مراحل روشنفکری در ایران:
-کشیدن سیگار،
-اکسسوری تا آرنج!
-مخالفت با دین و مذهب
-حفظ کردن جملاتی از نیچه و مارکس و ...
-طلاق گرفتن!
-موزیک خارجی گوش دادن
-نگهداری از سگ وگربه و آن را به اندازه فرزند نداشته عزیز شمردن
-گیاهخواری افراطی
حس میکنم دلم تنگه؛
تنگ یه چیزی که نمیدونم چیه.
نگار چیزی داشتم که از یاد بردمش،
حالا گم شده و روحم دنبالش میگرده.
من از اون روزى كه ديگه نتونستم صداهاى بلند رو تحمل كنم
فهميدم كه سنم داره ميره بالا.
اگه خجالت نمیکشیدم اولین نفری که ازم میپرسید”خوبی؟” رو محکم بغل میکردم و گریه میکردم؛ این فشار روانی داره از پا در میارتم.
رنج فراق هست و امید وصال نیست...
این "هست و نیست" کاش که زیر و زِبَر شود!
- فاضل نظری
كاش میشد در جواب اونايی كه ميگن هر جور راحتی، پاشی بزنی دهنشون بگی اینجوری راحتم.
عادت ندارم درد و دلم را به کسی بگویم
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم
تا فکر کنند ن قلبی دارم ن دردی
انگار تمام اشکهای جهان در پشت پلکهایم جمع شدهاند،
من اما توان گریه کردن ندارم.