eitaa logo
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
3هزار دنبال‌کننده
32.3هزار عکس
28هزار ویدیو
54 فایل
حتما روزیت بوده بیای📩 اینجا خدایی شو،🕊️ دلت روشن میشه🔆 ❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙باخدا باش وپادشاهی کن. 💜بی خداباش،هرچه خواهی کن 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🇮🇷امام خمینی ره : بکشید ما را ملت ما بیدارتر میشود🇮🇷🇮 بازهم دستان کثیف اسرائیل و امریکا باعث به شهادت رسیدن دانشمند هسته ای و نابغه ی کشورمان از دولتمردان انتظار می رود به پاس خون این شهید،نه تنها هیچ لبخندی به دولت امریکا نزنند بلکه دست از پیغام امادگی برای مذاکرات نافرجام برجام بردارند. منتظر انتقام خون سردار عزیزمان حاج قاسم و همچنین شهید فخری زاده هستیم.
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
♦️۲پروژه مهمی که شهید فخری‌زاده به سرانجام رساند + جزئیات 🔹محسن فخری‌زاده رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع عصر امروز جمعه توسط یک تیم ترور در دماوند (حومه تهران) ترور شد و به شهادت رسید. 🔹محسن فخری زاده یکی از مسئولان رسمی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح بود که پروژه‌های مختلف و مهمی را مدیریت می‌کرد و پیش از این بارها توسط رژیم صهیونیستی تهدید شده بود. 🔹از مهمترین پروژه‌هایی که توسط شهید فخری‌زاده و تیمش به نتیجه رسید، پروژه تولید "اولین کیت ایرانی تشخیص کرونا" بود که سازمان تحت امرش با نظارت مستقیم این شهید عزیز سرانجام بعد از تلاش‌‌های فراوان در ابتدای سال جاری موفق به تولید این کیت شدند. 🔹این کیت از نظر کیفیت و سطح فناوری به‌کار رفته در سطح استانداردهای روز دنیا قرار داشته و هم‌اکنون در بیمارستان‌ها مورد استفاده قرار دارد و در واقع با تلاش‌های شهید فخری‌زاده و سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع نام کشورمان جزو معدود تولیدکنندگان این کیت‌های پیشرفته ثبت شده است. 🔹بعد از تولید این کیت که نیازهای کشورمان را مرتفع کرد، امروز این محصول ارزشمند در سبد کالاهای صادراتی کشورمان نیز قرار دارد 🔹غیر از کیت تشخیص کرونا، پروژه بسیار حساس و مهم "تولید واکسن کرونا" نیز توسط شهید فخری‌زاده و تیمش از مدت‌های پیش کلید خورده بود. 🔹پروژه تولید واکسن کرونای ایرانی با تلاش‌های شبانه‌روزی شهید فخری‌زاده به نتایج بسیار خوبی رسیده و هم‌اکنون واکسن تولیدشده توسط سپند، به مرحله تست انسانی رسیده و در آستانه حصول نتیجه قرار دارد 🔹شهید فخری‌زاده غیر از این دو پروژه مهم، پروژه‌های مهم تحقیقاتی دیگری نیز در حوزه‌های مختلف را هم مدیریت می‌کرد اما قطعا ترور این شهید والامقام، راه او را پایان نخواهد داد و شاگردان و هم‌رزمانش این راه پرافتخار در خدمت به ملت ایران را ادامه خواهند داد.
