eitaa logo
گروه جهادی شهید بیاضی زاده
268 دنبال‌کننده
161 عکس
17 ویدیو
0 فایل
گروه جهادی شهید بیاضی زاده بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی شیراز ارتباط با ادمین : @shahin_noori سایت ما: basijsums.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸شهید بیاضی زاده در 5 تیر سال 1373 در روستای حجت آباد از توابع رفسنجان دیده به جهان گشود. وی فرزند سوم خانواده است و یک خواهر و برادر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر از خود دارد. پدر این شهید بزرگوار از جانبازان هشت سال دفاع مقدس و عمویشان هم شهید می باشند. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد. از همان دوران به زیارت عاشورا علاقه ی خاصی داشت. و پس از قبولی در مدرسه ی نمونه، دوران راهنماییش آغاز شد. وی از همان سال از خانواده جدا شد و در خوابگاه زندگی میکرد و فقط هفته ای یک روز پیش خانواده بود. در همان جا با روحانیونی که در مدرسه امام جماعت بودند آشنا میشود و به حوزه علاقه پیدا می کند. پس از اتمام دوران راهنمایی در حوزه فاطمیه قبول میشود و به قم میرود. شادی روح شهدا صلوات 🌹 https://eitaa.com/ordou_jahadi_sums
🔸️سطح 1 حوزه را به جای 6 سال در 5 سال به اتمام رساند و سپس سطح دوم را در مدرسه خوانساری خواند و علی رغم سن کمش به درجه حجت الاسلامی رسید. وی حتی چند جلسه در کلاس درس خارج هم شرکت کرده بودند. نمرات ایشان نظر بسیاری از اساتید را جلب کرده بود و او جزو نفرات برتر نخبگان رهبری بود. حتی به علت استعداد کم نظیری که در زمینه مباحثه داشت کلاس های درسی را به عهده گرفته بود. علی رغم سن کمی که داشت چندین مرتبه در مناطق عملیاتی جنوب برای دانشجویان روایتگری کرده بود و چندین مرتبه نیز در اردوهای جهادی شرکت کردند. سال91 به عضویت سپاه قدس درامد و در سال 93 راهی جبهه های عراق شد. اولین بار در ماه رمضان سال 95 به سوریه رفت و به جای یک دوره دو دوره در آن مناطق ماند. شادی روح شهدا صلوات🌹 https://eitaa.com/ordou_jahadi_sums
پس از بازگشت ایشان از سوریه،خبر رسید که دوست صمیمیش محمد امین کریمیان شهید شده است. پس از بازگشت خانواده و دوستان اصرار داشتند که مدتی صبرکند و دوباره برود اما ایشان دیگر دل ماندن نداشت و توجهی نکرد و 26 شهریور برای بار آخر به عنوان روحانی تبلیغی تیپ فاطمیون راهی سوریه شد و در منطقه صبوره به علت شناسایی شدن توسط دشمن درحالی که از خط مقدم باز می گشتند ترکش خمپاره به سرشان اصابت کرد و به مولایش ابا عبدا... پیوست . دشمن حتی ماشین آنها را با لدر واژگون کرد تا از شهادتش مطمئن شوند. لازم به ذکر است که دو رزمنده ی همراه ایشان هم اکنون زنده می باشند و قرار بود دو روز بعد از  شهادت او را به علت شناسایی شدن بازگردانند اما ایشان قبول نکرد و اربابش حسین(ع) و شهادت را برگزید. پیکر این شهید بزرگوار هم اکنون پس از برگزاری مراسم تشییع با شکوهی در گلزار شهدای روستای محمد آباد ساقی به  خاک سپرده شد. شادی روح شهدا صلوات🌹 https://eitaa.com/ordou_jahadi_sums
