#یڪ_داستـان_یڪ_پنـد💌
گویند : صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت.📿
نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید....🎤📜
پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد.🌿
چشم ها همه به سوى او بود.👀
مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.🧔🏻🌾
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. ️"﷽"🤲🏻
آن گاه خطاب به جماعت گفت :مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!🤞🏻🎗
کسى برنخاست.🚫
گفت :حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !🥀
باز کسى برنخاست.🚫
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید☘❄️
«امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
اَكثِرِالزّادَ فَإنَّ السَّفَر بَعیدٌ!
همراه خود توشه و ساز و برگ را زیاد بردار که سفر، طولانی و دور و دراز است!
اگـہ مـرگ #حقـہ🌾
پـــس اینهمــہ #غـرور چـرا ⁉️
حـواسمـــون هسـت ...؟🤔
بـہ ڪجــا چنیـن شتـابان داریـم میریم مـا ...؟🛤
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
✨﷽
🌷 #یڪ_داستان_یڪ_پند
❄️در ســــــال قــــــحطی، در مســــــجدی
واعظی روی منبر بود و میگفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش میچسبند و نمیگذارند، صدقه بدهد.
🌸مؤمنــــــــی پای منبـــر این ســـــــخنان
را شنید با تعجّب به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، میروم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد.
❄️وقتــــــــــــی که به خــانه رسیـــــــــــد
و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند و خودت را نمیکنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و…
🌸خلاصه به قــدری او را وســــــوسه کرد
که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطانها را ندیدم لکن مــادر شیطان را دیدم که نگذاشت.
❄️✨در روایتـی از حضرت علــے(علیهالسلام)
آمده است زمان انفاق هفتاد هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس میکنند که چیزی نبخشد.
انسان میخواهد در برابر شیاطین مقاومت کند
اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت بینـی میکند و نمیگـذارد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•