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🦋 وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ 🌺 وبسا چیزی را خوش نداریدوآن برای شما خیر است،وبسا چیزی را دوست دارید وآن برای شما بد است؛ وخدا (مصلحت شمارا در همه امور)می داند وشما نمی دانید.بقره/216 گاهی بهترین کاری که میشه کرد - نه فکره ؛ - نه خیال ؛ - نه تعجب ؛ - نه ناله و نه زاری... فقط باید یه نفس عمیق کشید و ایمان داشت که بالاخره همه چیز اون جوری که باید ، درست میشه
🌺🌼🌺🌼🌺🌼 📖 ❖✨﷽✨❖ 🔔بارِ سنگينِ گناهِ اعراض از قرآن ❌ خدا می‌فرماید هر کس از این و از این «ذِکر» اعراض کنه، و دوری کنه، و حقّش رو ادا نکنه، روز قیامت، بارِ سنگینی رو به دوش میکشه:🔥 وَ قَدْ آتَیْنَاکَ مِن لَّدُنَّا ذِکْرًا، مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِزْرًا، خَالِدِینَ فِیهِ وَ سَاءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِمْلًا ((سوره طه آیه ۹۹ تا ۱۰۱)) 🌷ای پیامبر! ما از نزد خود، ذکر (و قرآنی) به تو دادیم * هر کس از آن روی گردان شود، روزِ قیامت بار سنگینی از گناه و مسؤولیّت بر دوش خواهد داشت * در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این بار، برای آنها در روز قیامت، بد باری است 💠💠یه خورده به خودمون بیایم. واقعاً فکر کنیم: ✴️روزانه چقدر از وقتمون رو با گوشیِ موبایلمون میگذرونیم، و چقدر از وقتمون رو با قرآن میگذرونیم⁉️ ✴️چقدر آهنگهای شرقی و غربی گوش میدیم، و چقدر قرآن گوش میدیم⁉️ ✴️چقدر مطالبِ متفرقه میخونیم و چقدر قرآن میخونیم⁉️ ✅ یه خورده بیشتر با رفیق بشیم، تا دنیا و آخرتمون آباد بشه. 👈 تلاوت و تدبّرِ در آیات قرآن رو تو برنامه روزانه‌مون داشته باشیم. 👆 که ان‌شاء‌الله، این قرائت و تدبّر در قرآن، زمینه عمل به آیاتِ قرآن باشه
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ☝گناهی که انسان را زود هلاک می کند 🌸 روزی امام علی(ع) فرمود: پناه می برم به خداوند، از گناهانی که موجب زود رسیدن خواهند شد. ⁉"عبدالله بن کواء" پرسید: آیا که موجب زود رسیدن هلاکت می شود، وجود دارد؟ 🌸 امام علی پاسخ دادند: آری، و آن "قطع رحم" و قهر کردن افراد خانواده ها است که موجب زودرس می شود. 🔹چه بسا خانواده ای هستند، که با اینکه از حق دورند، ولی بر اثر همکاری و به همدیگر، دور هم جمع می شوند، و همین کار موجب می شود که خداوند به آنها روزی می رساند؛ 🔹و چه بسا افراد که تفرقه و درگیری در میان خانواده آنها، موجب می شود که آنها را از رزق و روزی و رحمتش، محروم سازد. 📚اصول کافی ، ج 2 ، ص347 🌸 🍃🌸
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 🌟هرشب حوالی ساعت 22 منتظر باشید⏰ 🌷👌پرش به قسمت اول رمان👇👇 eitaa.com/khodaya_1/4033 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊🕊🕊📚🌷❣🌷📚🕊🕊🕊 📢 کپی رمان های کانال بدون اجازه ممنوع می باشد 📛 🌷خدایا رهایم نکن🌷 @khodaya_1
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی #من_مسلمانم 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 🌟هرشب حوالی ساعت 22 م
