باور کنید خودمم خسته شدم انقد که تقدیمیها رو ندادم. ولی واقعا نوشتن متن برای کسی که تازه تو چنلش عضو شدی کار سختیه. اونم برای منی که یه قلم نتراشیدهی چوب شده دارم.
شرمنده که خیلی داره دیر میشه :)
هدایت شده از پنـآه ؛
من بلد نبودم چی باید بگم.اما دلم میخواست باهات حرف بزنم.
حقیقتا وقتی توی یکی از مسئلههاش به جواب میرسم به وجد میام. عین چی ذوق میکنم. ولی خیلی کم پیش میاد به جواب برسم🗿
امتحان انقد راحت بود که تو بهتم. و همون راحت رو یه تیکهی یکی از سوالا رو ننوشتم🗿💔
چون اصلا نمیدونستم اونم میخواد
سبزِ متمایل به نارنجی.
خوابتو دیدم. خواب قشنگی بود :)
نمیتونم عمق لبخندی که تو خواب رو لبام نشسته بودو توصیف کنم. انگار حتی تو خوابمم میدونستم که حالا حالاها قرار نیست ببینمت که چشم ازت بر نمیداشتم :)
https://eitaa.com/dornaaaaa2005/862
آخرین باری که زندگی برام معناشو از دست داد، یه حرکت احمقانهای زدم که هنوزم نمیدونم خوب شد که اون کارو کردم یا بد شد.
https://eitaa.com/my_hypophrenia/7423
حقیقتا توقع نداشتم اسم چنلمو اینجا ببینم :))))
لطف داری خب دختر😭✨
جدی نمیدونم چجوری باید تو مجازی ذوقمو نشون بدم ولی خیلی خوشحال شدم. شما خیلی لطف داری به من :)🤍
سبزِ متمایل به نارنجی.
-🍁☕️
یه جوری تر تمیز و خوشگل و هنرمندانه نقاشی میکشی که من عاشق کاراتم حقیقتا :)))
GOOTM
و تو همچنان در خفا، به نوشتن ادامه بده.
در داستانها سفر کن و به رسم قلم، زندگی را رقم بزن!
https://eitaa.com/joinchat/1153041094C8c887408b8
و به محض محو شدن لبخند، غم است که به سوی تو هجوم میآورد..
رها نکن این دلخوشیهای اندک اندکِ جمع شده را.
میکا
حالا درست رو به رویش بود.
از غمهایش گفت و اشک ریخت. از خاطراتش گفت و لبخندهای عمیق بر لب نشاند. از خودش گفت، از او گفت، از کتاب موردعلاقهاش، موسیقی که اغلب گوش میدهد، از اینکه دوست دارد چیدمان اتاقش چطور باشد، اغلب در تنهاییها کجا میرود و اینکه چرا این روزها اینقدر غمگین است..
هرچیزی که دوست داشت روزی به او بگوید را گفت و از رو به روی آینه کنار رفت.
kenchana?!
چگونه فراموش کنم تو را که در تمام لحظات جانکاه سردرگمی کنارم بودهای؟
بغضفروخورده؛
اشکهایش را پاک کرد. چطور فراموش کرده بود؟ او حق نداشت تسلیم شود! حق نداشت تسلیم این غم کهنه شود. هنوز فراموش نکرده بود چگونه با غم زیستن را..
هدایت شده از مِهرماهی☁️
این تقدیمی قراره ستاره ای باشه :)⭐️
داستان از این قراره که شما این پیام رو فوروارد میکنید تو چنلتون و یک" کارکتر ستاره ای " دریافت میکنید :)✨
ظرفیت حداکثر: ۸ چنل
آیدی چنل هاتون رو اینجا قرار بدید 💫👇
https://gkite.ir/es/10033220
هدایت شده از VOI.
سلام:)
حال و احوال؟ اوضاع تورق کاغذ کاهی های کتاب زندگیتون چطوره؟ صفحه هاشو شمع روشن می کنه یا نور آفتاب؟ یا این که، تو تاریکی محض، قلم به بستر کاغذ میفرستید؟...
در هر حال، مجال اعتراض نیست، اونقدر ورق می خوره تا صفحه نامشخص آخر بیاد،...
و شاید، هنر اینه که تا به اون روز، تا جای ممکن، دزدکی برگه ای از این کتاب جدا کنیم، تا صرف ساخت موشکی کنیمش، رو میزمون بیاستیم و اوج موشک و لبخند خودمون رو به حداکثر برسونیم...
می خواستم تقدیمی بدم😂
باکی نیست، خیلی خلاصه، می خوام ی کتاب تقدیمتون کنم که یا خوندنش منو یاد شما انداخته یا فکر می کنم ممکنه ازش خوشتون بیاد یا فکر می کنم به مدل و وایبتون می خوره یا اینکه کلا اگر بخوندیش شاید خوب باشه، حالا از هر نظری...
خلاصه که این کتاب رو به همراه چند خطی نوشته که نهایتا منتهی می شن به یه مهره شطرنج، به شما تقدیم می کنم...
و بله..
همین دیگه...
آها.. طبق معمول خواسته های عجیب من، شما هم ضمن فور، لطفا تو تگ یا زیر پیام، بهم بزرگترین عبرت زندگیتونو بگید، تا منم درصد خطام کاهش پیدا کنه...
( انجمش بدید حتمنا... )
باشد که رستگار شویم...
و وقتش،... تا یه تورق دیگه؟ :)
در نهایت...
لطفا موشک درست کنید!
*و بعدش به من بگید چه حسی داره:)
من باید برم؟
فعلا:)