رسول خدا( در صف نماز صبح جوانی را ديدند كه سخت نحيف و لاغر شده است، حضرت حال او را پرسيدند: جواب داد؛ «اَصْبَحْتُ يا رَسولَ اللَّه مُوقِناً» اي رسول خدا! صبح كردم در حالي كه در يقين هستم. حضرت از سخنش تعجب كردند و فرمودند: «اِنَّ لِكُلِّ يَقينٍ حَقيقَةً فَما حقيقَةُ يقينك»؟ برای هر يقين حقيقتی است، حقيقت يقين تو چيست؟ گفت: يا رسول الله يقين من قلبم را اندوهگین ساخته، شب ها بيدارم مي دارد و روزهايم را به تشنگی كشانده، نَفْسم از دنيا و آنچه در آن است جدا گشته، به طوری كه گويا عرش پروردگارم را می بينم و نصب حساب و حشر خلايق را كه من هم در بين آن ها هستم می يابم، گويا اهل جهنم و بهشت را می نگرم، و صدای زفير جهنم در گوش من طنين انداخته است. حضرت رو به اصحاب كردند و فرمودند: «هَذا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالاْيمان»(52 )اين بنده اي است كه خداوند قلب او را به نور ايمان منوّر كرده است. سپس فرمودند: نگهبان حال خود باش تا اين يقين برايت بماند
52 - كافي، ج 3، ص 53 .
#شرح_نامه_ی_سی_و_یک_نهج_البلاغه
#استادطاهرزاده
#تلنگر
#حکایات
https://eitaa.com/OrAmiralMumininHaidar