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ +الینا؟!هِی الینا؟!دختر کجایی تو؟ با صدا زدن اسمم و کشیده شدن بازوم توسط حسنا به خودم اومدم و چشمای پر از سوالمو بهش دوختم... +معلوم هست کجایی؟!یک ساعته دارم صدات میزنما! صدای اسما به جای من در جواب حسنا بلند شد: +خانوم دیگه مارو قابل نمیدونن با زمینیا نمیپرن...در افقن! در جواب اسما پوزخندی زدم و دوباره به تابلو نقاشی روبروم چشم دوختم... اسما و حسنا دوقلو بودن و جز بهترین دوستان من تو دوره دبیرستان... به عکس خیره شده بودم که دست حسنا رو روی شونم احساس کردم و بعد از اون هم صداش رو شنیدم: +چی شد؟فکراتو کردی؟ _در رابطه با...؟! +خودت میدونی...دین...دینِت! جواب حسنا رو ندادم به جاش محو تابلو نقاشی روبروم شدم که تصویری از پشت سر یه دختر چادری بود... دوباره غرق فکر شدم... من...الینا مالاکیان...میتونم مث این دختر توی عکس بشم؟! نگاهی به سرتاپای خودم انداختم... یه شلوار لی تنگ،یه مانتوکرمی رنگ که آستیناشو تا رو آرنج تا زده بودم و شال آبی رنگی که با بی قیدی روی سرم بود و تمام موهای قهوه ایمو به نمایش گذاشته بود! برگشتم نگاهی هم به تیپ اسما و حسنا انداختم تو این گرما ساق دست پوشیده بودن،روسریاشونو هم لبنانی روی سرشون بسته بودن و یه چادر مشکی هم سرشون بود! من میتونستم مثل اینا بشم؟! تو دلم زمزمه کردم:آره میتونم...باید بتونم... ❣❤️❣❤️❣ صدای اسما بلند شد: +الینا خانوم با عرض پوزش نمایشگاه نقاشی داره میبنده لطف کنید بیاین بریم... با تعجب برگشتم سمتشو گفتم: _داره میبنده؟چه زود!اما من که بقیه نقاشیارو... پرید وسط حرفمو همونطور که دستمو میکشید تا از سالن بریم بیرون گفت: +فداسرم که ندیدی!اصن ندیدی که ندیدی!بابا ما دوساعته اینجاییم تو تمام این دو ساعتو میخ این تابلو بودی! دوساعت؟!با تعجب دستمو از دستش کشیدم بیرون و به ساعت بند گل گلی روی دستم خیره شدم ساعت شش بود!اسما راس میگف ما دوساعته که اینجا بودیم! وااای بابا اینا! با عجله گوشیمو از جیب مانتوم کشیدم بیرون و با دیدن صفحه خالی نفس عمیقی کشیدم! خداروشکر هنوز مامی اینا نفهمیده بودن... دویدم سمت اسما و حسنا که تو محوطه نمایشگاه منتظر من بودن... حسنا:بدو دیگه!امیرحسین بدبخت خشک شد تو ماشین! امیرحسین داداششون بود که بیست و پنج سالش بود و شش سال از ماها بزرگتر بود... حسنا بعد از گفتن حرفش پرید سمت درب خروجی منم به تبعیت ازش دنبالش دویدم تقریبا... رسیدیم به 206 سفید رنگ امیرحسین.اسما جلو سوار بود.به محض رسیدن ما امیرحسین پیاده شد و با سری افتاده سلام کرد جواب سلامشو دادم که حسنا آروم هلم داد سمت و ماشین و گفت: +یالا سوار شو که خیلی دیره... متعجب برگشتم طرفش: _kiding me?! +ای بابا دختر چی میگی تو؟من که نمی فهمم! فهمیدم دوباره مثل همه مواقعی که متعجب میشم لهجم عوض شده!با دت راست کوبیدم رو پیشونیمو گفتم: _شوخی میکنی؟!بابام اگه بفهمه من با شماها بودم که زندم نمیزاره!من الان تاکسی میگیرم میرم! +ای بابا!اینجوری که خیلی بده! _it's notبد اینه که بابام منو با شماها ببینه. حسنا سری تکون داد و گفت: +چی بگم والا؟باشه...پس...مراقب خودت باش... _OK.از اسما و داداشتم خدافظی کن.بابای براش دست تکون دادم و ماشینو دور زدم.یکی زدم به شیشه اسما که سرشو از تو گوشی بالا آورد و نگام کرد.سری دستی تکون دادم و رفتم اونور خیابون.. &ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊🕊🕊🕊🕊📚🌷❣🌷📚🕊🕊🕊🕊🕊 📢 کپی رمان های کانال بدون اجازه ممنوع می باشد 📛 خدایا 🕋 رهایم نکن🔗 @khodaya_1
