🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿
🌿🌸
🌿
#ستارهایکهعاشقماهشد🦋
#پارت_37
که بین راه آرسام اومد کمکمون کرد و وسایل رو گذاشت داخل ماشین.
بعد از خداحافظی با مامان سوار ماشین شدیمو راه افتادیم..
واااااییییی،دلم میخواد سرمو بکوبم به شیشه ماشین..!
وجی:چته؟چیشده؟!
+وجی جان،دست رو دلم نزار که خونه!
وجی:نگران نباش نمیزارم..نگفتی چیشده؟
+اییش..بابا این داش آرسام ما یه آهنگایی گوش میده انگار شکست عشقی خورده!!
وجی:شاید!
+چی شاید؟!
وجی:اینکه داداشتون شکست عشقی خورده دیگه!
+هاااااا !!!
وجی:ها که ها!!
یه نیم ساعت،چهل دقهای بود که حرکت کرده بودیم..
+آرسام..!داداش!شکست عشقی خوردی آیا؟!
آرسام یه نیم نگاهی بهم کرد و گفت
آرسام:چی!!
+میگم شکست عشقی خوردی؟
ِآرسام:چه ربطی داره الان؟!!
+آخه با این آهنگایی که تو گوش میدی آدم دلش میخواد زار بزنههه!!
سامی:حق:)
آرسام چشم غرهای بهمون رفت و گفت:خیلیم دلتون بخواد!
+فعلا که دلمون...
نگاهی به سامی انداختم که ادامه داد..
سامی:نمیخوااااددددد
+آفرین داشم..سامی این فلشو بگیر بزار تا یکم قر بدیم داشم!
سامی:ای به چشممم!!
بچها نظراتتون رو درمورد رمان حتمااا بهم بگین..سوالی،پیشنهادی چیزی بود؛درخدمتم!
@avaa_0
ما در فراق کربلا ؛ دلتنگ که نه ؛
دل مرگ شده ایم💔 . . :)
#امام_حسین
#عشاق_الرضا
#اد_بنت_المهدی
@oshagh_reza12📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غریب کسی است که
محبوبش دوسش ندارد
حسین که عاشق ماست💔
#امام_حسین
#عشاق_الرضا
#اد_بنت_المهدی
@oshagh_reza12📿
#پروفایل
#امام_حسین
#عشاق_الرضا
#اد_بنت_المهدی
@oshagh_reza12📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای من!❤️🩹🫀
#امام_حسین
#عشاق_الرضا
#اد_بنت_المهدی
@oshagh_reza12📿
هدایت شده از - نواخانوم -
این پیامو فور کنین
یه حمایت قشنگ از چنلتون داشته باشیم ☕️.
#فورر ¦ #خودتونعضوباشین .
و ما موندیم و عکس های اربعینی😭❤️🩹
#پروفایل_مذهبی
#اربعین
#امامحسین
#عشاق_الرضا
#اد_تسنیم
@oshagh_reza12📿
وَقتـے کَربَلآ رآ دیدَم ؛
فَـهمیـدَم مـےشَوَد بآ یِـک نِگآه
عــآشــِقشُـد . .♥️
.
#امام_حسین
#اربعین
#کرببلا
#پروفایل_مذهبی
#عشاق_الرضا
#اد_تسنیم
@oshagh_reza12📿
ما از تو به غیر تو نداریم تمنا حسین😔❤️🩹
#پروفایل_مذهبی
#اربعین
#امامحسین
#عشاق_الرضا
#اد_تسنیم
@oshagh_reza12📿
این شبهای منتهی به اربعین شب های بغضه . . .💔
شبهایی که دنبال یه بهونهای برای زار زدن
مثل همون بچهای که یه چیزی خواسته
و واسش نخریدن ؛
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿
🌿🌸
🌿
#ستارهایکهعاشقماهشد🦋
#پارت_38
سامیای فلش منو گذاشت جای فلش آرسام، و صدا رو تا آخر بلند کرد...
منو ریحانه هم شروع کردیمبه جیغ جیغ کردن و با صدای بلند همراه با آهنگ میخوندیم؛
بلند که میگم بلندااااا...
سامی هم هِی مسخره بازی در میاورد و ما رو همراهی میکرد..
آرسام هم سعی داشت ما رو آروم کنه(همون خفه کردنِ خودمون👀)
کلی خوراکی خوردیم..
البته خوردن که نه، با این حرکاتی که ما میکردیم همشو ریختیم رو صندلی و کفِ ماشین..
دو ساعتی بود که داشتیم میگفتیم و میخنديديم و صد البته؛میرقصیدیم که یهو آرسام گفت..
آرسام:پلیس!!پلیس!!
دخترا زود شالتونو بپوشین!!
ولی ما بدون اهمیت به حرف آرسام داشتیم به کارمون ادامه میدادیم که..
آرسام:دِ خب با شمام..زود باشین دیگه!!
چون چند باری باهامون شوخی کرده بود ما هم فکر کردیم بازم داره شوخی میکنه..
بخاطر همین توجهی نکردیم که آرسام صدای ضبط رو بست و گفت..
آرسام:زود سر و وضعتون رو درست کنین!!
چیزایی که توی پرانتز نوشتم..
مثلا همین جمله که توی پارت هست:(همون خفه کردنِ خودمون)
اینا از زبانِ خودمه..یعنی از زبانِ شخصیت رمان نیست..