او در عمر طلبگی خود خصوصیات ویژهای داشت که بدون اغراق ومبالغه آنهارا بیان میکنم به نحویکه برخی ازاین ویژگی ها قبل ازشهادتش در مدت کوتاه رفاقتمان ذهنم را مشغول کرده بود ومورد اذعان واعتراف همه دوستان وآشنایان اوست. به معنای حقیقی کلمه بی تعلق به دنیا بود وهیچگونه تعلق دنیوی نداشت نه به مال ونه به عناوین فریبنده دنیا وحتی به درس . اگر بنده درس را باتعلق میخوانم اما او برای خدا میخواند. این بی تعلقی به شدت او را بی تکلف ساخته بود وبسیار ساده و باصفا بود که هیچیک از دوستانش هیچگاه از بااو بودن معذب نبوده بلکه از همنشینی با اولذت میبردند. جهادی وتلاشگر بود وازهیچ خدمتی دریغ نمیکرد؛از اردوهای بی شمار جهادی اوگرفته تا تدارک جلسات شهداء،روایتگری و شجاعت های او در جبهه عراق وسوریه. شادی روح شهدا صلوات🌹 https://eitaa.com/ordou_jahadi_sums
متواضع بود ودرگیر عناوین نبود.بااینکه جزءنخبگان واستعدادهای برتر حوزه بود واساتیداو به استعداد والای ایشان اذعان داشتند اما به قول طلبه ها وجهه علمی برای خود نتراشیده بود. اهل اطمینان بود تردیدنداشت ودر تصمیمات مهمّش مصر و مطمئن بود. پاک و باتقوی بود ،بی صدا و آرام اشک می ریخت وقلبش سوخته مسیر شهادت بود. سعید آرزوی مادرم را برآورده کرد،چون مادرم خیلی علاقه داشت که او طلبه شود. زمانی که از فعالیت خود تعریف می کرد، اینگونه نبود که عنوان کند من چقدر درس خوانده ام، با فامیل و خانواده بسیار صمیمی بود و هیچ کس نمی دانست که برادرم روایتگری و سخنرانی می کند و یا اینکه تا چه اندازه درس خوانده است؛ او نمی خواست خودش را به رخ دیگران بکشد. شادی روح شهدا صلوات https://eitaa.com/ordou_jahadi_sums
مادرم بسیار به طلبگی علاقه داشتند و در زمانی که سعید هنوز سن و سالی نداشت به او می گفتند، برادرم می گفت من دوست دارم درس در یک رشته دیگر بخوانم تا سال سوم راهنمائی روحانی مدرسه شان در خصوص حوزه توضیحاتی به آنان داده بود. روحانی مدرسه سعید گفته بود که شاید بتوانید در زمینه های دیگر درس بخوانید و طلبه بود اینگونه نیست که فقط طلبه باشید؛ لذا یک روز که از مدرسه آمد به مادرم گفت که می خواهم شما را به آرزویتان برسانم و مادرم سوال کرده بودند که می خواهی چه کاری را انجام دهی؛ سعید گفته بود که می خواهم طلبه شوم؛ روحانی مدرسه در مورد حوزه و طلبگی صحبت کرده است و من علاقمند شده ام و می توانم کارهای زیادی را انجام دهم. برادرم دوست داشت هر کاری انجام می دهد والدینم از او راضی باشند،و حتی سوریه رفتنش به این صورت بود؛می گفت تنها کاری که اذن پدر و مادر نمی خواهد جهاد است ،اما من می‌خواهم که پدر و مادرم راضی باشند و با آیات قرآن و روایات به گونه ای قانعشان کرده بود و زمانی که می‌خواست برود والدینم واقعا راضی بودند زمانی که سعید تصمیم به ورود به حوزه علمیه گرفت آزمون داد و قبول شد و با حضور در حوزه علمیه با شور و علاقه درس می خواند و درسش را زودتر از دوستانش به اتمام رساند و جز نخبگان بود و با علاقه ای که داشت همواره نمراتش در سطح عالی بود. شادی روح شهدا صلوات🌹 https://eitaa.com/ordou_jahadi_sums