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ تصمیم گرفتم حالا که دیگه با اسما و حسنا نیستم و جای ترسی برام باقی نمیمونه به جای تاکسی پیاده برم خونه.از نمایشگاه تا خونه هم راه زیادی نبود...شاید نیم ساعت پیاده روی که من الان برا سروسامون دادن فکرم شدیدا بهش احتیاج داشتم... رفتم تو پیاده رو شروع کردم به قدم زدن و غرق افکارم شدم... ❣❤️❣❤️❣ درست چهارسال پیش بود که برای اولین بار تو ایران میخواستم برم مدرسه...تازه از کانادا برگشته بودیم؛به خاطر مامانم؛آخه دوسال پیش همه خانوادمون چه پدری چه مادری اومده بودن ایران و مامان منم خیلی دلتنگ شده بود... پدرم اصالتا آمریکایی بود اما مادرم یه ایرانی مقیم خارج بود... چهره من به مادرم رفته بود برا همین خبری از چشمای رنگی و پوست خیلی سفید و صورت کک مکی نبود!یه چهره عادی...صورت گندمی و چشمایی شکلاتی.تنها جذابیت صورتم شاید بشه گفت مژه های بلندم بود! دبیرستان ثبت نام کردم... روز اول به خاطر لهجه ی ضایعی که داشتم تصمیم گرفته بودم با هیچ کس حرف نزنم مگر در صورت اضطرار! فارسی رو بلد بودم.خیلی خوبم بلد بودم ولی کانادا که بودیم خیلی کم پیش میومد فارسی صحبت کنیم.این بود که روزای اول خیلی لهجه داشتم ولی حالا بعد چهارسال لهجم کامل از بین رفته! کلاس بندی ها اعلام شد و رفتیم تو کلاسامون...جمعیت کلاس زیاد نبود و بچه ها هم خیلی خونگرم بودن و همه سریع باهم دوست شده بودن به جز من که گوشه ی کلاس نشسته بودم و خداروشکر میکردم که کسی کاری به کارم نداره!... زنگ اول ریاضی داشتیم.یه خانم نسبتا مسن اومد سرکلاس و بعداز معرفی خودش شروع کرد به حضور غیاب دانش آموزان...اسم هارو خوندوخوند تا رسید به من... بلند صدا زد:الینا...مکثی کرد و برگه رو به چشماش نزدیک کرد و بعد از چندثانیه سوالی پرسید:مالاکیان؟! همه بچه ها چشم شده بودن ببین این دختر به قول خودشون با این فامیل عجیب کیه تا اینکه دستای لرزون من از گوشه کلاس بالا رفت... معلمه پرسید:فامیلیتو درست گفتم؟! منم در جواب فقط سر تکون دادم... +خب خانمِ...ما..لا..کیان...اقلیت هستی؟ با صدایی که سعی میکردم لهجه نداشته باشه گفتم: _بــَ...بله... +یهودی؟! سری به نشانه منفی تکون دادم و گفتم: _مسیحی... معلمه هم سری تکون داد و هیچی نگف... اما تا آخر کلاس نگاه خیره ی بعضی هارو به جون خریدم... زنگ که خورد تقریبا نصف کلاس حمله ور شدن سمتم... منم انگار یادم رفته بود لهجه دارم خیلی راحت جواب سوالاشونو میدادم!اما هرازگاهی با لبخندی که بیخود رو لبای بعضیا بود میفهمیدم که دارم خیلی ضایع حرف میزنم!... &ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊🕊🕊🕊📚🌷❣🌷📚🕊🕊🕊🕊 📢 کپی رمان های کانال بدون اجازه ممنوع می باشد 📛 خدایا 🕋 رهایم نکن🔗 @khodaya_1
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 بر دَرَش بگذار ای سائِل سر از روی نیاز در نخواهد ماند هر کس قبله‌گاهش این دَر است... مهربانم تسلیت🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
