eitaa logo
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
3هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
28.5هزار ویدیو
54 فایل
حتما روزیت بوده بیای📩 اینجا خدایی شو،🕊️ دلت روشن میشه🔆 ❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙باخدا باش وپادشاهی کن. 💜بی خداباش،هرچه خواهی کن 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ چهارشنبه 👈 19 آذر 99 👈 23 ربیع الثانی 1442 👈 9 دسامبر 2020 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 📛 صدقه صبحگاهی لازم است ‌. 👶مناسب زایمان و نوزادش زیبا و دوست داشتنی خواهد شد . ان شاءالله 🚘مسافرت : مسافرت خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ آغاز معالجه و درمان . ✳️ فروش جواهرات . ✳️ کودک به مهد نهادن . ✳️ و خوردن نوشیدنی ها نیک است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب پنج شنبه) ، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان می گردد . ان شاء الله 💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث شادی دل می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث رو براه شدن امور می شود . 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 24 سوره مبارکه " نور " است. یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم .. و مفهوم آن این است که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید و شاهد بیاورد و بر او چیره شود . ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. @taghvimehamsaran
صفحه ۱۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی آیت الله مجتهدی(ره) 🎬موضوع: خدایا من از تمام کسانی که را کردند و آزارم دادند گذشتم
✅سخنی ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻃﻼ! ✍ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ خوبي ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ! ﭼﻮﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ... ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ... ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ! ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ، ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ... ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ.
قلوب آگاه.mp3
3.33M
💢قلوب آگاه ♦️اشراف امام معصوم بر همه ی عالم؛ حتی در زمان خواب ♦️چشم تو بیدار و دل رفته به خواب/چشم من در خواب و دل در فتح باب [ حجت الاسلام عالی ] ┄┅═✧🌺یازهرا🌺✧═┅┄
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
◾️ إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون◾️ ◾️ دار فانی را وداع گفت ◾️آیت‌الله محمّد یزدی، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری، دقایقی قبل به ملکوت اعلی پیوست. 🔹یار دیرین امام و رهبری پس از طی یک دوره بیماری در سن 89 سالگی به دیدار حق شتافت. 🔹وی یکی از مبارزین برجسته قبل از انقلاب بود و در طول دوران انقلاب اسلامی خدمات ارزنده ای را به کشور ارائه کرد. 🔹ریاست دادگاه انقلاب اسلامى قم، ریاست دفتر امام(ره) در قم، نمایندگى مجلس خبرگان قانون اساسى، عضویت در شوراى بازنگرى قانونى اساسى، ریاست قوه قضائیه با حکم مقام معظم رهبرى در دو دوره پنج ساله، نمایندگى رؤساى سه قوه در هیأت سه نفره حل اختلاف بین مرحوم رجایى و بنى‏ صدر، نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى، نائب رئیس و قائم مقام اجرائى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضویت در دوره چهارم و پنجم شورای عالی حوزه‌های علمیه و رئیس دوره پنجم آن شورا از جمله مسئولیت های وی بوده است.🏴🏴🏴🏴
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی #من_مسلمانم 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ #قسمت_بیست_یکم صدا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ سرمو به نشونه منفی تکون میدم که با خشم روشو ازم میگیره و میگه: +احمق...احق...احمق...you are a fool...do you understand me?...damn... (تو یه نادونی...میفهی چی میگم؟...لعنتی...) هیچی نمیگم...فقط گریه میکنم...شنیدن این حرفا از زبون رایان خیلی سخته خداااا... پوزخندی میزنه و میگه: +پدرت طردت کرده ها؟از خونه انداختت بیرون؟نمیدونی کجا بری نه؟ چرا موقعی که مسلمون میشدی بهش فکر نکردی؟حالا کدوم گورستونی میخوای بری؟میدونی بابات پایین چی بهم گف؟بدبخت؟بابات گف اگه تا یه ساعت دیگه از این خونه رفتی که هیچ اگه نه میاد با کمربند میندازتت بیرون...حالیته؟ لگدی به چمدون پرت شده کف اتاق میزنه و ادامه میده: +زود باش جلو پلاستو جمع کن اگه دلت کتک نمیخواد... حس میکنم چیزی نمونده بمیرم...