eitaa logo
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
3هزار دنبال‌کننده
32.3هزار عکس
28هزار ویدیو
54 فایل
حتما روزیت بوده بیای📩 اینجا خدایی شو،🕊️ دلت روشن میشه🔆 ❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙باخدا باش وپادشاهی کن. 💜بی خداباش،هرچه خواهی کن 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بودند. مردم با تنفر و وحشت از آنها دوری می‌کردند. این بیچارگان بیش از آن اندازه که از لحاظ جسمی از بیماری خود رنج می‌بردند، از لحاظ روحی از تنفر و انزجار مردم رنج می‌کشیدند و چون میدیدند دیگران از آنها تنفر دارند، خودشان با هم نشست و برخاست می‌کردند. یک روز هنگامی که دور هم نشسته بودند و غذا می‌خوردند، امام سجاد از آن جا عبور کرد. آنها امام را بر سر سفره خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و فرمود: من روزه دارم، اگر چنین نبود از مرکب پایین می‌آمدم؛ ولی در عوض از شما تقاضا می‌کنم که فلان روز مهمان من باشید. حضرت این را گفت و رفت. روز موعود فرا رسید؛ امام دستور فرمود تا در خانه اش غذایی بسیار عالی بپزند. مهمانان جذامی طبق وعده ی قبلی حاضر شدند. سفرهای محترمانه برایشان گسترده شد. آنها غذای خود را خوردند و امام سجاد نیز در کنار همان سفره، غذای خود را صرف کرد و به هر کدام از آنها مقداری پول نیز عنایت کرد. 📙داستان راستان 2/ 140. 141؛ به نقل از: وسائل الشیعة 2/ 457. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بودند. مردم با تنفر و وحشت از آنها دوری می‌کردند. این بیچارگان بیش از آن اندازه که از لحاظ جسمی از بیماری خود رنج می‌بردند، از لحاظ روحی از تنفر و انزجار مردم رنج می‌کشیدند و چون میدیدند دیگران از آنها تنفر دارند، خودشان با هم نشست و برخاست می‌کردند. یک روز هنگامی که دور هم نشسته بودند و غذا می‌خوردند، امام سجاد از آن جا عبور کرد. آنها امام را بر سر سفره خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و فرمود: من روزه دارم، اگر چنین نبود از مرکب پایین می‌آمدم؛ ولی در عوض از شما تقاضا می‌کنم که فلان روز مهمان من باشید. حضرت این را گفت و رفت. روز موعود فرا رسید؛ امام دستور فرمود تا در خانه اش غذایی بسیار عالی بپزند. مهمانان جذامی طبق وعده ی قبلی حاضر شدند. سفرهای محترمانه برایشان گسترده شد. آنها غذای خود را خوردند و امام سجاد نیز در کنار همان سفره، غذای خود را صرف کرد و به هر کدام از آنها مقداری پول نیز عنایت کرد. 📙داستان راستان 2/ 140. 141؛ به نقل از: وسائل الشیعة 2/ 457. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بودند. مردم با تنفر و وحشت از آنها دوری می‌کردند. این بیچارگان بیش از آن اندازه که از لحاظ جسمی از بیماری خود رنج می‌بردند، از لحاظ روحی از تنفر و انزجار مردم رنج می‌کشیدند و چون میدیدند دیگران از آنها تنفر دارند، خودشان با هم نشست و برخاست می‌کردند. یک روز هنگامی که دور هم نشسته بودند و غذا می‌خوردند، امام سجاد از آن جا عبور کرد. آنها امام را بر سر سفره خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و فرمود: من روزه دارم، اگر چنین نبود از مرکب پایین می‌آمدم؛ ولی در عوض از شما تقاضا می‌کنم که فلان روز مهمان من باشید. حضرت این را گفت و رفت. روز موعود فرا رسید؛ امام دستور فرمود تا در خانه اش غذایی بسیار عالی بپزند. مهمانان جذامی طبق وعده ی قبلی حاضر شدند. سفرهای محترمانه برایشان گسترده شد. آنها غذای خود را خوردند و امام سجاد نیز در کنار همان سفره، غذای خود را صرف کرد و به هر کدام از آنها مقداری پول نیز عنایت کرد. 📙داستان راستان 2/ 140. 141؛ به نقل از: وسائل الشیعة 2/ 457. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•