eitaa logo
اوی‌ِمن;
132 دنبال‌کننده
982 عکس
122 ویدیو
0 فایل
+پیس‌پیس!مزاحم‌شو،مزاحم‌شو. - -فاقدِهرگونه‌رسمیتِ‌چنلی. -فاقدتعادل‌روحی‌روانی. -اینجاآشفته‌س؛مثِ‌ما. #ترجیحاًاگربرای‌خواندن‌مشتاقیدبمانید🌱 خودت‌باش‌سید،تقلیداصلاًجالب‌نیست. - حرف‌بزن‌عزیزِمن؛حرف‌نزدن‌دردی‌رودوانمی‌کنه. https://daigo.ir/secret/5158619730
مشاهده در ایتا
دانلود
تو دنیایی که همیشه نویسنده ناشناسه و بازیگر معروف، با من از هیچی حرف نزن.
آدمیزاد وقتی از جَوی بیرون می‌آد تازه می‌تونه بفهمه که واقعیت چیه. واقعیت ابعادِ خیلی زیادی داره و اکثرِ مواقع چیزی که ما می‌بینیم و درش زندگی می‌کنیم، فقط برش کوتاه و کوچیکی از یک‌هزارم چیزیه که باید هزار بُعدش رو باهم دید. به احتمال خیلی زیاد، جوری که الان فکر و زندگی می‌کنیم، فقط رسوبِ چندسال اخیره که دور تا دور محیط ذهن و زندگی‌مون رو گرفته. راهِ رسیدن اکسیژن از بیرون، دیدن واقعیت، فقط با یه فاصله گرفتن بزرگ باز می‌شه. خیلی بزرگ.
این میزان از خورشیدی بودن و شب کارا نبودن رو آفتابگردون هم نداره.
اوی‌ِمن;
انگار که جداً صبح امتحانی شدم رفت.
این‌جوری که باید با غروب خورشید بخوابم و با چهچهه مرغ سحر بیدار شم، شاید فرجی شه تموم کنم.
اوی‌ِمن;
No filter, no editing.
اوی‌ِمن;
جهان خیلی غمگینه و من نمی‌دونم دقیقا می‌تونم در مقابل این غم چه‌کاری انجام بدم.
دنیا هیچ انصافی برای ترس‌های ما قائل نیست، اهمیتی به غم‌ها و شرایط‌مون نمی‌ده و بدون ذره‌ای مراعات همه‌چیز طبق چیزی که باید پیش می‌ره. و من، نمی‌تونم در برابرِ انقدر بی‌رحمانه بودن‌ش بغضم رو بپوشونم و حتی بیشتر از این محکم باشم.
شاید اگه آینده‌ای نبود، این‌همه با بعد و اگر روبه‌رو نبودیم.
نمی‌دونم.
اوی‌ِمن;
"گذشتم ازت، نگاه کن منو؛ نه حالم بده نه چشمم تره:"
اوی‌ِمن;
"این‌که دوستم نداشتی، برام اهمیت نداشت:"
اوی‌ِمن;
"به اختیار قضای زمان بباید ساخت که دایم آن نبود کاختیار ما باشد:"
اوی‌ِمن;
"صبح پا می‌شم همه‌شو می‌خونم:"
حقیقتاً زندگی یه‌جوری شده که هر وَرش رو می‌گیرم از یه‌جا دیگه بیرون می‌زنه. نمی‌دونم از کجای این‌همه ناتمومی و بی‌نظمی شروع کنم، از رنگ هایلایت فلان قسمت که به باقی نمی‌آد، از درس‌هایی که به بودجه نرسیده و جزوه‌ش رو ننوشتم، از صدتا نسخه کوفت و زهرماری که مشاور پیچیده، با کدوم ظرفیت، با کدوم وقت، چه گِلی بگیرم، از کجا بگیرم، چه‌طور بگیرم، از کی بگیرم، گگگ.
چه‌چقدر تو بدبختی دانش‌آموز، چقدر.
اوی‌ِمن;
تکراری، مثل زندگی.
به قول دایناسور؛ از لحاظ روحی نیازمندِ هیجانی‌ام که پسره تو تنهادرخانه تجربه کرده.
اوی‌ِمن;
مقدمه‌های خوبی می‌نویسی دایی‌جان.
اوی‌ِمن;
این اصل ِ«هرکس جای خودش رو تو جهان داره و کسی نمی‌تونه چیزی که سهم توئه رو بگیره» واقعاً خوشگله. خوش
داشتم فکر می‌کردم توی زندگیم هیچ‌وقت دنبال دوست نگشتم. نه کلاس اول که از همون ورودت با شونصدتا بچه زیر صدسانت در حال گفتن«با من دوست می‌شی؟» روبه‌رو می‌شدی و نه کلی محیطِ غریب که برای اولین‌بار واردشون شدم. همیشه به‌طرزِ معجزه‌آسایی بهترین دوست‌های بهترین دوران‌های زندگیم، کاملاً اتفاقی سر راهم قرار گرفتن و هیچ‌موقع متوجه نشدم چه‌طور شد که باهم دوست شدیم. چه‌طور این‌طور شدیم، چه‌طور گاردم مقابل‌شون پایین اومد و چه‌طور اون خاطرات رقم خورد. همه‌ش مثل یه خواب می‌مونه که با سرعت ۲x و خاکستری گذشت. من به رزق اطمینان دارم. خیلی‌ها شاید نبینن‌ش، ولی خیلی واضح وجودش رو نشون می‌ده. کاش هروقت شک کردم، برگردم و به آدم‌های فوق‌العاده‌ای نگاه کنم که تو مسیر زندگی سرِ راهم قرار گرفتن. آدم‌هایی که هیچ‌وقت این‌همه مناسب‌ت و تأثیرشون اتفاقی نیست.