✴️ شنبه 👈 8 آذر 1399 👈 12 ربیع الثانی 1442👈 28 نوامبر 2020 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🕋واجب شدن نماز در سال اول هجری. 🌙⭐️احکام دینی و اسلامی . ❇️روز بسیار خوب و شایسته ای است برای. ✅عقد عروسی و خواستگاری. ✅خرید رفتن و فروش جنس. ✅شروع به کاسبی و دکان باز کردن. ✅و نقل و انتقال و جابجایی منزل و مکان خوب است. 👶 زایمان مناسب و نوزادش عفیف و صالح و متدین بار بیاید. ان شاء الله 🤕 بیمار امروز زود شفا یابد . ان شاءالله 🚖 مسافرت : مسافرت بسیار خوب است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ خرید طلا و جواهرات . ✳️ دیدار با رؤسا و مسئولین . ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️ و اغاز بنایی و خشت بنا نهادن نیک است . 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. 💑 امشب .. # مباشرت (شب یکشنبه ) ، مباشرت برای صحت بدن سودمند است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، شکوه و هیبت و عزت است . 💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری ، سبب ضعف بدن می شود . 😴😴 تعبیر خواب امشب خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 13 سوره مبارکه ی " رعد" است. یسبح الرعد بحمده والملائکته من خیفته... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد پیش اید صدقه بدهد . شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. @taghvimehamsaran
صفحه ۱۳
✍ آیت الله خامنه ای: «اگر با عین مالی که یا آن را نداده است، بخرد، نمازخواندن در آن لباس باطل❌ است.» 📚رساله آموزشی  💚 امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛ و آنان ناپاک شده، و سبب آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷) 🔰 در بعضى احادیث مى خوانیم: «من استحل منها شیئاً فامسکه فانما یاکل النیران» (وسایل،ج۹،ص۵۵۰)، کسى که بخشى از خمس را حلال پندارد و آن را نپردازد، 🔥گویا آتش مى خورد.  🔺یاران واقعى اهل بیت (علیهم السلام) آنگونه ایمان داشتند که ❌ خمس را مساوى با👇 « خوردن» و «قبول نشدن نماز❌ و روزه» مى دانستند؛ ✍ و در سؤال کتبى خود از آن بزرگواران مى پرسیدند که: را چگونه بپردازیم تا جزو خواران و کسانى که نماز و روزه شان قبول❌ نیست نباشیم. (وسایل،ج۹،ص۵۰۳) 📚منبع: پایگاه الشیعه
مےدونےچراامامـ‌زمان‌ظهور‌نمےڪنه؟ یڪ‌کلامـ نساختیم!📡̶͟͞ ̶⃝💵 امامـ‌زمان(عجـ)درجامعہ‌ای‌که‌ ندارد‌نباید‌بیاید🚪̶͟͞ ̶⃝🏷 چون‌اگر‌بیاید‌مانند‌پدرانش‌ خواهد‌شد هیــ∅ـــچ‌‌کاری‌نمیخوادبکنے... فقط‌ دوڪلمہ... !
حضرت آیت‌الله سعادت‌ پرور (قدس سرّه): اى عزيزان من! نفس را نبايد زياد در فشار گذاشت تا سر از فرمان بركشد، بلكه بايد همه لذايذ را به طور اعتدال به او داد و در اولين قدم، لذّتِ شرك جلى و معصيت خدا را از او قطع نمود تا كم كم پس از مدتى رام شود، سپس كم كم دست به امور ديگر زد، اما بايد بدانيم كه اين كار نه امرى است به صورت آسان، بلكه امرى است بس مشكل، اما چون به تدريج انجام گيرد كار به جايى رسد كه نفس در اطاعت شما باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت بسیار زیبا و ناب که نشیده اید استاد عالی بسیار عالی 👌 _کلام_عالم پیشنهاد دانلود 👊🏻
✨وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا 🍂هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ ✨يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ 🍂وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۱۰۷﴾ ✨و اگر خدا به تو زيانى برساند آن را 🍂برطرف كننده اى جز او نيست و اگر براى تو ✨خيرى بخواهد بخشش او را ردكننده اى 🍂نيست آن را به هر كس از بندگانش كه ✨بخواهد مى رساند و او 🍂آمرزنده مهربان است (۱۰۷) 📚 سوره مبارکه یونس ✍آیه ۱۰۷ (همراه داشتن این آیه درسفر حافظ مال وجان است)
