eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘ همیشه بعد از نماز صبح با حال وهوای خاصی دو رکعت نماز می خوند پرسیدم این نماز چیه ... ....گفت واسه سلامتی امام زمان می خونم ... 💚🕊🥀
⚘ اوایل ازدواجمون با سید مجتبی رفته بودیم خرید والدینش رو دیدیم با تواضع خم شد و زانو زد ... 💚🕊🥀
⚘ امام جماعت واحد تعاون بود با روحیه ای عجیب... سر بریده اش را دیدم که می گفت: 💚🕊🥀
⚘ گفت من فردا شهید میشم اول تیری به قلبم برخورد خواهد کرد وبعد از چند قدم تیری به سرم اصابت می کند... ...فردای اون روز همونطور که گفته بود شهید شد 💚🕊🥀
⚘ گفت من فردا شهید میشم اول تیری به قلبم برخورد خواهد کرد وبعد از چند قدم تیری به سرم اصابت می کند... ...فردای اون روز همونطور که گفته بود شهید شد 💚🕊🥀
⚘ در نوجوانی در زندان ساواک بود واوضاع خوبی هم نداشت اتاقی بسیار کوچک وغیر بهداشتی گفتم چه چیزی لازم داری؟ گفت فقط یه جلد قرآن .. 💚🕊🥀
⚘ در نوجوانی در زندان ساواک بود واوضاع خوبی هم نداشت اتاقی بسیار کوچک وغیر بهداشتی گفتم چه چیزی لازم داری؟ گفت فقط یه جلد قرآن . شادی روح شهدا صلوات🥀
⚘ مجروح شده بود ودکترا ازش قطع امید کردند . حضرت زهرا اومده بودند به خوابش ...
⚘ برای تهیه مهمات باید حاج احمد رو می دیدم تو اتاقش نبود دیدم دستشویی‌ها را تمیز میکند گفت : فرمانده ، زمان جنگ برادر بزرگتره ودر بقیه مواقع کوچکتر از همه
⚘ وقتی میرفتیم گلزار شهدا همه گریه میکردن اما او میخندید ...
⚘ نسبت به اموال بیت المال خیلی دقیق بود ...
⚘ داد زدم بشین دید داره گفت نترس نمی زنن اولا من اینجا شهید نمیشم دوما ...
⚘ یه روز اومد وگفت : باید خونمون رو عوض کنیم بدیم به یکی از پرسنل نیروی هوایی ...
⚘ می‌گفتند استاد دانشگاه است و فلسفه درس میده تو جبهه پاهاش قطع شد و خونریزی شدیدی داشت بهم گفت این بیسکوییت ها بود که توی صبحگاه می‌دادند باخودم گفتم بیسکوییت می‌خواد چیکار تو این وضعیت ...
⚘ خیلی ها باور نمی‌کردند ...
⚘ رفته بود کویر برای مبارزه با قاچاقچیان مشکل اب مردم رو فهمید ماشینش رو فروخت برای لایروبی قنات ها ...
⚘ یه شب منو برا اعتراف بردند مدرسه العماره تیمسار عراقی گفت حق نداره بخوابه اگه حرف نزد سرش رو با میخ سوراخ می‌کنیم ...
⚘ داد زدم بشین دید داره گفت نترس نمی زنن اولا من اینجا شهید نمیشم دوما ...
⚘ اسیر که شدیم تو مسیر به میدان مین رسیدیم عراقی ها مارو پیش مرگ خودشون کردن...
⚘ رزمنده‌ها خیلی شهید همت رو دوست داشتند از شدت علاقه انگشتش رو شکستن ...
⚘ چشمش اسیب داد دکترا گفتند بیناییشو از دست داده وجراحی بی فایده اس گفت شما عمل کنید با ذکر یازهرا بعد از عمل ...
⚘ سفارش کرده بود روی قبرش بنویسند یازهرا ترکش خورد پهلوی چپ و بازوی راستش ...
⚘ با تلاش زیاد نهج البلاغه تهیه کرد تا به هرکس همراه اسلحه بدهد می‌گفت ...
⚘ --میشه دوتا بردارم -البته سید جان کار همیشگیش بود میگفت اینکه ادم شیرینی های زندگیشو با خانواده‌اش تقسیم کنه خیلی تاثیر میزاره
⚘ -پیکر بی سر نوزادش رو با نامه ای فرستادند در خونه اش ...