🌸🍃🌸🍃منبرک های دلنشین🍃🌸🍃🌸🍃
💠منبرک های دلنشین💠
✅ موضوع: 💕 #نسوزاندن_آتش_به_خاطر_ترک_گناه (کرامت) 💕
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃
🍃امام كاظم عليه السلام🍃 مي فرمايند:
✍️.... اى هشام! ... در خلوت خويش از خداوند حيا كنيد همان گونه كه در آشكار خود از مردم حيا می كني...۱
✅ #حکایت_بسیار_زیبا
سيد محمد اشرف علوي مي نويسد:
✏️...« در سفري به مصر، #آهنگري را ديدم كه با دست خود آهن گداخته را از كوره آهنگري بيرون مي آورد و روي سندان مي گذاشت و حرارت آهن به دست وي اثر نمي كرد...
🤔...با خود گفتم اين شخص، مردي صالح است كه آتش به دست او كارگر نيست. ازاين رو، نزد آن مرد رفتم، سلام كردم ...
و گفتم:
«تو را به آن خدايي كه اين #كرامت را به تو لطف كرده است، در حق من دعايي كن.» مرد آهنگر كه سخن مرا شنيد،..
🙂گفت: «اي برادر! من آنگونه نيستم كه تو گمان كرده اي.»
گفتم: «اي برادر! اين كاري كه تو مي كني، جز از مردمان صالح سر نمي زند.»
گفت: « گوش كن تا #داستان_عجيبي را دراين باره براي تو شرح دهم...
✏️...روزي در همين دكان نشسته بودم كه ناگاه زني بسيار زيبا كه تا آن روز كسي را به زيبايي او نديده بودم، نزد من آمد و گفت:
« برادر! چيزي داري كه در راه خدا به من بدهي؟»
من كه شيفته رخسارش شده بودم، گفتم:
«اگر حاضر باشي با من به خانه ام بيايي و خواسته مرا اجابت كني، هرچه بخواهي به تو خواهم داد.»
😞زن با ناراحتي گفت:
«به خدا سوگند، من زني نيستم كه تن به اين كارها بدهم.»
گفتم: «پس برخيز و از پيش من برو.»
زن رفت... پس از چندي دوباره نزد من آمد و گفت:
«نياز و تنگدستي، مرا به تن دادن به خواسته تو وادار كرد.»
من برخاستم و دكان را بستم و وي را به خانه بردم. چون به خانه رسيديم..،
گفت: «اي مرد! من كودكاني خردسال دارم كه آنها را گرسنه در خانه گذاشته ام و بدين جا آمده ام. اگر چيزي به من بدهي تا براي آنها ببرم و دوباره نزد تو باز گردم، به من محبت كرده اي.»
من از او پيمان گرفتم كه باز گردد. سپس چند درهم به وي دادم. آن زن بيرون رفت و پس از ساعتي بازگشت. من برخاستم و در خانه را بستم و بر آن قفل زدم.
زن گفت:«چرا چنين مي كني؟»
گفتم: «از ترس مردم.»
زن گفت: «پس چرا از خداي مردم نمي ترسي؟»
گفتم: «خداوند، آمرزنده و مهربان است.»
اين سخن را گفتم و به طرف او رفتم.ديدم كه وي چون شاخه بيدي مي لرزد و سيلاب اشك بر رخسارش روان است.
به او گفتم: «از چه وحشت داري و چرا اينگونه مي لرزي؟ »
زن گفت: «از ترس خداي عزوجل.» سپس ادامه داد: «اي مرد! اگر به خاطر خدا از من دست برداري و رهايم كني، ضمانت مي كنم كه خداوند تو را در دنيا و آخرت به آتش نسوزاند.» من كه وي را با آن حال ديدم و سخنانش را شنيدم، برخاستم و هرچه داشتم به او دادم...
و گفتم: «اي زن! اين اموال را بردار و به دنبال كار خود برو كه من تو را به خاطر خداوند متعال رها كردم.»
🔍...زن برخاست و رفت. اندكي بعد به #خواب رفتم و در خواب بانوي محترمي كه تاجي از ياقوت بر سر داشت، نزد من آمد
و گفت: «اي مرد! خدا از جانب ما جزاي خيرت دهد.» پرسيدم: شما كيستيد؟
فرمود: «من مادر همان زني هستم كه نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتي. خدا در دنيا و آخرت تو را به آتش نسوزاند.»
پرسيدم: «آن زن از كدام خاندان بود؟»
فرمود: «از ذريه و نسل رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم).»
من كه اين سخن را شنيدم، خداي تعالي را شكر كردم كه مرا موفق داشت و از گناه حفظم كرد ...
🔰سپس از خواب بيدار شدم و از آن روز تاكنون #آتش دنيا مرا نمي سوزاند و اميدوارم آتش آخرت نيز مرا نسوزاند ...۲
✋🏻... #لطفا_نشر_دهید
🍃اجرکم عند الله🍃
📚منابع :
۱.تحف العقول صفحه: 717
۲.فضائل السادات، ص 240 و 241 و کتاب «گناه گریزی» سیدحسین اسحاقی
#منبرک_های_دلنشین
#کانال_تذکره 👇👇👇
https://eitaa.com/OrAmiralMumininHaidar
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