🔴بزرگترین عذاب زمانی اراده خدا بر این امر واقع شد که بر قومی عذاب نازل کنه، بعد از مدتی مشاهده کردند که هیچ عذابی وارد نشد! و اوضاع آرامه… پیامبر قوم، از خدا پرسید: ماجرا چیست؟ خطاب آمد: « ای نبی من! عذابی بالاتر از اینکه لذت مناجاتم را از دل خلائق بیرون ببرم، در خزانه ی خود سراغ نداشتم و اکنون این جماعت را به همان عذاب و بلا مبتلا کرده ام. آهای جماعت! در این روزگار هم بزرگترین عذاب و شکنجه ی خدا اینه که « یاد امام زمان(عج) در دل ما، جایی نداره و خلائق، صاحبشون رو فراموش کرده اند... 📚 کتاب روز عالم سوز/ص۲۸۴
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
بعدِ عباس حَرم امنیّت‌ش کامل نیست💔🍂 🚫این کلیپ رو ببینیم باهم بنظرم بد نیست راجع به 👌🏻 https://masaf.ir/RaefipourClips/post/33126👆🏽👆🏽👆🏽👆🏽 برای خیلیا هنوز جا نیفتاده...😑
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🍃همین یک عکس! و مایی که نمی شناختیم تو را؟؟ در حالی که سخت مشغول بودی!! نه مصاحبه ای، نه برنامه ای نه... 🍃فقط چند ساعت است که با همین یک عکس افتاده ای سر زبان ها.. 🍃مرد حسابی! همین یک عکس هم به دوربین نگاه نکردی! چشم هایت را چرا از ما گرفتی؟ مگر میشود این همه خدمت و این همه گمنامی؟؟ 🍃مردان ماندگار 👌🍃شاید درصداوسیمااولویتی برای یادکردن شما نباشد و برنامه های تکراری خندوانه و پایتخت و...مثل روال گذشته برقرار باشد. اما نامت در قلب ما جاودانه خواهد بود.🍃🌹 ایران
👕👕مثل جنس پارچه ! هر وقت خواستی پارچه اي بخري آن را در دست مچاله کن و بعد رهایش کن، اگر چروك برنداشت جنس خوبی دارد. حـال، آدم هـا همین طـور هسـتند. آدم هـایی که بر اثر فشارهـا و مشـکلات، شـیوه و اخلاق و رفتارشـان عوض می شود و چروك بر می دارند این ها جنس خوبی ندارند. ولی جنس پیامبر(ص) خوب بود. می فرمود: هیـچ پیامبري به قدر من اذیت نشد و آزار ندید. با این وجود پیامبر هیچ گاه خم به ابرو نیاورد. هیچ گاه شـیوه و شخصیت او تغییر نکرد؛ چون شخصیت او با نخ آیات الهی بافته شده بود در حقیقت اخلاق او بود یعنی او قرآنی زندگی می کرد. (ص) را خود قرار دهیم و ما هم همچون او بر اساس قرآن مشی و مشق کنیم. 🌺مثل شاخه های گیلاس ص ۱۱۵ 🌸🌸🌸🌸
✍ حضور در کلاس بعضیا فقط تو کلاس حضور دارن.... یعنی وقتی تو کلاس نشستن اصلا حواسشون به نیست.🙄 رو نگاه میکنن، ولی خودشون تو یه عالم دیگه هستن و به چیزای دیگه فکر میکنن.🙄🤔 🙎‍♂حالا اگر معلم ازشون بپرسه چی گفتم؟ ❌بلد نیستن!!! 😓 میمونن که چه جوابی بدن!!! 🙇 👈چون به معلم توجه نداشتن!!! هم مثل کلاسِ درس میمونه.👌 و هم، مثل همون سوال‌های معلم. 👇👇👇 خیلی از ماها فقط سرِ حضور داریم، اصلا حواسمون به اون کلماتی که به ما یاد داده نیست! ❌ 🤔 به هزار تا چیز فکر میکنیم غیر از معانی !!! ⚠️به همین خاطره که وقتی خدا ما رو میکنه ما نمیتونیم از اون سربلند بیرون بیاییم❗️🙇 ✅ چون از ، خوب بهره نبردیم.❗️🔔 👈❌فقط سرِ ، حضور داشتیم❌👉 🌸🌸
کلام آیت الله بهجت(ره)در مورد غربت امام زمان(عج)... 🔹او در است و خوشی و راحتی ندارد، و ماچقدر از این مطلب غافلیم...😔 🍃🌸▂▂🍃🌸🍃▂▂🌸🍃
