eitaa logo
امیدانه 🌱
550 دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
7.4هزار ویدیو
32 فایل
🔸از اهداف این رسانه🔻 *امید آفرینی *طرح مهارت های زندگی *طب سنتی کاربردی ارتباط با ادمین: @omidaneha
مشاهده در ایتا
دانلود
💞💞 🔸 ❤️سخنان همسر 🌷 زاده در مورد معیارهای ازدواج و شروع زندگی مشترکشان با شهید : ⭕️ هیچ‌گاه به دنبال مادیات نبودم. در زمان ازدواج نیز ✅ایمان و اخلاص، بیشترین ❌و مادیات و تحصیلات، کمترین معیار‌های من برای انتخاب همسر آینده بود. در جلسات خواستگاری، امیر را جوانی با تقوا، با محبت، پیروی ولی فقیه، خادم اهل بیت (ع) و دل‌سوز که تمام وجود خود را صرف خانواده می‌کند، شناختم. در نتیجه با اطمینان وی را انتخاب کردم. 🌴 نیمه ماه رمضان سال ۱۳۸۹ به عقد هم درآمدیم و نیمه شعبان ۱۳۹۰ زندگی هرچند کوتاه، اما سرشار از عشق و آرامش خود را آغاز کردیم. ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 این نامه را لیلا فقط بخونه ... ❤️ ✍️ به افتخار همهٔ مادران و همسران و فرزندان شهدا و ایثارگران ایران‌زمین 👏 🇮🇷 🌷 ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
💞💞 💞خواستگاری‌ آمد‌ گفت: من‌ چهارتا‌ زن‌ دارم‌! اول‌ با سپاه‌ ازدواج‌ کردم‌ بعد با جبهه و بعد با شهادت‌ و آخرش‌ با‌ تو..! 🌷 ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
💞💞 معمولاً صورت بشاشی داشت. یک‌بار سر مسئله‌ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همان‌طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: بابت امروز ظهر معذرت می‌خواهم. می‌گفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند... راوی: همسر 🌷🕊 ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
💗💗 ❤️... 🍂قهر بودیم، درحال خوندن بود 📿نمازش که تموم شد، هنوز پشت به اون نشسته بودم... 📕کتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن... 🍂ولی من باز باهاش قهر بودم!!!!! کتابو گذاشت کنار...بهم نگاه کرد و گفت: 🦋غزل تمام...نمازش تمام...دنیا،مات سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!!!! باز هم بهش نگاه نکردم....!!! 💞اینبار پرسید: ؟؟؟ سکوت کردم.... گفت : 💛 گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز.... بودنت هر لحظه آبم می کند... دوباره با لبخند پرسید: 💞عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟ گفتم: نـــــــه!!!!! گفت: 💜 نه گوید و پیداست می گوید دلت آری... سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..." 😍زدم زیر خنده....و روبروش نشستم.... دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه... 🤲بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم... خدارو شکر که هستی.... 📹راوی:مرحومه حکمت همسرشهید عباس بابایی🌷 ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
💞💞 💚همسر شهید مدافع حرم  حامد بافنده : زندگی با حامد همیشه برای من خاطره بود قبل از اینکه زن و شوهر باشیم مثل دوست بودیم خیلی با هم جور و خودمونی بودیم اما در محل کار من که می آمد من برایش خانم یعقوبی بودم و ایشان برای من آقای بافنده بود. حامد هیچوقت دکتر نمی رفت همیشه من برایش دارو تجویز و تهیه میکردم دکتر و پرستارش من بودم، جالب است بدانید حامد، از آمپول می ترسید.☺️ خاطره ای که در ذهنم باقی مانده ؛شهید و زن شهید بازی بود من اصلا باورم نمی شد که حامد برود سوریه همیشه شوخی میکردم یک روز به حامد گفتم اصلا به من نمی آید زن شهید بشوم من بلد نیستم حامد گفت اشکالی ندارد بیا یاد میگیرم خوابید و چادرسیاهی را بر تنش کشید و گفت حالا تمرین کن و هرچه می خواهی بگو، آن روز دو نفری خیلی خندیدیم.. 🕊🌱 🌷🌷💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
5.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞💞 🔹ازبهترین خاطرات شیرینی که برای من از ایشون به یادگار مونده؛ 📽ببینیم و بشنویم از زبان همسر شهید مدافع حرم 🌷 ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
💞💞 ابتکار شیرین ⏰سال تحویل دور هم بودیم. علی به همه عیدی داد غیر از من. گفت: «بیا بالا توی اتاق خودمون». یه قابلمه دستش گرفت و گفت: «من می‌زنم روی قابلمه اگه نزدیک شدی به هدیه صدا بلند تر میشه اگه صدا کم شد یعنی فاصله گرفتی، تو از روی صداش بگرد و هدیه‌ات رو پیدا کن». 🎁گذاشته بود توی جیب لباس فرمش. یه شیشه بود و یه . این قدر برام لذت بخش بود که هنوز یادم نرفته. 🌷 🌷🕊 ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
💞💞 🌙 🌷شهید مدافع‌حرم 🌺برای من، ماه مبارک رمضان از دوست داشتنی‌ترین ماه‌های خدا بود. چون در این ماه، علیرضا زودتر از همیشه به خانه می‌آمد. هر جایی بود و هر کاری هم که داشت، سعی می‌کرد موقع افطار خودش را برساند. 🌻لذّت‌بخش‌ترین ساعت برای من در یک روزِ روزه‌داری، زمانی بود که آقا علیرضا با نانِ تازه وارد خانه می‌شد. مهربانی علیرضا در ماه رمضان با من و بچه‌ها جنس دیگری داشت. به من پیشنهاد می‌داد تا با هم برای بچه‌هایی که در مؤسّسه جامعةالثقلین مشغول حفظ قرآن کریم بودند، افطاری تهیه کنیم. 🌺وقتی کارهای افطار و سحری دیگران را تدارک می‌دید، در کنارش بودم و برایش دعا می‌کردم. می‌گفت: «آماده‌کردن فضا و امکانات برای کسانی که در محضر قرآن نشسته‌اند، توفیقی است که خداوند به ما داده است؛ پس باید به بهترین وجه قدرش را بدانیم.» 🎙راوے: همسر شهید ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
💞💞 ✍🏻 همسر منوچهر مدق: 💠 هرچه سختی بود، با یک می رفت. همین که جلوی همه بر می‌گشت می‌گفت: "یک موی خانم را نمی‌دهم به دنیا، تا آخر عمر هستم"، خستگی‌هایم را می‌برد.🍃 💠هیچ وقت بودن با برایم عادت نشد. گاهی یادمان می‌رفت چه داریم. بدترین روز ها را باهم خوش بودیم! از خنده و شوخی اتاق را می‌گذاشتیم روی سرمان... جانباز شهید 🌷 📚 اینک شوکران1، ص57 و 58 ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
اولین چیزی که نظر منو به خودش جلب کرد تواضـــــعش بود، اذان که دادند بلند شد نماز خوند فهمیدم که باوضو آمده بود درهمون نگاه اول توجلسه خواستگاری به دلم نشست سیمای نورانی وچهره دلربایش قرارازدلم ربود این مرد همونی بود که می خواستم چشم بسته جواب من مثبت بود، 🌷 ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞💞 📽 کنار مزار شهید مهدی زین الدین و ذکر یک رفتار عاشقانه ایشان با همسر محترمه🌷 ⭕️ صبر کردم با هم غذا بخوریم 😍 🔹 محسن پوراحمدخمینی 🔸 روان‌شناس و مشاور خانواده ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d