کشیده تا به ثریا حصار فاصله ها
رسانده جان به لبم تیغ شکوه و گله ها
صدای ناله ز هر باغ میرود تا عرش
که غصّه غدّه شده در گلوی چلچله ها
فریب ناز تو را خوردم و اسیر شدم
اسیر فاصله ها و اسیر فاصله ها
مرا ز شور گرفتی مرا به شر دادی
ز من ثبات گرفتی چنانکه زلزله ها!..
به تیر مکر و ریا دورمان زدند، دریغ
دریغ از ستم آشکار حرمله ها..
به یاد چشم سیاهت همیشه میسوزم
که بود برق نگاهت جواب مسئله ها.
✍محمد ثاقبی
🇮🇷🪻
https://eitaa.com/ooriya
گروه ازدواج سنتی
https://eitaa.com/joinchat/413532845Cb885c596ae