🌹آیت الله بهجت ره : 🔴کسی که می خواهد روزیش زیاد شود ، این ذکر را بسیار بگوید ... «اللهم اغننی بحلالک عن حرامک ، و بفضلک عمِّن سواک»
برای احسان به خلق نقش ویژه‌ای در ایجاد انس به خدا و محبت به او قائل بود. وی معتقد بود که راه محبت خدا، محبت به خلق خداوند و خدمت به مردم، بخصوص انسان‌های مستضعف و گرفتار است. در حدیث است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: مردم خانواده خدا هستند، محبوبترین مردم نزد خدا کسی است که برای خانواده خود سودمند باشد و خانواده‌ای را شاد کند. 📙کافی، ج ۲، ص ۱۶۴ یکی از شاگردان شیخ می‌گوید: با معرفی جناب شیخ، مدت‌ها به خدمت آیت‌الله کوهستانی به نکا می‌رفتم، تا اینکه یک روز صبح که برای رفتن به نکا به گاراژ رفتم، جناب شیخ را دیدم فرمودند: کجا می روی؟ عرض کردم به نکا نزد آیت‌الله کوهستانی. فرمودند: شیوه ایشان زاهدی است بیا برویم تا من روش عاشقی خدا را یادت دهم. بعد دست مرا گرفت و به خیابانی برد. در جنوب خیابان در کوچه‌ای، در منزلی را زد، دخمه‌ای نمایان شد که تعدادی بچه و بزرگ و فقیر و بیچاره در آن جا بودند. جناب شیخ به آنها اشاره کرد و فرمود: رسیدگی به این بیچاره‌ها انسان را عاشق خدا می‌کند. درس تو این است. نزد آیت‌الله کوهستانی درس زاهدی بود و حالا این درس عاشقی است. 📙کیمیای محبت، ص ۱۷۲و۱۷ -----
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی #من_مسلمانم 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ #قسمت_دوم تصمیم گ
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ چند نفر همون روز اول تا فهمیدن من یه مسیحی ام تا آخر سال و حتی سال های بعدش رابطشون با من در حد سلام و خداحافظ بود اونم به زور!و من چقدر از این رابطه بیزار بودم!... اما بعضیای دیگه مثل اسما و حسنا خیلی خوب با من رفتار میکردن...انگار نه انگار که من با اونا فرق دارم! یواش یواش شدن صمیمی ترین دوستانم... پدرم روز اولی که فهمید من با دوتا دختر چادری دوست شدم عصبانی شد و گفت نباید خیلی با اینا رفت و آمد کنم چون ممکنه رو من تاثیر بزارن و باعث بشن دینمو از دست بدم!منم اون روزا گوشم بدهکار نبود و میگفتم امکان نداره اینارو من تاثیری داشته باشن... اما حالا میبینم حرفای پدرم بیراه نبوده! بعد از اون بابام چندباری من رو با اون دوتا دید که دارم میام خونه و کلی دعوام کرد و منم به دروغ بعدش بهش گفتم که من دیگه هیچ دوستی توی مدرسه ندارم!... اما حقیقت این بود که من واقعا نمیتونستم از اونا جدا بشم!... من به عمرم آدمایی به مهربونی اینا ندیدم!... خلاصه رابطه ما سه تا یواش یواش صمیمی و صمیمی تر شد تا اینکه اسما و حسنا شروع کردن به پرسیدن سوالهایی در رابطه با دینم... با خودم گفتم حتما ایناهم بعد از این سوالا یه مشت چرت و پرت راجع به دین خودشون میگن و بعدم ولم میکنن میرن... من اطلاعات خاصی از دینم نداشتم...در واقع هیچ اطلاعاتی نداشتم! برعکس خانوادم که خیلی به دینشون پایبند بودن! حالا که فکر میکنم میبینم من اصلا دین نداشتم!یه آدم بیخیال و فارق از همه چی تا اینکه اسما و حسنا برعکس تصورم که فکر میکردم میان تبلیغ دینشون میکنن من رو تشویق کردن که راجع به همه دینها تحقیق کنم... &ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊🕊🕊🕊📚🌷❣🌷📚🕊🕊🕊🕊 📢 کپی رمان های کانال بدون اجازه ممنوع می باشد 📛 خدایا 🕋 رهایم نکن🔗 @khodaya_1