یه بار وقتی اومد خونه،
داشت نفس نفس میزد
گفتم : چرا با آسانسور نیومدی؟!
گفت : وقتی رفتم سوار بشم دیدم
دو تا دختر جوون تو آسانسور هستن
و درست نیست که باهاشون سوار آسانسور بشم.
گفتم : خب صبر میکردی وقتی پیاده شدن
میومدی
گفت : بوی ادکلن این خانم ها تو فضای آسانسور پیچیده با پله راحت تر بودم و اذیت هم نمی شدم.
#شهید_محمدمهدی_رضوان
#شهیدانه
🔹شبهای جمعه یا شاه عبدالعظیم الحسنی(ع)بود یا کهف الشهدا.ایام شهادت و وفات که بود دیگه باید تو هیئت ها پیدایش می کردیم.
▪️شهید محمدمهدی رضوان می گفت: اگر چیزی رو میخواهی باید از در روضه هاشون بگیری.خیلی حال و هوای خوبی داشت یک جوان ۱۹ ساله ای که تمام لذت زندگیش به هیئت رفتن و ماموریت رفتن بود می گفت وقتی در ماموریت هستم تازه میفهمم زندگی یعنی چه و لذت می برم.
راوی:مادر شهید
#شهید_مدافع_امنیت
#شهید_محمدمهدی_رضوان
🌷یهبار وقتی اومد خونه، داشت نفس نفس میزد. گفتم: چرا با آسانسور نیومدی؟! گفت: وقتی رفتم سوار بشم دیدم، دو تا دختر جوون تو آسانسور هستن و درست نیست که باهاشون سوار آسانسور بشم. گفتم: خب صبر میکردی وقتی پیاده شدن میومدی. گفت: بوی ادکلن این خانمها تو فضای آسانسور پیچیده.... با پله راحتتر بودم و اذیت هم نمیشدم.
#شهید_محمدمهدی_رضوان
راوی: مادر گرامی شهید
#شهادت
#جمعه
#ماه_رجب