eitaa logo
🍃 یا امیرالمؤمنین حیدر 🍃
367 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
60 فایل
به نام گشاینده کار ها زنامش شود سهل دشوار ها 🌺 کپی با ذکر صـلـوات برای مولایمان صاحب الزمان 🌺 ارتباط با ما : https://harfeto.timefriend.net/17265184657672
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃منبرک های دلنشین🍃🌸🍃🌸🍃 💠منبرک های دلنشین💠 ✅ موضوع: 💕 (کرامت) 💕 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃 🍃امام كاظم عليه السلام🍃 مي فرمايند: ✍️.... اى هشام! ... در خلوت خويش از خداوند حيا كنيد همان گونه كه در آشكار خود از مردم حيا می كني...۱ ✅ سيد محمد اشرف علوي مي‏ نويسد: ✏️...« در سفري به مصر، را ديدم كه با دست خود آهن گداخته را از كوره آهنگري بيرون مي‏ آورد و روي سندان مي‏ گذاشت و حرارت آهن به دست وي اثر نمي‏ كرد... 🤔...با خود گفتم اين شخص، مردي صالح است كه آتش به دست او كارگر نيست. ازاين‏ رو، نزد آن مرد رفتم، سلام كردم ... و گفتم: «تو را به آن خدايي كه اين را به تو لطف كرده است، در حق من دعايي كن.» مرد آهنگر كه سخن مرا شنيد،.. 🙂گفت: «اي برادر! من آن‏گونه نيستم كه تو گمان كرده‏ اي.» گفتم: «اي برادر! اين كاري كه تو مي‏ كني، جز از مردمان صالح سر نمي‏ زند.» گفت: « گوش كن تا را دراين‏ باره براي تو شرح دهم... ✏️...روزي در همين دكان نشسته بودم كه ناگاه زني بسيار زيبا كه تا آن روز كسي را به زيبايي او نديده بودم، نزد من آمد و گفت: « برادر! چيزي داري كه در راه خدا به من بدهي؟» من كه شيفته رخسارش شده بودم، گفتم: «اگر حاضر باشي با من به خانه‏ ام بيايي و خواسته مرا اجابت كني، هرچه بخواهي به تو خواهم داد.» 😞زن با ناراحتي گفت: «به خدا سوگند، من زني نيستم كه تن به اين كارها بدهم.» گفتم: «پس برخيز و از پيش من برو.» زن رفت... پس از چندي دوباره نزد من آمد و گفت: «نياز و تنگ‏دستي، مرا به تن دادن به خواسته تو وادار كرد.» من برخاستم و دكان را بستم و وي را به خانه بردم. چون به خانه رسيديم..، گفت: «اي مرد! من كودكاني خردسال دارم كه آنها را گرسنه در خانه گذاشته ‏ام و بدين جا آمده‏ ام. اگر چيزي به من بدهي تا براي آنها ببرم و دوباره نزد تو باز گردم، به من محبت كرده‏ اي.» من از او پيمان گرفتم كه باز گردد. سپس چند درهم به وي دادم. آن زن بيرون رفت و پس از ساعتي بازگشت. من برخاستم و در خانه را بستم و بر آن قفل زدم. زن گفت:«چرا چنين مي‏ كني؟» گفتم: «از ترس مردم.» زن گفت: «پس چرا از خداي مردم نمي‏ ترسي؟» گفتم: «خداوند، آمرزنده و مهربان است.» اين سخن را گفتم و به طرف او رفتم.ديدم كه وي چون شاخه بيدي مي‏ لرزد و سيلاب اشك بر رخسارش روان است. به او گفتم: «از چه وحشت داري و چرا اين‏گونه مي‏ لرزي؟ » زن گفت: «از ترس خداي عزوجل.» سپس ادامه داد: «اي مرد! اگر به خاطر خدا از من دست برداري و رهايم كني، ضمانت مي‏ كنم كه خداوند تو را در دنيا و آخرت به آتش نسوزاند.» من كه وي را با آن حال ديدم و سخنانش را شنيدم، برخاستم و هرچه داشتم به او دادم... و گفتم: «اي زن! اين اموال را بردار و به دنبال كار خود برو كه من تو را به خاطر خداوند متعال رها كردم.» 🔍...زن برخاست و رفت. اندكي بعد به رفتم و در خواب بانوي محترمي كه تاجي از ياقوت بر سر داشت، نزد من آمد و گفت: «اي مرد! خدا از جانب ما جزاي خيرت دهد.» پرسيدم: شما كيستيد؟ فرمود: «من مادر همان زني هستم كه نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتي. خدا در دنيا و آخرت تو را به آتش نسوزاند.» پرسيدم: «آن زن از كدام خاندان بود؟» فرمود: «از ذريه و نسل رسول خدا (صلّی ‏الله عليه و آله و سلّم).» من كه اين سخن را شنيدم، خداي تعالي را شكر كردم كه مرا موفق داشت و از گناه حفظم كرد ... 🔰سپس از خواب بيدار شدم و از آن روز تاكنون دنيا مرا نمي‏ سوزاند و اميدوارم آتش آخرت نيز مرا نسوزاند ...۲ ✋🏻... 🍃اجرکم عند الله🍃 📚منابع : ۱.تحف العقول صفحه: 717 ۲.فضائل ‏السادات، ص 240 و 241 و کتاب «گناه گریزی» سیدحسین اسحاقی 👇👇👇 https://eitaa.com/OrAmiralMumininHaidar 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