eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
•| .☁️💕. •| •| . صداے ضربان قلبم 💓رو از گوشهاے ملتهبم میشنیدم و داشتم ڪر میشدم. چرا او اینطورے نگاهم ڪرد؟ نڪنہ منو شناخت؟ یا مبادا نگاه بیحیام موجب شد ڪہ او فڪر ڪنہ من با نیت نگاهش ڪردم؟! اے لعنت بہ این چشمها! اے لعنت بہ این نگاه! حاج مهدوے حتے در خیابان هم با ما هم قدم نشد. انگار ما با او نبودیم. انگار ما وجود نداشتیم. 🍃🌹🍃 فاطمہ بے توجہ بہ حال و روز من باغرولند در حالیڪہ نفس نفس میزد و میخواست زودتر بہ حاج مهدوے برسیم گفت: _اے بابا…این بنده ے خدا چرا داره تختہ گاز میره.ڪلیه ام درد گرفت.مگہ تو غذا چیزے بوده؟ من ڪہ میدانستم عامل این رفتار منم با گلویے ورم ڪرده از بغض، فقط راه میرفتم. نہ با قدمهاے تند بلڪہ با گامهایے سنگین. بالاخره حاج مهدوے ایستاد. وباز قلب من هم ایستاد! از دور میدیدم ڪہ تسبحیش رو در مشتش فشار میدهد. انگار داشت گلوے مرا میفشرد..یڪ قدم بہ عقب برداشت و ما رو دید ڪہ مثل لشڪر شڪست خورده بہ سمتش میریم. فاطمہ جلوتر از من بود و حالا دستے بہ پهلو داشت. حاج مهدوے بہ آرومے بہ سمتمون اومد. در دلم غوغایے بود.تصاویر ڪابوسم جلوے چشمانم رژه میرفت و هر آن احساس میڪردم همه چیز خراب میشہ. وقتے بہ ما رسید هنوز چهره اش درهم بود. 🍃🌹🍃 فاطمہ از روے حیا.، دستش رو از پهلویش برداشت. حالا اگر من جاے او بودم آه ونالہ هم چاشنے ڪارم میڪردم تا توجہ حاج مهدوے رو بہ خودم جلب ڪنم! ولے دنیاے من وفاطمہ خیلے با هم فرق داشت. حاج مهدوے با نگاهے سنگین خطاب بہ فاطمہ گفت: -من تند میرم یا شما آروم راه میاین؟! فاطمہ هن هن ڪنان گفت.: -حاج آقا نمیدونم.فقط میدونم واقعا من یڪے از نفس افتادم.. . ادامہ دارد… . نویسنده : .🔭🌸.