eitaa logo
ܮܢܚ݅ߊ‌ܦ̈ܙ‌ ߊ‌ܠܝ‌ضߊ
413 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1هزار ویدیو
38 فایل
♡به توکل نام اعظمت♡ «شاه‌پناهم‌ بده غرق گناه اومدم» کپی:آزاد(باذکرصلوات)✔️ کپی‌ازرمان: لا 😘 خوندن بدون عضویت‌حرام😔 آیدی‌مدیر: @Shadow38
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام صبح تون بخیر آمار 410 پارت میدم 2 تا 😍🥺
هدایت شده از ابتســٰام؛
این پیامو فور کنید که *خودم توی کانالتون عضو بشم🥲 *بایه اکانت دیگم بیام توی چنل قشنگتون=) *و با چند کلمه زیبا کانال دلبرتونو توصیف کنم ♥️! * به امید جذب خفنتوننننن 🥺 _نباشی‌که‌نمیشه‌جانکم . .
هدایت شده از قطار¹²⁸
- این پیام رو فور کنید، حــمــایــت میکنم ازتون ✨🗿 . @deldadehh128 -
عمل به قول
محمد:بله.سعید رو بده بره باهات میام. کیوان:مگه کشک؟ کیوان رو به افرادش کرد و... کیوان:دور و ور رو برگردید. همه رفتن. دوباره رو به من کرد و‌... کیوان:یه درصد هم به حرفات اعتماد ندارم.😁 محمد:آدمی که گناه نکرده هیچوقت از هیچ چیز نمیترسه😎 کیوان:بیا پایین سرم درد گرفت. نیم ساعت بعد افرادش برگشتن. ناشناس:هیچکی نیس. کیوان:آفرین فک نمی کردم تنها بیای.خوشم اومد.....ببرینش. محمد:اون بره من باهاتون تا قبرستون هم میام. کیوان:درسته هوش بالایی داری ولی تو این یکی بد عمل کردی. محمد:گفتم ولش کن‌ کیوان:یه جوری میگی گفتم انگار ازت حساب میبرم....هه شتر در خواب بیند پنبدانه😆 محمد:یا آزادش میکنی یا... وسط حرفم پرید‌. کیوان:یا؟!یا چی؟..هیچ غلطی نمیتونی بکنی‌‌. محمد:ببین و تعریف کن. کیوان:منتظرم. کیوان گوشی شو درآورد و تماس تصویری با یکی برقرار کرد‌. گوشی رو روبه من گرفت. کیوان:این آقا سعید جونت اینجاست.همینطور که میبینی با یه اشتباهت میمیره.یا میای یا تموم میشه. محمد:میام ولی بعد اینکه ایشون رو بزارید بره. کیوان:هی داری بد بازی میکنی‌. محمد:آخه اون به چه دردت میخوره؟ کیوان:اگه مهم نبود آنقدر واسش بال بال نمیزدی. محمد:میدونی فرق من با تو چیه؟تو فقط کسایی که مهم هستن یعنی اطلاعات مهمی دارن.ولی هم این واسه من مهمه و بیشتر از این اینکه خانواده منتظرشه. کیوان:عه خوب شد گفتی،نمیدونستم😆 محمد:بزار بره من اطلاعات صد بار بیشتر اونه. کیوان:شایدم کمتر باشه. محمد:تو هنوز منو نشناختی. کیوان:شاید کمتر باشه که آنقدر بال بال میزنی. محمد:همین الان واست توضیح دادم. کیوان:شایدم راست میگی. محمد:آره راست میگم.اون بره من هستم. .. پ‌ن:سعید🥺 پ‌ن:محمد مونو بردن🥺
محمد:آره راست میگم.اون بره من هستم. کیوان:باشه....بگیرینش. ساعد دستمو آنقدر محکم گرفتن که میخواست بشکنه🤕 کیوان:ماهی رو ول کنید نهنگ گرفتیم😎 سعید رو آوردن.چشماش رو بسته بودن.لب هاش خشکِ خشک بود🥺 سعید:آقا؟اینجایین؟ اومدم حرفی بزنم جلو دهنمو گرفتن🤦🏽‍♂️ کیوان:ببرینش. سعید رو بردن🙂 خودشون برگشتن. کیوان:خب دیگه اون رفت،بریم قبرستون؟😆 حرفی نزدم و دنبالش رفتم. نشستیم تو ون. منو داد اون ته و خودش نشست کنارم. کیوان:خیلی خوشم میاد ازت. حرفی نزدم. کیوان:خودتو گیر انداختی تا رفیقت آزاد شه. با خودم گفتم زیادم خودمو گیر ننداختما😁😅 کیوان:بدم میاد حرف نمیزنی. لبخند محوی زدم. کیوان:منم جات بودم حرفی نمیزدم. با خودم گفتم این رد داده ها😂 رسیدیم به یه خرابه. کیوان:به ته زندگیت خوش اومدی😅 کیوان رو به افرادش کرد و با سر بهشون نشونه داد منو ببرن. منو بردن تو یه اتاقی‌.خیلی تاریک بود. کیوان پشت سرم اومد‌. کیوان:عادت میکنی‌. اینو گفت و رفت🙄 منو پرت کردن و رفتن. خیلی سرد و تاریک بود. میکروفونی که جاساز کرده بودم رو فعال کردم. خیلی آروم گفتم... محمد:از سعید چخبر؟ با شنیدن صدای سعید آرامشی بهم دست داد. سعید:اینجام آقا.به لطف شما.ولی نمیزارم حتی یه تار مو ازتون کم شه🥺 حرفی نمیتونستم بزنم که شاید شک کنن. سعید:آقا میدونم نمیتونین چیزی بگین،پس بزارین من بگم....شما به من خیلی لطف دارین.میتونستین نیاین دنبالم،نه تنها اومدین بلکه خودتو تو یه دردسر بزرگی انداختین🥺....نمیدونم چجوری این لطف تونو جبران کنم....هرکاری بتونم واستون  انجام میدم🥺😊 .. پ‌ن:خیلی هم خودشو گیر ننداخته ها😁 پ‌ن:حرفای سعید🥺
تقدیم به نگاه تون ❤️
آمار 415 پارت میدم 5 تا ❤️🥺