ادای آدم خوبا رو مثل داداشت درنیار.
_ من به اون کار ندارم ولی مهرزاد من چند بار بهت گفتم بیا ببرمت سر به کاری مشغول شو سرت بند شه؟! درآمدی دربیاری و یکم از بیکاری و علافی دربیای. چند بار بهت گفتم بیا بریم جلسه، هیئت، حسینیه اما تو...
_ اره منه احمق گفتم نمیام. خون خودتو کثیف نکن برادر من. ممنون زنگ زدی، خدافظ.
بدون این که اجازه دهد امیر رضا حرفش را تمام کند قطع کرد.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_شصت_ششم
امیر مهدی با دیدن قیافه یکه خورده امیر رضا تعجب کرد. چرا اینطور شد؟ اصلا چرا حرفی نزد؟
مهرزاد به او چه گفته بود؟
_رضا؟؟؟ رضا چیشد؟
_هان؟
_ چی گفت؟
_فکر کنم خیلی حالش خرابه. اصلا نزاشت خداحافظی کنم.
_ چرا نگفتی میایم دیدنت؟؟ای بابا از دست تو.
_ مهدی آقا گفتم که نذاشت خداحافظی کنم. تقی گوشی رو قطع کرد. از دستت خیلی شکاره. اصلا می خوای بری اونجا که چی بشه؟ صبر کن حالش که خوب شد میاد دانشگاه، میبینیش دیگه.
_من.. من فقط.. میخوام بدونم حالش چطوره...همین.
_ مهدی جان درک میکنم نگرانی اما چاره چیه؟ باید صبر کنی.
_ نه رضا نمی خوام ببینمش فقط از هدی خانم سوال کن حالش خوبه یا نه همین و بس.
امیر رضا سری تکان داد و گفت: باشه میپرسم. حالا انقدر دپرس نباش دل به کار بده.
_ ساعت۴ کلاس دارم باید برم.
_ ای بابا همش که دانشگاهی من فقط مغازه رو میچرخونم.
امیر مهدی با بی حوصلگی گفت:غر نزن رضا دیشب تا ساعت۲ دم مغازه بودم. خدافظ.
سوار ماشینش شد و تا دانشگاه فقط به فکر حورا و جواب استخاره بود.
اگر به او نگوید که دوستش دارد پس چگونه از او خاستگاری کند؟
پس چگونه او را مال خود کند؟
فکر از دست دادن حورا مانند خوره به جانش افتاده بود و امانش را بریده بود.
فکر اینکه روزی مال مهرزاد شود عذابش می داد.
درسته مهرزاد پسر خوب و مومنی نبود اما می دانست تا چه اندازه حورا را دوست دارد.
کلاس آن روزش به سختی گذشت و موقع خروج از کلاس به کسی خورد و همه وسایل طرف ریخت.
امیر مهدی چشم باز کرد که دختری را دید که با اخم به او خیره شده بود.
_ داری راه میری یه نگاهم به جلوت بنداز عمو. مگه سر میبری؟ یکم احتیاط کن.
دختر مانتویی و پر فیس و افاده ای بود که حسابی از دست امیر مهدی عصبانی شده بود.
اما امیر مهدی مثل شکه زده ها ایستاده بود و به دختر نگاه نمی کرد.
_الو با توام میشنوی چی می گم یا کر و لالی؟
_ بله ببخشید.
_ ببخشید تمام؟؟ جبران حواس پرتیت ببخشید نیست.
امیر مهدی نگاهی گذرا به چهره پر از آرایش دختر انداخت و گفت: خانم محترم وسایلت ریخته طلب باباتو که نداری.
_ چه زبون درازی هم می کنه خوبه والا بجای خجالت و شرمندگی زبون میریزه واسه من.
امیر مهدی با عصبانیت دستانش را مشت کرد و گفت:خانم احترامتو نگه دار مگه با رفیقت داری حرف میزنی؟ فکر می کنی کی هستی؟ من از این اخم و تخما و شعارای الکیت نمیترسم برو کنار اعصاب ندارم.
امیر مهدی برای اولین بار عصبانی با یک دختر حرف زده بود. دختر انگار ترسیده بود اما دم نزد و خم شد تا وسایلش را جمع کند.
امیر مهدی هم سریع رد شد و رفت بیرون.
در بین راه هدی را دید که دوان دوان به سمت ایستگاه می رفت. اولین فکری که به ذهنش رسید، پرسیدن حال حورا از هدی بود. او هم به دنبال هدی دوید و صدایش زد.
هدی ایستاد و با دیدن امیر مهدی سلام کوچکی کرد.
_ سلام ببخشین مزاحمتون شدم. یه عرضی داشتم خدمتتون نمیخوام وقتتون رو بگیرم.
_ بفرمایید امرتون.
_راستش می خواستم از حورا خانم خبر بگیرم اما شمارتون رو نداشتم. میشه بگین حالشون چطوره؟!
_ خوبه دکتر گفته سه ماه باید پاش تو گچ باشه فعلا تو خونه درس میخونه. این یک ماهم مرخصی گرفته تا حالش خوب بشه.
امیر مهدی با خیالی راحت هوفی کشید و گفت: ممنونم خیلی لطف کردین.
هدی خواست بگوید که حورا سخت منتظر تماس توست اما می دانست حورا از گفتنش پشیمانش می کند. برای همین خداحافظی کرد و رفت سمت ایستگاه اتوبوس.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
چه خواستی تـ💔ـو
به جز احترام اولادت؟
چه بود پاسخشان؟
بغض در گلوی تـ💔ـو شد
تـو شاهد همۀ
غصههای زهـ💔ـرایی
که هرچه شد وسط کوچه
روبروی تـ💔ـو شد
🏴🥀🏴
شهادت جانسوز سید کائنات محمد مصطفی صلوات الله علیه تسلیت باد
🥀🏴🥀
#شهادت_حضرت_پیامبر ص🏴
#امام_حسن ع🏴
#امام_رضا ع🏴
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
حاج اسماعیل دولابی ره: ظاهرا میگوییم آقا می آید، ولی در حقیقت ما به خدمت حضرت میرویم. ما به پشت دیوار دنیا رفتیم و گم شدیم، باید از پشت دیوار بیرون بیاییم تا ببینیم که حضرت از همان ابتدا حاضر بودند. امام زمان گم و غائب نشده است. ما گم و غائب شده ایم. از حضرت فاطمه س روایت شده که پیامبر اکرم ص فرمودند: امام همچون کعبه است که ( مردم ) باید به سویش روند، نه آن که ( منتظر باشند تا ) او به سوی آنها بیاید.
#شهادت_حضرت_پیامبر ص🏴
#امام_حسن ع🏴
#امام_رضا ع🏴
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon