eitaa logo
🍃 یا امیرالمؤمنین حیدر 🍃
373 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
به نام گشاینده کار ها زنامش شود سهل دشوار ها 🌺 کپی با ذکر صـلـوات برای مولایمان صاحب الزمان 🌺 ارتباط با ما : https://harfeto.timefriend.net/17265184657672
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 وعشق‌وطن‌است... وملت‌حُسین‌ِبن‌عَلیٍ‌ست... وچه‌قشنگ‌است‌این‌حَرم... و ‌است... 🇮🇷@oramiralmumininhaidar
🍃تربیت دینی فرزند مهم ترین بخش تربیت، در خودشکوفایی، خودگستری و خودشناسی است که اینها همه، مقدمه ای برای خداشناسی است. کودکان باید در متن جنجال ها و هیاهوی زندگی روزانه، لحظه هایی را برای خلوت کردن با خود، ارتباط با خالق خود و تمرین دعا و نیایش برای بیان نیازهایشان با خداوند متعال داشته باشند. باید دانست که منشأ تربیت، تنها ارائه درستی ها به کودک نیست، بلکه ایجاد عشق و رغبت به درستی ها نیز هست. @oramiralmumininhaidar
🔴 روانشناسی_تربیتی_فرزند 🔸تفاوت و 💠 زمانی که با پسرتان صحبت می‌کنید جملات واضح، روشن، منطقی و به دور از هر توضیح اضافی و حاشیه را انتخاب کنید چون پسرها از توضيحات اضافی، جمله‌ها و مکالمه‌های طولانی كلافه شده و شروع به لجبازی می‌کنند. 💠 اما وقتي با دخترتان صحبت می‌کنید بيشتر با كلمات بازی كنيد، از مکالمه‌های طولانی‌تر استفاده كنيد، از مثال‌های زياد استفاده كنيد و صحبت‌های‌تان را با بازی‌های دخترانه همراه كنيد. دختر بچه‌ها از گفتگوهای طولانی لذت می‌برند و سرگرم می‌شوند. @oramiralmumininhaidar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 وَقُل جَاءَ الحَقُّ وَزَهَقَ البَاطِلُ إِنَّ البَاطِلَ کانَ زَهُوقاً.. بگو حق آمد و باطل نابود شد.. حقا که باطل نابود شدنی است 🌺 🌺 @oramiralmumininhaidar
😷 🌹 امام علی(ع) می فرمایند بزرگ‌ترین نعمت، سلامتی است.🍏 غررالحکم‌ص۴۸۳ @oramiralmumininhaidar
☘️امام علی(ع)☘️ 💎سیاست و برنامه ریزی نادرست، کلید فقر است. غررالحکم،ح5572 💎پایداری یک کشور، تنها به سیاست و برنامه ریزی صحیح است. وقعه الصفین،ص14 @oramiralmumininhaidar
﷽ ✨ ✨ پـیرمـردۍ با پـسر و عـروس و نوه اش زندگے میڪرد... او دستانـش می لرزید و چـشمانش خـوب نمیدید و به سختے می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شڪست... پـسر و عـروس از این ڪثیف ڪاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ ڪاری بڪنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد... آنها یڪ میز ڪوچڪ در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایۍ آنـجا غذا بخورد. بعد از این ڪه یڪ بـشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شڪست دیگر مجبور بود غذایش را در ڪاسه چوبی بخورد، هروقت هم خـانواده او را سرزنش میڪردند پدر بزرگ فقط اشڪ میریخت و هیچ نمیگفت... یڪ روز عصر قبل از شـام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد ڪه داشت با چند تڪه چوب بازی میڪرد. پدر روبه او ڪرد و گفت: پسرم دارے چی درست میڪنی؟ پـسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان ڪاسه های چوبی درست میڪنم ڪه وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید! •••یادمان بماند ڪه: "زمین گرد است..."• @oramiralmumininhaidar
انسان تحول خواه معمولاً زبان تند و تیز دارد. اما اگر تحول آفرین نباشد، میشود مثل این مداد نوک تیز...
