اویمن;
یکی نیست بگه عزیزِ من، قشنگم، دوماه و اندی میشه که پا شدی رفتی مسابقه داستان نویسی ثبتنام کردی. خو
سخت تر از اون چیزیه که فکر میکردم.
انشا با نوشتن فرق داره، نوشتن با گفتن فرق داره، گفتن با روایت فرق داره، روایت با داستان فرق داره، داستان با چیزی که از تجربهت میتونی بگی فرق داره، و من تو کدومش توهمِ استعداد دارم رو نمیدونم.
تو ذهنم همچیز ساماندهی شدست، داستان واقعا زیبا و وجدآوره، از لحاظ پیرنگی پایان شگفتانگیز داره و از لحاظ احساسات مامانمو به وجدآورد و گفت نههه پایان اینشکلی خیلی وحشتناکهههه
اویمن;
تو ذهنم همچیز ساماندهی شدست، داستان واقعا زیبا و وجدآوره، از لحاظ پیرنگی پایان شگفتانگیز داره و از
ولی نتیجه؟ حتی یه جمله شروعش رو هم صدبار تایپ کردم و پاک کردم.