ما در داخل یک انقلابی و یک غیرانقلابی داریم و بس. جبهۀ ضدانقلاب طی زمان، غیرانقلابیها را تکهتکه و مرحلهمرحله از انقلاب کنده و به طرف خود کشیده است: ابتدا نو اصلاحطلبان، سپس اصلاحطلبان سنتی، بعد اعتدالگرایان، بعد اصولگرایان سنتی، و سرانجام نیمهانقلابیها یا همان نو اصولگرایان را جذب خواهد کرد.
🇮🇷🌱
@ooriya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ
زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
روح پدرم شاد که می گفت به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ.
(ملک الشعرای بهار)
❤️🤍💚
@ooriya
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"گل در بر و می در کف و معشوق به کام است"
من ماندهام اینجا که حلال است؟ حرام است؟
با این که به فتوای دل اشکال ندارد
گر یار پسندید تو را، کار تمام است
در مذهب ما باده حلال است، ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است
شد قافیه تکرار، ولی مسئلهای نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است
این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا این که نه، همسایه ما بر لب بام است؟
در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
اینجاست که مفهوم قعود تو قیام است
پرسید طبیبم که: پس از رفتن یارت
وضع تو اعمّ از بد و از خوب کدام است؟
از این که چه آمد به سرم، هیچ نگفتم
گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است؟!
"دیریست که دلدار پیامی نفرستاد"
چون شعر مرا دید که دارای پیام است.
🎙 ناصر فیض
🇮🇷🌹
@ooriya
شرح غزل ۳۲۴_۱_۲.mp3
20.21M
غزل ۳۲۴
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم امید از کرمش میدارم
بر طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکس برون میدهد از رخسارم
پرده مطربم از دست به در خواهد بود
آه اگر آن که در این پرده نباشد بارم
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلک همه شهد و شکر میبارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
چون تو را در گذر ای باد نمییارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم
دوش میگفت که حافظ همه روی است و ریا
به جز از خاک درش با که بود بازارم.
✍ حافظ
🎙 حسین آهی
🇮🇷🌺
@ooriya
مردی که اندرز خواست
با رسول کردگار ذوالمنن (ص)
گفت اعرابی: بگو پندی به من!
حضرتش فرمود: خشمت را بخور!
مرد هم برگشت با این طرفه در
باخبر شد در غیاب او شبی
در قبیله روی داده مطلبی
از جوانان عدّهای دیوانهوار
غارت آورده به قوم همجوار
آن طرف هم دست یغما آخته
بر سر اموال اینان تاخته
دو قبیله اینک از جا جستهاند
روبروی یکدگر صف بستهاند..
او به عنوان زعیم قوم خویش
رزمجامه برگرفت، افتاد پیش
دید اینجا پند کوتاه رسول(ص)
طرح باید گردد و افتد قبول
با بزرگ آن طرف صحبت نمود
کـ:ـز چنین دعوا و خونریزی چه سود؟
هر خسارت بود، برگویید تا
من ز مال خود کنم آن را ادا!
غیرتش را اینچنین تحریک کرد
رهنمونش سوی کار نیک کرد
او هم از دعویّشان پوشید چشم
قال پایان یافت و خوابید خشم.
✍ امید شمسآذر
🇮🇷🌸
@ooriya