eitaa logo
ܮܢܚ݅ߊ‌ܦ̈ܙ‌ ߊ‌ܠܝ‌ضߊ
401 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
871 ویدیو
38 فایل
♡به توکل نام اعظمت♡ «شاه‌پناهم‌ بده غرق گناه اومدم» کپی:آزاد(باذکرصلوات)✔️ کپی‌ازرمان: لا 😘 خوندن بدون عضویت‌حرام😔 آیدی‌مدیر: @Shadow38
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿 🌿🌸 🌿 🦋 که بین راه آرسام اومد کمکمون کرد و وسایل رو گذاشت داخل ماشین‌‌. بعد از خداحافظی با مامان سوار ماشین شدیمو راه افتادیم.. واااااییییی،دلم میخواد سرمو بکوبم به شیشه ماشین..! وجی:چته؟چیشده؟! +وجی جان،دست رو دلم نزار که خونه! وجی:نگران نباش نمیزارم..نگفتی چیشده؟ +اییش..بابا این داش آرسام ما یه آهنگایی گوش میده انگار شکست عشقی خورده!! وجی:شاید! +چی شاید؟! وجی:اینکه داداشتون شکست عشقی خورده دیگه! +هاااااا !!! وجی:ها که ها!! یه نیم ساعت،چهل دقه‌ای بود که حرکت کرده بودیم.. +آرسام..!داداش!شکست عشقی خوردی آیا؟! آرسام یه نیم نگاهی بهم کرد و گفت آرسام:چی!! +میگم شکست عشقی خوردی؟ ِآرسام:چه ربطی داره الان؟!! +آخه با این آهنگایی که تو گوش میدی آدم دلش میخواد زار بزنههه!! سامی:حق:) آرسام چشم غره‌ای بهمون رفت و گفت:خیلیم دلتون بخواد! +فعلا که دلمون.‌‌‌.. نگاهی به سامی انداختم که ادامه داد.. سامی:نمیخوااااددددد +آفرین داشم.‌.سامی این فلشو بگیر بزار تا یکم قر بدیم داشم! سامی:ای به چشممم!!
بچها نظراتتون رو درمورد رمان حتمااا بهم بگین..سوالی،پیشنهادی چیزی بود؛درخدمتم! @avaa_0
ما در فراق کربلا ؛ دلتنگ که نه ؛ دل مرگ شده ایم💔 . . :) @oshagh_reza12📿
@oshagh_reza12📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای من!❤️‍🩹🫀 @oshagh_reza12📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از  - نواخانوم -
این پیامو فور کنین یه حمایت قشنگ از چنلتون داشته باشیم ☕️. ¦ .
وَقتـے کَربَلآ رآ دیدَم ؛ فَـهمیـدَم مـےشَوَد بآ یِـک نِگآه عــآشــِق‌شُـد . .♥️ . @oshagh_reza12📿
ما از تو به غیر تو نداریم تمنا حسین😔❤️‍🩹 @oshagh_reza12📿
ولی تو آرامشِ قلبِ منی اباعبدالله♥️ :)) @oshagh_reza12📿
این شب‌های منتهی به اربعین شب های بغضه . . .💔 شبهایی که دنبال یه بهونه‌ای برای زار زدن مثل همون بچه‌ای که یه چیزی خواسته و واسش نخریدن ؛
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿 🌿🌸 🌿 🦋 سامیای فلش منو گذاشت جای فلش آرسام، و صدا رو تا آخر بلند کرد.‌.. منو ریحانه هم شروع کردیم‌به جیغ جیغ کردن و با صدای بلند همراه با آهنگ میخوندیم؛ بلند که میگم بلندااااا... سامی هم هِی مسخره بازی در میاورد و ما رو همراهی می‌کرد.. آرسام هم سعی داشت ما رو آروم کنه(همون خفه کردنِ خودمون👀) کلی خوراکی خوردیم.. البته خوردن که نه، با این حرکاتی که ما می‌کردیم همشو ریختیم رو صندلی و کفِ ماشین.. دو ساعتی بود که داشتیم می‌گفتیم و می‌خنديديم و صد البته؛می‌رقصیدیم که یهو آرسام گفت.. آرسام:پلیس!!پلیس!! دخترا زود شالتونو بپوشین!! ولی ما بدون اهمیت به حرف آرسام داشتیم به کارمون ادامه می‌دادیم که.. آرسام:دِ خب با شمام..زود باشین دیگه!! چون چند باری باهامون شوخی کرده بود ما هم فکر کردیم بازم داره شوخی میکنه.. بخاطر همین توجهی نکردیم که آرسام صدای ضبط رو بست و گفت.. آرسام:زود سر و وضعتون رو درست کنین!!
یعنی آرسام داره باهاشون شوخی میکنه؟!
بچها به چیزیو بهتون بگم
چیزایی که توی پرانتز نوشتم.. مثلا همین جمله که توی پارت هست:(همون خفه کردنِ خودمون) اینا از زبانِ خودمه..یعنی از زبانِ شخصیت رمان نیست..