✅✅✅فرازی از وصیت نامه دانش آموز شهید 🌹شهید والامقام ، بسیجی شهید محمدرضا قصابی بیرامی ولادت : هفتم فروردین ۱۳۴۷ در تبریز شهادت:سیزدهم آبان ۱۳۶۲ در شرهانی🌹 جامعه‌ي ما اكنون به افرادي متعهد احتياج دارد؛ اگر من و شما درس نخوانيم، چگونه مي‌توان به اين هدف دست يافت؟ اكنون جامعه‌ي ما به متخصصيني احتياج دارد كه متعهد باشند و اين هم بايد از عهده‌ي برادران حزب اللهي برآيد. زياد كار كنيد، اگر فكر مي‌كنيد كه علاوه بر درس، بايد كارهاي ديگري در نهادهاي انقلابي يا مساجد داشته باشيد، برويد و كار كنيد؛ تعهد بدون تخصص براي ما و براي كشور ما و اسلام ما لازم نيست.🌷
⭕️ کلام بسیار تکان دهنده 💀 کوفیان مدرن ❌ زمانهٔ عجیبی است. امام گذشته را عاشقند اما امام حاضر را نه! می‌دانی چرا؟ امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر می‌کنند اما امام زمان را باید اطاعت کنند و فرمان ببرند. 👤 @oramiralmumininhaidar
📸نمایش تصاویر شهدا در حرم امام‌رضا(ع) 🔹به مناسبت چهل و دومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، تصاویر برخی از شهدا در حرم رضوی به نمایش گذاشته شد.
✍ امام خامنه ای 🕊 به قدری جاذبه دارد که آدم را مثل مغناطیس به خودش جذب میکند. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @oramiralmumininhaidar
روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟ ملا در جوابش گفت : بله زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد؟ ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم چون از مغز خالی بود به بخارا رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ولی من او را هم نخواستم چون زیبا نبود ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود.ولی با او هم ازدواج نکردم. دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟ ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم هیچ کس کامل نیست. 📚داستانڪ📚 @oramiralmumininhaidar
👈 امشب، شبِ اول ماه رجب است... حلول ماه مبارک رجب و فرارسیدن سالروز ولادت با سعادت امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد. 💕❤️💕
✅ برخی اعمال شب و روز اول ماه رجب 👈 امشب، شبِ اول ماه رجب است. @sangareshohadababol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ امام علی(ع) اگر به آنچه می‌خواستی ، از آنچه نگران نباش...☘ نهج البلاغه، حکمت69 @oramiralmumininhaidar
✨امام علی(ع): آنکه کند، در اوج است.⚜ غرر8225 اهدای خون 💞 @oramiralmumininhaidar
امیرالمؤمنین حضرت امام على عليه السلام میفرمایند ✍🏼راه قیامت پیش روی شماست و در پشت سر، شما را می راند. سبکبار شوید تا برسید، همانا آنان که رفتند در رسیدن شمایند. 📚 نهج البلاغه خطبه21 @oramiralmumininhaidar
*عمامه عاریتی؟!* مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. *میرودمحضر امیرالمؤمنین (ع)* در حرم زیارت و به آقا امیرالمؤمنین می‌گوید: *آقا ما داریم برمی‌گردیم به ایران و می‌دانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما می‌‌‌آید.آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آینده‌ی زندگی‌ام،این الگو بشود برای ما شاخص،این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.* *حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند* و صبح و شام وقتی حرم مشرّف می‌شد، از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا می‌کرد. *سه ماه هم ایشان کربلا می‌ماند.* جمعاً می‎شود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید می‌شد که شاید آقا امام حسین (ع)هم مصلحت نمی‌دانند که معرفی کنند،آن شب با دل شکسته از حرم می‌‍‌رود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند، ایشان شب می‌خوابد، *خواب سیدالشهداء (ع) را می‌بیند. آقا می‌فرمایند:* "شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته می‌خواهی به عنوان الگو؟" می‌گوید: بله آقا. *می‌فرمایند:"فردا صبح وارد حرمِ ما که می‌خواهی بشوی طلوع فجر،کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان 18 ساله‌ای نشسته،* عمامه‌ای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی ولباس کرباسی هم پوشیده.شما که وارد می‌شوی،این جوان بلند می‌شود وارد حرم می‌شود یک سلامی پایین پا به من می‌کند،یک سلام به علی اکبر،یک سلام به جمیع شهداء،از حرم خارج می‌شود بعدازطلوع فجر.این جوان را دریاب که یکی از انسان‌های بزرگ است ". حاج شیخ می‌فرماید:بیدار شدم.طلوع فجر،وقتی وارد حرم شدم،دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر،همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود،نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سیدالشهداء(ع)،یک سلام به علی اکبر ویک سلام به جمیع شهداء،ازحرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن،صدایش زدم و گفتم:آقا،بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! عمامه‌ی من عاریتی است "و رفت. از صحن رفت بیرون،رفت در کوچه‌ پس‌کوچه‌های کربلا، دنبالش دویدم:آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت: "آقا! عبای من هم عاریتی است "؛ و رفت. آقای حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: دیدم دارد از دستم می‌رود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه‌‌ی دو امام،بااین دو کلمه دارد می‌گذارد و می‌رود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم:بایست.عبای من عاریتی است؛ عمامه‌ی من عاریتی است یعنی چه؟ *شش ماه التماس کرده‌ام تا شما را معرفی کرده‌اند، کار داریم با شما*. یک نگاهی به حاج شیخ می‌کند و می‌گوید: "چه کسی من را به شما معرفی کرد؟". آقا شیخ عبدالکریم می‌گوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع). به حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: "امروز چندمِ ماه است؟" حاج شیخ عبدالکریم روز را می‌گویند. می‌گوید: "دنبال من بیا ". در کوچه‌پس‌کوچه‌های کربلا می‌روند تا به خارج از کربلا می‌رسند.یک تلّی بود که روی آن تل،یک اتاقکی بود.میرسد به درِ آن اتاق و می‌گوید: "اینجا خانه‌ی من است،فردا طلوع فجر،وعده‌ی دیدار من و شما همین جا ". می‌رود داخل و دررا می‌بندد. مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا،این چه مطلبی می‌خواهد به من بگوید که موکول کردبه فردا.چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده‌ی من راتضمین کنددر معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام. ایشان می‌فرماید: لحظه‌شماری می‌کردم.آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا،روی همان تل.پشتِ همان اتاقک.آمدم در بزنم،صدای ناله‌ی پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا می‌زد: وَلَدی! وَلَدی.پسرم، پسرم. در زدم، دیدم پیرزنی با چشمان اشک¬آلود در را گشود. گفتم:خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت اینجا خانه‌ی من است و با من وقت ملاقات گذاشته.این آقا کجاست؟ گفت: این پسرِ من بود،الآن پیشِ پای شمااز دنیا رفت.وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم..یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم،این خاطره را نقل کرده بود ازدوران جوانی و بعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه‌ی من عاریتی است، عبای من عاریتی است.فردا جلوی چشمانِ من،عبا و عمامه را گذاشت و رفت. می‌خواست به من بگوید: *شیخ عبدالکریم حائری! مرجعیت،عاریتی است؛ ریاست،عاریتی است؛ خانه‌هایتان،عاریتی است؛ پول‌های حسابتان،عاریتی است؛وجودتان،عاریتی است؛سلامتی‌تان،عاریتی است.هر چه می‌بینید،عاریه است و امانت است؛ دل به این عاریه‌ها نبندید.این‌ها را یاازشمامی‌گیرند.یا حوادث، یا وارث می‌برد.* 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 @oramiralmumininhaidar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا