برای شهدای غیور مرزدار
با قدمهایت سکوت دشت را در هم بریز
ردّ پای توست مرز سرزمین مادری
با نگاه بی کرانت دشت را تسخیر کن
تا نیفتد سرزمین تو به دست دیگری
*
از افق سر میزند هر صبح مهر خاوران
سایهٔ تو پرچم در اهتزاز میهن است
در هجوم بادهای در به در محکم بایست
مثل کوهی که سراسر پیکرش از آهن است
*
هر نسیمی که گذر کرده ست روزی از برت
دشتها را سر به سر با بوی تو آکنده است
زندگی جاری ست در چشم تو چون زاینده رود
زندگی در هر نگاه بیقرارت زنده است
*
بر لبت آوازهای بومیات گل کرده است
خاطرات کهنه ی تو عشق را در بر گرفت
روی خاک سرزمینت مینویسی نامه را
نامهای که سطرهایش عشق را از سر گرفت
*
مثل سربازی که جان بر کف لب مرز آمده ست
دوستت دارم، به شوقت در خطر افتادهام
بعد تو دسته گـلی بر روی سـیـم خاردار
پرپرم کرده ست و از تو بیخبر افتادهام.
✍ علی اصغر شیری
🇮🇷🌷
https://eitaa.com/ooriya
یاد آن که جز به روی منش دیده وا نبود
وان سست عهد جز سری از ما سوا نبود
امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جا نبود
کس دل نمیدهد به حبیبی که بیوفاست
اول حبیب من به خدا بیوفا نبود
دل با امید وصل به جان خواست درد عشق
آن روز درد عشق چنین بیدوا نبود
تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت
غم با دل رمیده ما آشنا نبود
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبّت روا نبود
دوشم نخفت دیده به بالین دل ولی
مسکین دلم به زحمت مردم رضا نبود
اکنون به کودکی که نبودم اسیر عشق
افسوس میخورم که دلم با خدا نبود
گر نای دل نبود و دم آه سرد ما
بازار شوق و گرمی شور و نوا نبود
سوزی نداشت شعر دلانگیز شهریار
گر همره ترانهٔ ساز صبا نبود.
✍ استاد شهریار
🇮🇷🌻
https://eitaa.com/ooriya
نکتهای دربارهٔ قافیه
در قافیه، حروف مشترک -هرچندتا که باشد- باید نخستین آن حروف مصوت باشد و نه صامت. این حروف مشترک هم اگر در هردو به یک معنی به کار رفته باشند، هرچند کلمهٔ مستقلی نباشند، حکم ردیف را دارند و باید معنای متفاوتی داشته باشند. مثلاً بزرگان با نیاکان یا طبیبان هم قافیه نمیشود؛ زیرا به جز پسوند ‐ان که علامت جمع است و حکم ردیف بر آن جاری است، حروف مشترک دیگری بین آنان نیست. اما مثلاً میتواند با سترگان هم قافیه کرد.
متأسفانه شاعر بزرگی مثل مرحوم حسین منزوی هم گاهی دچار این سهلانگاری شده و در غزل معروفش (خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود) و یا در غزل دیگری به مطلع (تقدیر تقویم خود را تماماً به خون میکشید)، قواعد قافیه را رعایت نکرده است.
در این شعرهای مرحوم منزوی چون ‐ید و ‐یدن در همهٔ کلمات قافیه، پسوند شناسه فعل است و در یک معنی به کار رفته، حکم ردیف را دارد و قافیه محسوب نمیشود. صحیحش این بود که در غزل دوم مثلاً هم قافیه با ندید و رسید و برگزید و.. ، چندتا اسم هم بیاورد که فعلها فقط یکی_دوتا باشند و بین اسمها گم بشوند. در حالیکه در غزل مزبور برعکس فقط دو کلمهٔ پدید و گردآفرید اسم اند و بقیه فعل.
در غزل نخست هم که کلاً همگی فعلند و حروف قبل از شناسه فعل + ردیف (‐یدن بود) متفاوت از همند: ر، ش، س، چ، م، ر در کلماتی چون کشیدن، رسیدن، دمیدن و.. . حتی در دو بیت متوالی، رسیدن را با نرسیدن قافیه کرده که متوالی آمدنش ایراد را مضاعف میکند.
تنها گیرایی سخن در چنین آثاری است که ایرادات ساختاری را از دیدگان پنهان میکند؛ وگرنه به هرحال باید رعایت شود.
🇮🇷🌾
https://eitaa.com/ooriya
📚 تاریخ تمدن و علوم اسلامی
این اثر، کتابی جدید از محقق فرزانه و پژوهشگر تاریخ جهان اسلام حجتالاسلام و المسلمین استاد دکتر علی جدید بناب است که به عنوان کتاب درسی برای طلاب و دانشجویان در سطح ۲ و کارشناسی نگاشته شده است.
ناشر: اثر قلم
تاریخ نشر: ۱۴۰۲ چاپ اول و ۱۴۰۳ چاپ دوم شهریور ماه - قم
❇️
https://eitaa.com/ooriya
📚 نمایشنامهنویسی در ایران
نوشتهٔ یعقوب آژند
نشر نی
*
و اما احمد محمودی نمایشنامه اجتماعی_اخلاقی اوستاد نوروز پینه دوز را در سال ۱۳۳۷ ه. ق. در شش پرده کوتاه نوشت.. .
(صفحهٔ ۷۵)
❇️
https://eitaa.com/ooriya
📚 انتری که لوطی اش مرده بود
و چند داستان دیگر
اثر صادق چوبک
*
دو تا ذغال کش دهاتی با دو تبر گنده که رو دوششان بود، از دور به سوی مخمل و بلوط خشکیده و لوطی مرده پیش میآمدند.. .
(صفحهٔ ۱۰۵)
❇️
https://eitaa.com/ooriya
📚 زردشتیان، باورها و آداب دینی آنها
اثر مری بویس
ترجمهٔ عسگر بهرامی
*
به یقین آموزه هایی که مزدک می پراکند، بدبینی و ویژگی تارک دنیاییِ آموزههای مانی را داشت و همین نحو هم مهربانانه و اخلاقی بود.. .
(صفحهٔ ۱۶۱)
❇️❇️❇️
https://eitaa.com/ooriya
قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار
باز امد و اکنون خبر از خویش ندارد.. .
✍ میرزا محمد ولی دشت بیاضی
🇮🇷💐
https://eitaa.com/ooriya
من را نگاه کن که دلم شعلهور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شود
قلبم هنوز زیر غزل لرزه های توست
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود
من سعدی ام، اگر تو گلستان من شوی
من مولوی، سماع تو برپا اگر شود
من حافظم اگر تو نگاهم کنی، اگر
شیراز چشمهای تو پر شور و شر شود
"ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود"
آنقدر واضح است غم بی تو بودنم
اصلاً بعید نیست که دنیا خبر شود
دیگر سپردهام به تو خود را که زندگی
هرگونه که تو خواستی، آنگونه سر شود.
✍ نجمه زارع
🇮🇷🪴
https://eitaa.com/ooriya