از دیشب تاحالا که هیچی نخوردم... اینهمه هم گریه کردم...الانم که رایان...با این حرفاش...این داد و بیداداش... وقتی بی حرکتی من رو میبینه به سمت کمدم میره و همه لباسامو میکشه بیرون و پرت میکنه رو زمین...تازه به خودم میام...میرم جلو و جیغ میزنم: _Ryan... Get out of here...get out of here...(رایان...برو بیرون...برو بیرون...) با قدم های بلند و عصبی از اتاق خارج میشه.. 🍃 نیم ساعت اروم اروم همونطور که گریه میکنم لباسا و وسایلامو جمع میکنم... بعد از جمع کردن همه چی خودمم پوشیده ترین لباسمو میپوشم و لحظه آخر قبل از بیرون رفتن از اتاق گوشیمو چک میکنم...هیچ خبری از اسما و حسنا نیس...تو دلم مینالم:پس من کجا برم... از اتاق خارج میشم و میرم تو سالن... هیچ کس تو سالن نیس...چمدونم رو میزارم کنار در و به آشپز خونه میرم...حدس میزنم مامان اونجا باشه... با وارد شدن به آشپزخونه میفهمم حدسم درست بوده... مامان سرشو گذاشته بود روی میز و آروم آروم گریه میکرد... رفتم پشت سرش و از پشت بغلش کردم و دوباره گریه کردم... مامان سرشو بلند کرد و زل زد تو چشمام... آروم و زیر لب زمزه کرد: +الینا؟! با هق هقی که شدت گرفته بود خودم رو پرت کردم تو بغلش و زار زدم: _ماما... مامان آروم آروم کمرم رو نوازش میکرد و ازم میخواست که آروم باشم: +هیییس...آروم دخترم...آروم...قوی باش...تو بزرگ شدی...باید بتونی از پس خودتو زندگیت بر بیای...من با پدرت صحبت میکنم...راضیش میکنم...شک نکن...نمیزارم دور ازمون بمونی...ولی...آخه الینا مامان...این چه کاری بود کردی؟!...چرا هممونو بدبخت کردی؟ &ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊🕊🕊🕊📚🌷❣🌷📚🕊🕊🕊🕊 📢 کپی رمان های کانال بدون اجازه ممنوع می باشد 📛 خدایا 🕋 رهایم نکن🔗 @khodaya_1
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ سرمو از بغلش اوردم بیرون و نالیدم: _مامان... اجازه توضیح بهم نداد و گفت: +هیییس...هیچی نگو الینا...هیچ توضیحی ازت نمیخوام... از جاش بلند شد و من رو هم وادار به بلند شدن کرد و در همون حال گفت: +برو دخترم برو از اینی که هست سخت ترش نکن...برو مادر...رایان تو حیاط منتظرته...برو... بعد هم من رو آروم به سمت در هل داد و خودش هم پشتشو کرد به من و رفت سمت یخچال... میدونستم الکی در یخچال رو باز کرده و فقط میخواد من نبینم داره گریه میکنه... آروم رفتم سمتش از پشت بوسه کوتاهی روی گونش زدم و آروم زمزمه کردم: _goodbye mom...(خداحافظ مامان...) بعد هم به سرعت از آشپزخونه اومدم بیرون... 🍃 وارد حیاط که شدم سرمو به اطراف چرخوندم تا رایان رو پیدا کنم که دیدم رو تاب نشسته و به آسمون خیره شده... کمی رفتم نزدیکتر که متوجه حضورم شد و از رو تاب بلند شد... یک قدم جلو اومد و مثل همیشه بی پروا زل زد تو چشمام...ولی من مثل همیشه به خاطر ترس از رسوایی سرمو انداختم پایین... صداشو شنیدم که آروم پرسید: +بریم؟! تو دلم جواب دادم کجا؟!ولی با زبون جواب دادم: _بریم... اونقدر آروم بریم رو زمزمه کردم که شک داشتم شنیده یا نه... مهم هم نبود چون اون بعدش بلافاصله چمدون من رو گرفت و راه افتاد سمت در... 🍃 از کوچه که خارج شدیم گفت: +آدرس بده... چی باید میگفتم؟!آدرس کجارو باید میدادم؟! برای هزارمین بار در طول امروز تو دلم نالیدم:خدایا اسما و حسنا کجان؟! تو فکر بودم چه غلطی کنم که یاد محیا افتادم... آره شاید بتونم برم خونه اونا... محیا یکی دیگه از دوستام بود...خیلی باهاش صمیمی نبودم ولی خب نسبت به دیگران با من خیلی خوب برخورد میکرد... تصمیم گرفتم زنگی به محیا بزنم و ببینم میتونم برم خونشون یا نه... با بدبختی و خجالت زمزمه کردم: _رایان...میشه یه جا وایسی من به یکی زنگ بزنم؟! پوزخندی زد و ماشین رو گوشه خیابون پارک کرد... از ماشین پیاده شدم و با محیا تماس گرفتم... +الو؟! _سلام محیا... +الینا تویی؟سلام دختر چطوری؟چه خبرا؟سرما خوردی؟صدات خیلی گرفته نشناختم... _محیا؟چه خبرته؟یکی یکی!نه سرما نخوردم...راستش... دوباره گلومو بغض گرفت... دستی به گلوم کشیدم...انگار میخواستم بغضشو از بین ببرم... صدای محیا کمی رنگ نگرانی به خودش گرفت و پرسید: +الینا؟چی شده؟ دیگه طاقتم تموم شد...تحمل این بغض تو گلو خیلی سخته... با گریه پرسیدم: _محیا میشه بیام خونتون؟! محیا که معلوم بود کلی تعجب کرده تندتند گف: +آره عزیزم...آره...الآن آدرسو برات اس میکنم... _ممنون...خدافظ... +خدافظ... &ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊🕊🕊🕊📚🌷❣🌷📚🕊🕊🕊🕊 📢 کپی رمان های کانال بدون اجازه ممنوع می باشد 📛 خدایا 🕋 رهایم نکن🔗 @khodaya_1
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی ، سرای آخرت است، اگر می دانستند
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلــب زنگـــار نـــداره♥️ ما اونو آلوده می‌کنیم🌱 راه پاک کردن زنگار قلب.....