۱۸ فروردین
برای اولینبار طی اینهمه سال دوستی با بزرگترها، متوجه نقطهی تاریکی شدم. دوستی با آدمهای از خودبزرگتر باعث میشه چیزهایی که تو ذهن تو و بیشتر همسنهات تصویر روشن و رویایی برای رسیدن دارن، خیلی زودتر از موعد پودر بشن و لایه رنگشون وَق کنه و بیوفته. تو آدم واقعبینی میشی، اما پذیرفتن و ادامهدادن مسیری که واقعیتِ تهش رو میدونی خیلی سنگینه. سنگینتر از شونههای نحیفِ یه اولراهی. از دستدادن معنا، سرگردونی و تشویش و بعد، اشک. بَدی دیدن مرحلههای بعد، زودتر از وقتش همینه. زندگی تو زمان حال این دردسرها رو نداره و من باید بیشتر فکر نکردن به بعد رو تمرین کنم. خیلی بیشتر.
ـ ــ یادداشتهایی درهم، نوزده یکِ صفرچهار.
۱۹ فروردین
۱۹ فروردین
اویمن;
؛ Snowdrop از محدود سریالهاییه که انگار دارم توش زندگی میکنم. با اینکه از پایان بیخبرم، حتی تیترا
شاید یه روز خستهکننده و مضحکِ هدررفته برای مسابقات استان باشه، ولی هنوز سریال عزیزم هست.
۲۰ فروردین
۲۰ فروردین
اگر یکروز بتوانم همچو داستانی بنویسم دیگر از دنیا چیزی نمیخواهم، همهاش برای خودتان.
۲۰ فروردین
۲۰ فروردین